یادداشت نویسی روزانه

یادداشت روزانه/صفحات صبحگاهی

یادداشت روزانه

بعد از یک ماه که با افکار منفی و آشفته گذراندم؛ چند روزی‌ست که با دمنوشی دست‌ساز، که تجویز یکی از دوستان بود؛تقریبا به یک آرامش ذهنی رسیده‌ام.

امروز صبح، نوشتن صفحات صبحگاهی را بعد از مدتها غفلت، از سر گرفتم.

شاید برایتان این سوال پیش آمده باشد که صفحات صبحگاهی چیست؟

صفحات صبحگاهی، نوشتن سه صفحه در دفتری معمولی‌ است نه کمتر و نه بیشتر؛ و اولین کاری‌ست که باید بعد از بیدارشدن از خواب، انجام دهید. باید این سه صفحه را به طور مداوم بنویسید و دست خود را از روی کاغذ برندارید تا تمام شود.

مهم نیست که چه می‌نویسید. هر آنچه که در ذهنتان می‌گذرد را به روی کاغذ بیاورید. اعم از غصه‌ها، ناراحتی‌ها، خوشی‌ها ، سرخوردگی‌ها و………..

حتی اگر چیزی هم برای نوشتن ندارید، بنویسید که حرفی برای نوشتن ندارم و همان را ادامه دهید.

قرار نیست کسی این صفحات را بخواند و یا تبدیل به یک شاهکار شود، پس با خیال راحت بنویسید.

صفحات صبحگاهی، نوعی تخلیه‌ی ذهن و مراقبه نیز هست؛ زیرا مسیری است که در خویشتن می‌پیمایم، تا به خلاقیت و شناخت نیرومندی از خویش برسیم.

اگر به طور مداوم نوشته شود تاثیر بسزایی در بازیابی خلاقیت خواهد داشت .

بعد از نوشتن صفحات، خواندن کتاب “راه هنرمند” را برای بار دوم شروع کردم تا حس و حال خوبم را بازیابم و از جاده خاکی وارد مسیر اصلی و فراموش شده بشوم.

“راه هنرمند” اثری است از جولیا کامرون با ترجمه‌ی روان گیتی خوشدل.

این کتاب را اولین بار با گروهی از بچه‌ها با مدیریت خانم “مائده حوایی” خواندم.

در این کتاب از دو ابزار بنیادی صحبت می‌کند که استفاده از آنها باعث می‌شود،

به مرور خلاقیت از دست رفته‌مان را باز یابیم. یکی از این ابزار صفحات صبحگاهی و دومین ابزار ملاقات با هنرمند درون می‌باشد.

شاید در روزهای آتی بیشتر در مورد این کتاب برایتان توضیح دهم.

امروز قرار بود که میزبان یک مهمان کوچولو باشم.

کیاشا، برادرزاده‌ی شیرین زبان و دوست داشتنی من.

سمبل پاکی ، صفا و صداقت.

خودم را آماده کرده بودم تا چند ساعتی را کودکی کنم فارغ از همه چیز.

گاهی اوقات، بهترین راه برای یافتن حال خوب، بازی با بچه‌هاست.

ساعت ۵ دقیقه به ۱۲ شب است،

و من بعد از نوشتن این یادداشت کوتاه، به سراغ ادامه‌ی رمان، خداحافظ شهر من‌خواهم رفت.

این کتاب بسیار زیباست،

اثری است از الکساندرا ریپلی، که نویسنده‌ی رمان اسکارلت نیز می‌باشد؛

و بعد از دمنوش، دومین تجویز دوست نازنینم برای پیدا کردن حس و حال خوب.

قبلا فقط کتابهای آموزشی می‌خواندم تا بیشتر یاد بگیرم و سریعتر رشد کنم؛

ولی به وضوح دریافتم خواندن رمانهای خوب و اصیل موثرتر از کتابهای آموزشی است.

چون ما را در بطن زندگی قرار می‌دهد، رفتار کاراکتر‌ها را عملا می‌بینیم؛

خودمان را در موقعیت آنها قرار می‌دهیم و به‌قولی همذات‌پنداری می‌کنیم؛

گفتگوهایشان را می‌خوانیم،

و می‌توانیم در زندگی از آنها بهره ببریم.

باید اعتراف کنم که با خواندن بخش‌هایی از آن به شدت خجالت زده و شرمسار شدم.

می‌دانید چرا؟

چون احساس کردم که چقدر در برابر مسائل و مشکلات پیش پا افتاده، ضعیف عمل کرده‌ام.

بعضی اوقات قافیه را خیلی زود باخته و مدتها در غم و غصه خیمه زده‌ام.

در صورتی که بعد از نهایتا چند روز،

باید آن را فیصله می‌دادم و از ذهنم خارج می‌کردم.

تقریبا به انتهای کتاب نزدیک شده‌ام،

و تصمیم دارم بعد از پایان آن، یادداشتی مفصل درباره‌اش بنویسم؛

و از همه مهمتر؛ به چیزهایی که یاد گرفته‌ام، عمل کنم.

این رمان با زبان بی‌زبانی به من گفت که باید بیشتر روی خودت کار کنی.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن