مروری کوتاه بر چشمهایش اثری از بزرگ علوی
چشمهایش شاهکاری از بزرگ علوی
بزرگ علوی در سال ۱۲۸۲ شمسی در تهران به دنیا آمد. برای تحصیلات به آلمان رفت و در علوم تربیتی فارغالتحصیل شد.
رمان چشمهایش از معروفترین آثار اوست که در سال ۱۳۳۱ منتشر شد.
بزرگ علوی با این شاهکار، جای خود را بین اهل قلم باز کرد. رمان او از اولین ها در ادبیات نوین ایران است.
این داستان به شیوهی بازیابی خاطرهها توسط شخصیت اصلی داستان روایت میشود. بزرگ علوی داستان را در دولایه به صورت موازی پیش می برد.
از یک سو، داستانی عاشقانه را روایت میکند و از سویی دیگر از شهر خفقان گرفتهی تهران در دوران رضا خان، مبارزهی روشنفکران، استبداد و خودکامگی سخن میگوید.
داستان از آنجایی اغاز میشود که استاد ماکان، نقاش بزرگ ایران، که از قشر روشنفکران بود در تبعید به طرز مرموزی از دنیا میرود.
افراد بسیاری به دنبال کشف راز مرگ استاد بودند، ولی هرچه گشتند چیزی دستگیرشان نشد.
در این بین حکومت برای سرپوش نهادن بر این مرگ مشکوک و بیگناه جلوه دادن خود، نمایشگاهی از کارهای او ترتیب میدهد که به خاطر ازدحام زیاد مردم به تعطیلی کشانده میشود.
در بین تابلوهای نمایشگاه، پردهای به نام چشمهایش، توجه بسیاری را برانگیخته بود و احساس می کردند که باید بین این چشمها و مرگ استاد ارتباطی وجود داشته باشد.
تنها کسی که می توانست اسرار استاد ماکان را بازگو کند، نوکرش آقا رجب بود که او هم یا نمیدانست یا نمیخواست بگوید در هر صورت همان طور که در کتاب دزیره امده که مرگ هم نتوانست راز دندانهای زشت ژوزفین بناپارت را افشا کند، هیچ عاملی هم نتوانست آقا رجب را وادار به افشای راز استاد ماکان کند.
ولی سرانجام این راز سر به مهر بعد از پانزده سال توسط راوی داستان که ناظم مدرسهی نقاشی بود، گشوده شد و در واقع داستان از اینجا شروع میشود.
ناظم، رفتوآمدهای مدرسهی نقاشی را به دقت زیر نظر داشت تا بلکه روزی صاحب چشمها را بیابد. بالاخره پس از سالها انتظار در سالروز فوت استاد ماکان، زنی با قد متوسط، موقر و خوشاندام وارد حیاط مدرسه شد.
او به خودش مژده میداد که صاحب چشمها را یافته است، اما شباهتی بین این چشمها و چشمهای روی پرده پیدا نمیکرد.
شاید نگاه نقاش به آن چشمها با نگاه ناظم متفاوت بود. شاید استاد او را جور دیگری میدید.
تو قد بینی و مجنون جلوهی ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
ناظم از این پیگیریها دو هدف خاص داشت، ازطرفی میخواست مردم از شجاعت و جسارت استاد، در مبارزه با ظلم و ستم آگاه شوند و از سوی دیگر، خودخواهی خودش هم در این میان نقش داشت.
بالاخره کنکاشهای او نتیجه داد و صاحب چشمها (فرنگیس) را یافت و فرنگیس در قبال تصاحب تابلو چشمهایش، از چگونگی آشنایی خود با استاد ماکان تا مرگش را به تفصیل برای ناظم شرح داد.
بسیاری از منتقدان زندگی استاد ماکان را برگرفته از زندگی استاد کمالالملک و بعضی برگرفته از زندگی تقی ارانی، نویسندهی چپگرا دانستهاند.
این داستان بسیار ساده و روان بدون پیچیدگی خاصی نوشته شده است به همین دلیل جذابیت خاصی دارد و خواننده را به دنبال خود میکشد.
از آنجا که (بزرگ علوی) آگاه به مسائل سیاسی کشور بود و پدرش نیز علاوه بر تجارت به سیاست نیز روی آورده بود، فضای تیره و سیاه کشور را به خوبی توصیف کرده است.
در انتهای کتاب، بزرگ علوی معروف به آقا بزرگ زندگی خود را شرح میدهد و از آرزوهای نافرجامش سخن میگوید. او در وصف حال خویش چنین مینویسد:
هر درختی ثمری دارد و هر کس هنری
من بیچارهی بیمایه تهیدست چو بید
او در سال ۱۳۵۷ در برلین درگذشت.
از مهمترین آثار او میتوان به؛ گیله مرد، پنجاه و سه نفر، چمدان و ورق پارچههای زندان اشاره کرد.
این اثر به زبان کردی و عربی نیز ترجمه شده است.
چشمهایش در ۲۶۹ صفحه توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.