زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری.
این رمان، اثرِ خانمِ “رافائل ژیوردانو” نویسندهی فرانسوی، نقاش، مربی خلاقیت و روانشناس میباشد.
داستان از آن جایی آغاز میشود که یک بانوی جوان به نام “کامی” برای انجام ماموریتی از شهر خارج میشود. اما به علت بارش شدید باران و ترافیک سنگین از مسیر اصلی خارج شده و میانبر میزند و در نهایت راه را گم میکند.
بعد از کمی پیاده روی، در دوردست خانهای می بیند و نور امیدی در دلش روشن میشود. غافل از اینکه با ورود به این خانه، زندگی اش برای همیشه دگرگون خواهد شد.
صاحبخانه که پیرمردی حدودا شصت ساله است، با خوشرویی و یک فنجان چای گرم از او پذیرایی میکند.”کامی” با شنیدن صدای پر مهرِ “کلود” و یادآوریِ تمام اتفاقات و سرخوردگیهای این ساعات آخر، هفتههای آخر و ماههای آخر و….کنترل خود را از دست می دهد و اشکهایش سرازیر میشود.
اما چرا؟
او که صاحبِ یک کار خوب، همسری خوب و فرزندی بی نظیر است؛
پس علت این سرخوردگی ها چیست؟
“روزمرگی حاد” یک جور عفونت روحی است که روز به روز مردم بیشتری را درگیر خودش میکند.
نشانه های این بیماری تقریبا در همه یکسان است؛
کاهش انگیزه، دل گرفتگی مزمن، زوال عقل، حواسپرتی، به ندرت خوشحال بودن با وجود رفاه مادی، کسالت و…
در این شرایط، نمی دانیم چگونه از ظرفیت ها و تواناییهایمان برای خوشحال کردن خود استفاده کنیم.
اما خبر خوب این است که” روزمره زدگی “قضا و قدر نیست. ما میتوانیم انتخاب کنیم از آن دسته آدمهایی باشیم که لحظه لحظههای عمرشان را زندگی می کنند.
“کامی” دچار روزمرگی حاد شده بود و
“کلود” به بانوی جوان قصهی ما آموخت چگونه زندگی را زندگی کند.
با خواندن این کتاب، پرشی بزرگ در بهبود زندگی و ارتباطات خود خواهیم داشت.
اگر با شخصیتهای داستان حرکت کنیم و تمریناتی که آموزش داده میشود را در زندگی پیاده کنیم، در مدت زمان کوتاهی از مشاهده ی اثرات آن، شگفتزده خواهیم شد.
رافائل در این رمان، که نخستین رمانش محسوب میشود؛
به هنر تغییر کردن برای یافتن مسیر آسایش و خوشبختی پرداخته است.
هر چه زودتر این کتاب را بخوانید، چون یک بار بیشتر زندگی نمیکنیم. کتابی که حال آدم را خوب میکند. و آن چه را که یاد میگیریم، به دیگران هم انتقال دهیم، تا این زنجیره ی حالِ خوب ادامه پیدا کند.