مردی به نام اوه اثری از فردریک بکمن
مردی به نام اوه
اُوِه ۵۹ سال سن دارد.
مردی است،
بسیار منضبط، قانونمند، سختکوش، عملگرا و فوق العاده صادق.
با تکنولوژی و دنیای مدرن ارتباط خوبی ندارد،
و انگار به اجبار در این دوران زندگی می کند.
بسیاری از کارهایش را طبق عادت انجام میدهد،
و نیازی به تغییر آنها نمیبیند.
اُوِه، که مردی سیاه و سفید است،
عاشق یک رنگین کمان به نام سونیا می شود.
سونیا رنگ بود، تمام رنگ های او.
اگر کسی از اوه در مورد زندگیاش می پرسید،
جوابش این بود که قبل از ورود سونیا به زندگیاش،
زندگی نکرده بود و وقتی هم از زندگیاش بیرون رفت،
همان وضعیت تکرار شد.
اوه، بعد از چهار دهه زندگی با سونیا و پشت سر گذاشتن اتفاقات مختلف،
او را از دست می دهد و چند روز بعد از این اتفاق،
از شرکتی که در آن کار می کرد، اخراج می شود،
تا نیروهای جوان جایگزین شوند.
به همین علت، دیگر زندگی کردن برایش معنایی ندارد،
و تصمیمات جدیدی برای زندگیاش می گیرد.
به نظر شما:
چگونه می توان شوق به زندگی را در یک فرد زنده کرد؟
در این میان یک بانوی ایرانی به نام پروانه با خانواده اش وارد شهرک می شود،
و روند زندگی “اوه ” را تغییر داده و به این سوال به زیبایی پاسخ میدهد.
“مردی به نام اوه”
اولین اثر” فردریک بکمن” نویسندهی سوئدی می باشد.
این کتاب در صدرِ پرفروش ترین کتابهای سال قرار گرفته و به چندین زبان ترجمه شده است.
“بکمن” داستانی را روایت می کند که تراژدی و طنزگونه است.
یک زندگی واقعی را با تمام پستی و بلندیهایش به شکلی کاملا ملموس برای ما بازگو می کند،
که می تواند در هر جای دنیا اتفاق بیفتد،
به همین خاطر برای خواننده، باورکردنی، شیرین و جذاب است.
“مردی به نام اوه” روایتِ زندگی خیلی از ما آدمهاست.
زنان و مردانی که به میانسالی رسیده اند و نیاز دارند که توسط دیگران درک شوند،
و “بکمن” چقدر زیبا از فضای سرد و یخزدهی سوئد این مطلب را به مردم جهان یادآوری می کند.
اوه با این که شخصیتی غیر قابل انعطاف دارد،
اما بسیار دوست داشتنی و قابل ستایش است.
خواننده با اوه، ارتباط خوبی برقرار میکند و تا انتهای کتاب با او پیش می رود.
و آنچه که در فضای کتاب به وضوح دیده میشود،
تفاوت های زن و مرد میباشد که “بکمن” با قلمی شیوا به ما یادآوری می کند،
که زن و مرد، مکمل یکدیگرند و برای یک زندگی راحت و آرام باید تفاوت ها را پذیرفت،
و این کار فقط با عشق میسر می شود
که
سونیا این عشقِ منحصر به فرد را، تمام و کمال به معرض نمایش گذاشت.
در این بین وجود پروانه، یک شخصیت مهربان و صمیمی، این رمان را برای ما دلنشینتر کرده است
و قدرت یک بانوی ایرانی را در کاشتن بذر عشق، پیش چشمان ما به تصویر کشیده است.
این رمان بسیار زیبا و جذاب است و نمی توان از خواندنش صرف نظر کرد.
آموختههای من از اوه:
به من آموخت که هر روز خودم را نو کنم،
با دنیای مدرن پیش بروم تا بتوانم ارتباطم را با فرزندانم و نسل امروز حفظ کنم.
به من آموخت که هیچ چیزی بالاتر از صداقت نیست.
اوه با رفتارش به من یاد داد؛
عملگرا، منضبط، قانونمند، اقتصادی و مسئولیتپذیر باشم.
سونیا با پذیرفتن اوه؛
به من نشان داد که اگر اطرافیانم را همانطور که هستند بپذیرم؛
با آرامش بیشتری زندگی میکنم.
به وضوح دیدم، که عادت و تکرار باعث روزمرگی میشود؛
و این روزمرگی، لذت زندگی و شادی درونی را از بین میبرد.
نباید به هیچ عنوان کسی را قضاوت کنم؛
شاید پشت چهرهی عبوس و تلخی، داستان غم انگیزی نهفته باشد.
باید در مقابل کسانی که عزیزی را از دست دادهاند و انگار دنیا بر سرشان آوار شده است؛
صبورتر و مهربانتر باشم و دست یاری به سویشان دراز کنم.
و مهمتر از همه این که،
باید با سالمندان مدارا کرد و به پاس روزهایی که برایمان زحمت کشیدند، فقط و فقط درکشان کرد.
برای چندمین بار به من یادآوری شد که همیشه زمان به اندازهی کافی ندارم،
شاید خیلی زود، دیر شود.
و این که باید با حیوانات بیشتر از قبل، مهربان باشم.
پروانه به من یاد داد که میتوان سرسختترین انسانها را با عشق و محبت؛ نرم کرد.
شاید خیلی دشوار باشد ولی ممکن است.
پس درود بر بانوان ایرانی.
و…………………….
و بالاخره “اوه” انسانی بود بسیار تاثیرگذار و مفید؛
چه در زمان حیاتش و چه بعد از حیاتش.
به بعضی از این آموختهها،
سالهاست که عمل می کنم ولی در بعضی موارد باید کمرِ همت ببندم و آموزههایم را در زندگی به کار گیرم.
چند جملهی زیبا:
وقتی آدم شخصی را که در تمام عمرش او را درک کرده به خاک میسپارد،
چیزی در درونش میشکند، گذشت زمان این جور زخمها را درمان نمیکند.
اگر آدمها غم را با هم تقسیم نکنند، غم آدمها را تقسیم میکند.
اوه اینطور نبود که با مرگ سونیا بمیرد، او دیگر زندگی نکرد.
اوه، دنیا را سیاه و سفید میبیند، همسرش رنگ بود، تمام رنگهای او.
من فیلمش رو دیدم و خیلییییی زیاد دوسش داشتم. قطعا کتابش باید بهتر بباشه. متن روان و گیرایی بود. ممنون
ممنونم از لطفتون،
بله، کتاب همیشه بهتر از فیلم احساسات و جزئیات را منتقل میکند.
درککردن و همراهی و حمایت👏👏
ممنونم زینب جان
چقدر خوشحال شدم که مطالعه کردی💗