یادداشت نویسی روزانه

آیا سن و سال مهم است؟

ادامه‌ تحصیل در دانشگاه آرزوی همیشگی من بود. وقتی که میسر نشد و متاهل شدم و فرزندانی به دنیا اوردم، احساس می‌کردم که دیگر برای درس خواندن دیر شده است.

هر گاه از درس و دانشگاه صحبت می‌کردم و از اشتیاقم می‌گفتم، اطرافیانم با من همدردی می‌کردند و می‌گفتند: ادامه بده. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه‌ست.

ولی همیشه حرف من این بود که الان رسیدگی به همسر و بچه‌ها در اولویت قرار دارد، شاید بعداً.

همیشه در حسرت رفتن به دانشگاه می‌سوختم اما هیچ وقت کاری برایش انجام ندادم و منطقم این بود که از سن من گذشته است.

وقتی فرزندانم و همینطور جوان‌های فامیل به دانشگاه رفتند و می‌دیدم که چقدر نسبت به درس بی‌توجهی می‌کنند، می‌گفتم: اگر من دانشگاه می‌رفتم نشان می‌دادم که درس خواندن یعنی چه؟

وقتی گوش‌های موبایل در دسترس همگان قرار گرفت و دوره‌های آموزشی وارد فضای اینترنت شد، در بعضی از دوره‌های آموزشی مثل لایف کوچینگ شرکت کردم. وقتی رفته‌رفته کشف کردم که به نویسندگی علاقه دارم، باز به خودم گفتم: [در این سن؟ به چه دردی می‌خورد]؟

وقتی قرار شد سایتی طراحی کنیم، باز همان فکر دیرینه به سراغم آمد که؛ [برای چی؟ به چه کار من می‌آید]؟

این موضوع سن همیشه با من بود. از ۲۰ سالگی تا الان.

شاید اگر آن زمان کسی مقابلم می‌ایستاد و به من می‌گفت: اگر واقعا می‌خواستی هر طور شده انجام‌ می‌دادی، شاید تا به حال کوتاه آمده بودم و تکلیفم با خودم روشن بود

اما حال که دقیق‌تر نگاه می‌کنم می‌بینم چیزی پشت موضوع سن و سال بود که مانع حرکت من شده بود و آن روزها نمی‌دیدم و درک نمی‌کردم و آن چیزی نبود جز ترس.

ترس از کنکور، ترس از شکست، ترس از مخالفت همسر و نداشتن شجاعت باعث شد که با مسئله‌ی سن و سال ترکیب شود و من همیشه بار این حسرت را به دوش بکشم.

هر چه جلوتر آمدم این حرفها را از دیگران هم می‌شنیدم؛ [از ما گذشته، دیگه دیر شده ] و در این راه افراد زیادی را با خودم همراه می‌دیدم.

 و از طرفی نقطه‌ی مقابل این حرف‌ها را هم  می‌شنیدم که بعضی‌ها  می‌گفتند: سن مهم نیست. هر وقت بخواهی می‌توانی شروع کنی. ولی این حرف‌ها قدرت نداشت و استدلال و منطقی پشتش نبود. فقط مخدری بود که زود اثرش از بین می‌رفت.

البته خاصیت فرهنگ ما این است که افراد خود را خیلی زود بازنشسته می‌کنند. خیلی زود احساس پیری و فرسودگی می‌کنند. من حتی از دختران جوان نیز می‌شنوم که، (از ما گذشته) و به یاد دیدگاه خودم در آن سن و سال می‌افتم.

وقتی از اسفند ۱۴۰۰ وارد لایو صبحگاهی شاهین کلانتری شدم، باز هم موضوع سن از طرف اکثر بچه‌ها مطرح می‌شد تا این که با کتاب (دیر شکوفا شدگان اثر ریچ کارلگارد) آشنا شدم. این کتاب را با این که هنوز کامل نخوانده‌ام دیدگاه مرا نسبت به سن و سال تغییر داد. نویسنده با مهارت تمام و تحقیقات بسیار و پژوهش‌های علمی درباره‌ی موضوع سن و سال که گریبان همه را گرفته است، صحبت می‌کند.

 از کسانی نام می‌برد که دیر شکوفا شده‌اند، افرادی که در دهه‌های پنجم، ششم، هفتم و حتی نهم عمر خود کارهای بزرگی انجام داده‌اند

دیر شکوفا یعنی کسی که توانایی‌ها و استعدادهای پنهانش را دیر کشف کرده است و حتما برای این کار دلایلی وجود داشته است؛ شاید خوب آموزش ندیده‌ ، شاید محیط برایش مناسب نبوده و موانعی از این قبیل وجود داشته است.

