یادداشت روزانه
✓در لایو امروز، شاهین کلانتری کتاب راه و چاه موثر اندیشیدن رامعرفی کرد. فهرست عناوین کتاب را تیتروار خواند، راهبردی اندیشیدن، انباشتی اندیشیدن، پروانه وار اندیشیدن و الی آخر. موضوعات جذابی بود با این که تصمیم گرفته بودم تا مدتی کتاب نخرم اما چون این کتاب بر پایهی اندیشه و تفکر بود و من هم مدتی است که دربارهی تفکر نقاد میخوانم، قصد کردم که کتاب را بخرم.
✓بعد از اتمام لایو به بهانهی پیادهروی و خرید کتاب از خانه بیرون رفتم. میخواستم به شهر کتاب ساعی بروم بنابراین به سمت پارک ساعی رفتم تا نیم ساعت پیادهروی کنم. خیلی وقت بود که به پارک ساعی نرفته بودم به همین خاطر از چیزی که دیدم جا خوردم. از زمانی که دختر خردسالی بودم برادر بزرگم من و خواهرم را به این پارک میآورد. فکر میکنم در سال ۱۳۳۷ بنا شده است. پارک اصیل و نامداری است. از در اصلی پارک که وارد میشدیم یک اتاق نگهبانی و در طرفین درب، دو اتاق بزرگ پر از پرندههای کوچک و رنگارنگ قرار داشت. همیشه میایستادیم و پرندهها را تماشا میکردیم. اما امروز خبری از این ورودی نبود. وارد پارک شدم تمام اتاقکهای پارک که پر از پرنده و چرنده بود، خالی افتاده بود. چقدر دلگیر و بیروح شده بود. حس کردم اصالتش را بعد از این همه سال از دست داده است. بعد از پیادهروی به شهر کتاب ساعی رفتم و کتاب مورد نظرم را خریدم.
✓امروز میخواستم برای پست سایتم قسمت دیگری از تفکر نقاد را بخوانم اما چون نیاز به تفکر و تمرکز دارد و پیادهروی خیلی خستهام کرده بود نیمهکاره رها کردم برای یک روز دیگر و به یادداشت روزانه بسنده کردم.
✓امروز شاهین کلانتری یکی از مقالات محمد قائد را استوری کرده بود، وارد سایت شدم و خواندم خیلی زیبا نوشته بود. وقتی نوشتههای بزرگان را میخوانم میبینم به غیر از واژه به ابزار دیگری هم نیاز دارم. با مشکلات بسیاری مواجه میشوم، اشکالات نگارشی، دستور زبان فارسی، کمبود اطلاعات عمومی، کمبود دانش تاریخ و جغرافیا و خیلی مشکلات دیگر. نمیدانم چقدر فرصت دارم تا از هر کدام حداقل به اندازهی نیاز یاد بگیرم و این افکار مرا مضطرب و نگران میکند.
از محمد قائد کتابی به نام دفترچه خاطرات و فراموشی و مقالات دیگر خریدهام اما هنوز موفق به خواندنش نشدهام اما انشاالله به زودی خواهم خواند.
✓باران این روزها چقدر دردسرساز شده است. اخبار میگفت: ۱۰ هزار میلیارد خسارت کشاورزی و ۶۰۰۰ میلیارد خسارت شهری وارد شده است و ۷۰ نفر تا به الان فوت کردهاند. مدام اخبار غمانگیزی به گوش میرسد. از آمدن باران به شدت وحشت دارم.
✓دیشب استوری یکی از دوستانم را دیدم که عکس استاد جوانش را با دخترش گذاشته بود که سیل در و دیوار خانهشان را خراب کرده بود و خودشان را هم برده بود. یکی دو روز بعد جنازهشان را پیدا کرده بودند. دوستم پیامهای استادش را استوری کرده بود که چقدر بهش انگیزه داده بود تا کتابش را چاپ کند. انسانهای خوب چه ردپای قشنگی از خود به جای میگذارند، خوشا به حالشان.