ترس

ترس از آینده

ترس و نگرانی از آینده در وجود تمام انسان‌ها قرار دارد. ما در هر مقطعی از زندگی با نگرانی‌های متفاوتی رو‌به‌رو هستیم.

در زمان تحصیل از بی‌توجهی به دروس، کسب نمرات پایین و نارضایتی معلم می‌ترسیم. در بدو ورود به دانشگاه، نگران انتخاب رشته و شغل آینده‌ی خود هستیم. زمانی که می‌خواهیم همسر آینده‌ی خود را برگزینیم، نگرانیم که انتخاب درستی کرده‌ایم یا نه؟ و بعد وقتی بچه‌ها به زندگی ما اضافه می‌شوند سهم بیشتر نگرانی‌هایمان به آن‌ها و آینده‌شان تعلق می‌گیرد.

مارتا نوسبام، فیلسوفی که در حیطه‌ی احساسات می‌نویسد می‌گوید: ترس از پایه‌ای‌ترین احساس آدم هاست. حسی که به محض پا گذاشتن در این دنیا تجربه می‌کنیم و تا آخرین لحظه‌ی حیات، همدم ماست. حسی که نه فقط در بیداری بلکه در خواب هم ما را رها نمی‌کند.

ترس‌ احساسی است که حتی در امن‌ترین حالت ممکن هم ترسی در پسِ ذهنمان وجود دارد. حال که می‌دانیم از ترس‌ها گریزی نیست باید بتوانیم آن‌ها را مدیریت کنیم تا حداقل با آرامش و آسایش بیشتری زندگی کنیم.

برای غلبه بر ترس‌ها و نگرانی‌ها، راهکارهای بسیاری ارائه شده است و من این جا به نظریه‌ی یکی از روانشناسان می‌پردازم.

رابرت لیهی Robert Leahy نگرانی‌ها را به دو دسته‌ی سازنده و غیرسازنده تقسیم می‌کند. نگرانی‌های سازنده آن‌هایی هستند که در حیطه‌ی قدرت و اختیار ما قرار دارند و نگرانی‌های غیرسازنده آن‌هایی هستند که از قدرت و اختیار ما خارجند و نمی‌توانیم برای آن‌ها کاری انجام دهیم.

رابرت لیهی تکنیکی به نام زمانی برای نگرانی را ارائه داده است که بسیاری از روان‌شناسان با او اتفاق‌نظر دارند. او می‌گوید: در طول روز زمانی را برای خود در نظر بگیرید و عمیقاً به نگرانی‌های خود فکر کنید، زمانی که از یک ربع تا نیم ساعت بیشتر نباشد‌.

با خواندن این راهکار، کتاب سه‌شنبه‌ها با موری را که پیش‌تر خوانده بودم برایم تداعی شد. موری شوارتز به بیماری اِی‌اِل‌اِس دچار بود، مرضی کشنده و لاعلاج در سیستم عصبی‌. شاید تکه‌ای از گفت‌و‌گوی میچ و موری شوارتز، گواهی بر این تکنیک موثر باشد.

میچ: آیا دلت به حال خودت نمی‌سوزد؟

موری: بعضی صبح‌ها عزا می‌گیرم، بدنم را لمس می‌کنم، انگشتانم را حرکت می‌دهم و دستانم را… و هر جایی که هنوز می‌توانم حرکت دهم. بعد برای چیزهایی که از دست داده‌ام عزا می‌گیرم. برای مرگ آرام و تدریجی‌ام ماتم می‌گیرم ولی بعد به این حالت خاتمه می‌دهم.

میچ: ناگهانی؟

موری: اگر احتیاج داشته باشم گریه کنم، مفصل اشک می‌ریزم. اما بعد روی پدیده‌های خوبی که در زندگی دارم متمرکز می‌شوم. من به خودم اجازه نمی‌دهم بیشتر از این به حال خودم دلسوزی کنم. چند قطره اشک صبحگاهی، فقط همین.

اما به نظر من این تکنیک نیاز به تمرین و مهارت‌آموزی دارد. گاهی ترس‌ها و نگرانی‌ها به قدری زیاد است که کل شبانه‌روزمان را در برمی‌گیرد و از کنترل خارج می‌شود.