نویسنده در یک فصل این کتاب، از ۶ ویژگی افراد دیرشکوفا صحبت می‌کند و به تفصیل توضیح می‌دهد. من فقط موارد را تیتروار می‌نویسم.

۱– کنجکاوی: بعضی مدارس و خانواده‌ها و حتی دانشگاه، کنجکاوی بچه‌ها را در وجودشان می‌کشند. گاهی کنجکاوی را ضد خلاقیت تعبیر کرده و به طرق مختلف مانع  شکوفایی بچه‌ها می‌شوند.اما در بزرگسالی چون دیگر مانعی وجود ندارد و اگر هنوز کنجکاوی کودکانه حفظ شده باشد در سنین بالا شکوفا می‌شود.

۲- شفقت: افراد دیر شکوفا دارای حس شفقت بیشتری  هستند. شفقت یعنی درد دیگران را دیدن و اقدام کردن. شفقت با همدلی متفاوت است. همدلی یعنی با طرف مقابل همدردی می‌کنی اما در شفقت پا را فراتر می‌گذاری و اقدام و عملی انجام می‌دهی.

۳– تاب آوری: تاب آوری یعنی در مقابل مشکلات و مسائل خم شوی اما نشکنی. افراد دیر شکوفا در برابر پیچیدگی‌ها و دشواری‌های زندگی منعطف هستند. بارها زمین خورده‌اند و بلند شده‌اند. بارها به آن‌چه خواسته‌اند، نرسیده‌اند و راه دیگری را آزموده‌اند. بنابراین نسبت به جوانان تاب‌اوری بیشتری دارند.

۴- خونسردی: وقتی سن بالا می‌رود افراد بیشتر از هر چیزی به دنبال آرامش هستند. حواشی زندگی را رها می‌کنند و به چیزهای مهم‌تر و با ارزش‌تری می‌اندیشند. بنابراین تعادل روحی و خویشتن‌داری بیشتری دارند. راحت‌تر بر مشکلات غلبه می‌کنند و راه‌حل های بهتری ارائه می‌دهند.

۵- بینش: بینش یعنی بصیرت و آگاهی. هر چه سن بالاتر می‌رود؛ تجربیات و آگاهی انسان‌ها بیشتر می‌شود و دنیا را با دید وسیعتری می‌بینند. بنابراین افراد دیرشکوفا با بینش عمیق‌تری که پیدا می‌کنند می‌توانند در زمان خود کارهای بهتری انجام دهند.

۶- خرد: خرد یعنی: استدلال و شناخت بر اثر دانش و تجربه. انسان‌ها در سنین بالا صاحب خرد و فرزانگی می‌شوند و لایه‌های زیرین مسائلی را می‌بینند که جوان‌ترها نمی‌توانند ببینند.

مثل ضرب‌المثل‌هایی که گفته می‌شود: تو مو می‌بینی و من پیچش مو.

آنچه  جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام  بیند.

با این حساب اگر بتوانیم مانع سن را کنار بگذاریم، ان‌وقت علاقه‌مندی‌های خود را جدی‌تر دنبال می‌کنیم.

شاید کتابی که یک نویسنده در ۵۰ سالگی می‌نویسد با کتابی که یک نویسنده در ۲۵ سالگی می‌نویسد متفاوت باشد.

در مصاحبه‌ای از محمدرضا شعبانعلی (موسس سایت متمم) پرسیدند: آیا تا به حال شده که بگویی برای فلان کار دیر شده است؟

او گفت: نه. من همیشه کارها را زودتر از موعد انجام داده‌ام. گاهی به خودم می‌گویم ای کاش آنقدر زود کتاب نمی‌نوشتم.

یا شاملو در جایی گفته است من با ۶۰ و خورده‌ای سن، تازه در حال یادگیری زبان فارسی هستم.

با این تفاسیر مسئله‌ی سن و سال می‌تواند توجیهی برای اقدام نکردن، تلاش نکردن و فرار از کار جدی باشد.

طبق گفته‌ی بنجامین هاردی، چیزی که جامعه‌ی امروز ما نیاز دارد حکمت است که آدم‌ها در سنین بالاتر و پس از پالایش های گوناگونی که در طول عمرشان از سر گذرانده‌اند، به آن دست پیدا می‌کنند.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. همانطور که ترس را بیان کردی به نظر من در مقطعی از زمان پشتیبانی و
    حمایت هم مهمه که کمتر دیده میشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن