میگفتم به خاطر وقت و انرژی زیادی که پای چرخ خیاطی صرف میکنم، زمان کافی برای نوشتن ندارم.
دوستم همیشه در مورد گرههای ذهنی من پاسخی داشت. او گفتوگویی را در باب خلاقیت باز کرد و گفت: در یک فایل صوتی از محمدرضا شعبانعلی شنیدم که میگفت؛ کسانی که در یک مهارت تخصص دارند و دستی در یکی دو مهارت دیگر نیز دارند، نسبت به افراد تک بعدی خلاقتر هستند. به عنوانمثال؛ فردی که در دبیرستان ریاضی خوانده و در دانشگاه رشتهی مهندسی را پیش گرفته و تمام توجه و تمرکزش فقط روی حرفهی مهندسی است شاید در مهارت خود متخصص شود اما چون ذهنش در یک فضای بسته مانده است نمیتواند خلاقانه عمل کند.
مثلا، بعضیها برای پذیرفته شدن در رشتهی پزشکی از سالهای آغاز تحصیل مدام سرشان را در کتاب و دفتر فروش بردهاند و در نهایت هم به آرزویشان رسیدهاند اما جز پزشکی مهارت دیگری ندارند. هیچ هنری ندارند، روابط اجتماعی خوبی ندارند چون تمام شب و روزشان با اصطلاحات پزشکی سپری شده است.
میگفت: چند سال پیش نوشتن برای من در حاشیه بود. من در بازار فروشندگی کردهام، در آرایشگاه کار کردهام و بعداً نوشتن برایم پررنگتر شد و دیدهام کسانی که حداقل چند کار را تجربه کردهاند و بعد به نوشتن روی آوردهاند با خلاقیت بیشتری پیش میروند.
به خودم نگاه کردم. من نیز چند مهارت دارم که در بعضیها قویتر و در بعضی ضعیفتر هستم. در هنر کارتوناژ، خیاطی و کیکپزی قویتر و در نوشتن ضعیفتر عمل میکنم. اما اکنون که نوشتن برایم پررنگتر شده است میتوانم بهتر فکر کنم، بهتر تحلیل کنم و داشتن چند توانمندی باعث شده که از چند زاویه به مسائل نگاه کنم و راه حل بهتری بیابم.
محمدرضا شعبانعلی در ادامهی فایل گفته بود، یک روز استادم از من پرسید: دو کار یا مهارت نام ببر که درکشان نمیکنی و به هیچ وجه نمیخواهی آنها را امتحان کنی. محمدرضا شعبانعلی از موسیقی و سینما نام میبرد و استادش میگوید: تکلیف تو این است که هر هفته یک فیلم خوب ببینی و یک موسیقی خوب از شاهکارهای جهان را بشنوی و در مورد آنها بنویسی.
محمدرضا شعبانعلی میگفت: این تکلیف هفتگی بسیار سخت بود و روانم به هم ریخته بود اما بعدها متوجه شدم که چقدر ذهنم خلاقتر شده است. از آن به بعد نگاهم به فیلم و موسیقی و خیلی چیزهای دیگر متفاوت شد.
شعبانعلی میگفت: خلاقیت مسیر طولانی و زمانبری است. راهی است که میانبر ندارد.