من در برهه‌ای از زندگی، مسئله‌ای تمام ذهنم را به خود مشغول کرده بود و ترس و نگرانی را به جانم انداخته بود. فعالیت و جنب‌و‌جوش را از من سلب کرده بود به طوری‌ که حتی قادر نبودم راهکارهایی را که در طی این سالیان آموخته بودم، اجرا کنم. ترسها و نگرانی‌ها، فکر کردن را مختل می‌کنند، راه‌های بازاندیشی و قدرت ریسک کردن را از ما می‌گیرند و من به خاطر اتفاقی که هرگز نیفتاد مدتی طولانی تمام زندگی‌ام فلج شده بود.

آینده در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. ما با تمام تلاش‌هایمان برای دست‌ یافتن به یک زندگی مطلوب، باز هم نمی‌دانیم که آیا این زحمات به بار خواهد نشست یا نه؟ ما در این دنیا با عدم قطعیت رو‌به‌رو هستیم. در این دنیا هیچ چیزی پایدار نیست و تنها چیزی که پایدار است، ناپایداریست.

حال تکنیک رابرت لیهی چه کمکی به ما خواهد کرد؟

وقتی زمان خاصی را برای نگرانی در نظر می‌گیریم؛

۱

به تدریج عادت می‌کنیم که اگر نگرانی در طول روز به سراغمان آمد ان را به ساعت مختص خودش موکول کنیم.

۲

وقتی عمیقا به نگرانی‌های خود می‌پردازیم معمولا می‌توانیم چاره‌اندیشی کنیم و راهکارهایی را بیابیم.

۳

اگر این اندیشیدن با نوشتن همراه شود تاثیر آن چند برابر خواهد شد. نوشتن نگرانی‌ها، آن‌ها را به وضوح می‌رساند و ما را بر آن‌ها مسلط می‌کند و بیشتر اوقات به این نتیجه می‌رسیم که این نگرانی‌ها خیلی هم بغرنج نبودند و راه‌حل آن از چیزی که فکر می‌کردیم ساده‌تر است. یا گاهی به این نتیجه می‌رسیم اصلا این نگرانی اهمیتی ندارد که ذهنمان را به آن مشغول کنیم. اگر تجربه‌ی نوشتن صفحات صبحگاهی را داشته باشید می‌بینید که دقیقا چنین نقشی را ایفا می‌کند.

و البته ترس‌ها و نگرانی‌های سازنده برای بقای ما ضروری هستند. در حال نوشتن این مطلب دیدم که اصلا برای برخی از مسائل مهم نگران نیستم و هوشمندانه به آن‌ها نمی‌اندیشم. احساس می‌کنم در این مورد کوتاه‌اندیشی کرده‌ام. گاهی باید برای مسائل مهم نگران باشیم تا در زمان درست کاری برایش انجام دهیم.

حال با این آینده‌ی مبهم و نامعلوم، با عدم قطعیت‌ها، با تمام تلاش‌ها و در کنار راهکارهایی که گفتیم چه چیز دیگری به ما کمک می‌کند تا بتوانیم بر ترس از آینده فائق آییم؟ نقطه‌ی مقابل ترس چیست؟

امید. تنها امید به آینده می‌تواند اندکی از ترس‌ها و نگرانی‌ها‌یمان بکاهد. امیدواری ما را به جلو هدایت می‌کند. امیدواری، خوش‌بینی و ساده‌نگری نیست. امید را باید یافت. امید را باید خلق کرد.

 

مشاهده بیشتر

2 دیدگاه

  1. دقیقا مریم جان تنها تغییر ناپذیرِ هستی، تغییر و عدم قطعیت هست. انگار با تمام تلاشی که برای امنیت روانی و زیستی‌مان انجام می‌دهیم به دلیل غیر قابل پیش‌بینی بودن زندگی و کنترل بسیار محدود ما بر گوشه‌های بسیار محدود زندگی، همیشه مثل پنجره نیمه باز در زمستان، سوز عدم قطعیت وارد می شود.

    و زندگی بر اساس ترس واقعا فلج کننده است. تجربه‌های ناخوشایندم در این سالها واقعا نشان داده نیاز به مدیریت ترس‌ها و نگرانی ها دارم.
    ریشه‌یابیِ برخی از ترس‌ها هم به کودکی‌مان بر می‌گردد و شاید با درک منشا از شدت آن کاسته شود.

    ممنون مریم بانوی جستجوگرِ خوش اندیش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن