آیا تا به حال به این فکر کردهاید که در چه جهانی زندگی میکنید؟ جهان انسانهای ایمن یا جهان انسانهای ترسخورده؟
تکلیف جهانِ انسانهای ایمن که روشن است، جهان انسانهای ترس خورده چگونه جهانی است؟
جهان انسانهای ترس خورده؛ جهانی است که در آن اغلب تصمیمگیریها بر پایهی ترس صورت میگیرد.
جهانی است آکنده از اموری که رغبتی در به سامان رساندن آنها نیست ولی با کراهت و بر پایهی ترس انجام میشود.
جهانی است همچون بیابان برهوت، که هیچ چشمانداز و نقطهی اتکایی ندارد.
جهانی است که در آن جسارتِ ایستادن و دستیابی به خواستهها وجود ندارد.
جهانی است فاقد خلاقیت و قدرت ریسک. زیرا تا میخواهد گامی بردارد، ترسها گریبانش را میگیرند و او را بر جایش مینشانند.
جهانی است بیفروغ و بیهیاهو. حتی اگر گهگاه سوسوی نوری از آن دورها نمایان شود باز هم در میان این همه تاریکی به خاموشی میگراید.
جهانی است لبریز از ترسهایی که شاید هیچگاه رخ ندهند ولی تمام فکر و جسم و روحش را تسخیر کردهاند.
جهانی است حقیر، نازیبا و مالامال از ناامیدی و ناباوری. زیرا ترسها رخصت ابراز وجود و بروز توانمندیهایش را نمیدهند.
جهانی است لبریز از محدودیتها، فقدان آزادی و نادیده گرفتنها.
جهانی است با پژواک نگرانی و اضطراب.
جهانی است… .
این انسان ترسخورده وقتی وارد جامعهی بزرگتری میشود، جهانش به مراتب هراسانگیزتر جلوه مینماید.
حال، انسانی که در جهانِ کوچک خویش با ترس زندگی کرده و از ستاندن حقوق انسانی خویش ناتوان بوده است چگونه میتواند در جهانی بزرگتر، محکم و قاطع روی پای خود بایستد و از خود حمایت کند؟
یک انسان ترسخورده چگونه میتواند جهان خود را ایمن کند؟
به تصور من، پدر و مادرمان اولین سازندهی جهان ما هستند. اما وقتی به آگاهی رسیدیم و ناهماهنگیهای وجودمان را یافتیم آنگاه باید این جهان را تخریب کنیم و جهانی نو بسازیم. جهانی که طراح، معمار و نقاشِ سازهاش خودمان باشیم.
انسان ترس خورده اگر بخواهد زندگی و جهانش را تغییر دهد باید برخیزد و با هنر پرسشگری و دقیق شدن در زندگیاش به کنهِ ترسهایش دست یابد تا راهکاری بیابد و درمانگری را آغاز کند. شاید در این مسیر زمانبر نیاز باشد تا از متخصصین نیز کمک بگیرد اما طی کردن این مسیر ارزشمند است چون زندگی با تمام سختیهایش ارزش زیستن دارد.
چقدر درست و ملموس گفتی مریم جان. هر بندی که خواندم تصویری در ذهن نقش بست.
جهانی است همچو بیابان برهوت که هیچ چشم انداز و نقطه اتکایی ندارد.
جهانی بیفروغ و بیهیاهو…
جهانی با پژواک نگرانی و اضطراب…
جهانِ پر ترس جهان انفعال و رکود و سستی (از ترسِ فلج کننده نه از تنبلی) است مریم جان. بیحرکتی و برجا ماندن. بسیار بیپناهی و ناامنی و تلخی و اضطراب دارد. وای بر زمانی که تمام دوران کودکی از وقایع گوناگون از بیماری، فقر، فقدان و جنگ و موارد دیگر آسیب دیده باشیم و این تروماهای انباشته به حال خود رها شده باشند، بیرسیدگی و ریشهیابی.
ترسهامان گاهی بس که میمانند کپک میزنند ولی ما گاهی آنقدر مستأصل میشویم که هماه ترس کپک زده را نیز نمیتوانیم دور بیندازیم. از ترس…
سلام مریم جان. من هم تمام نوشتهات را درک کردم. هر وقت کامنت میذاری، مطلب منو کامل میکنی. ممنون
مریم جان مطالبی که میگذاری کاوش شده است و واقعا گیرا و کاربردی. هربار که میام در سایتت واقعا دست خالی نمیرم. سپاس
ممنونم عزیزم لطف میکنی که میخونی و با من همراهی میکنی