آزادیِ انتخابِ بیشتر در زندگی با شناخت کهنالگوها
آزادی انتخاب بیشتر در زندگی با شناخت کهنالگوها
در پست قبل با تکیه بر مقدمهی کتاب نقشه راه از کارول.اس.پیرسون گفتیم که سفر قهرمانی به چه معناست؟ در فصل اول کتاب یعنی «انتخاب آزادی: راهنماها» نویسنده با ارائهی دلایلی به ما میگوید؛ چرا باید کهنالگوها را بشناسیم و شناخت آنها چه کمکی به ما میکند؟
خواندن این فصل، قبل از شروع مبحث کهنالگوها، بسیار مهم است زیرا وقتی چرایی کاری را بدانیم آن را با میل و اشتیاق بیشتری انجام میدهیم.
نویسنده در این کتاب از شش کهنالگو صحبت میکند. البته تعداد کهنالگوها بیش از اینهاست اما به گمان نویسنده این شش کهنالگو بهتر میتوانند در سفر قهرمانی ما را همراهی کنند.
کهنالگوها به ترتیب زیر هستند: یتیم، جستجوگر، جنگجو، حامی، معصوم و جادوگر.
•کهنالگوها راهنماها یا نیروهای متفق درونی هستند که همیشه در دسترس ما میباشند.
•با شناخت کهنالگوها راحتتر میتوانیم کهنالگوی غالب زندگی خود را بشناسیم و با حق انتخاب و آزادی بیشتر به سمت کهنالگوهای خاموش و غیرفعال وجودمان برویم و آنها را به درون داستان زندگی خود بکشانیم.
•برای این که بتوانیم کهنالگوی غالب را بشناسیم باید چند روزی باریکبین شویم و به گفتوگوهای روزمرهمان توجه کنیم.
کارول.اس.پیرسون میگوید: روشی که ما داستانمان را تعریف میکنیم، انعکاس دهندهی تصویر شخصی ماست.
•این کهنالگوها به ما کمک میکنند در هر نقشی که هستیم، مادر، پدر، فرزند، کارگر و مدیر؛ انتخابهای آگاهانه و خردمندانهای داشته باشیم.
•یادگیری و شناخت کهنالگوها ما را به سمت خودشناسی عمیق سوق میدهد و به خلقِ خود کمک بسیاری میکند.
داستان زندگی و ارتباط آن با کهنالگوها به قرار زیر است:
همهی ما در دوران نوزادی و اوایل کودکی به عنوان معصوم سفرمان را آغاز کنیم. همه دوستمان دارند، حمایتمان میکنند و ما تصور میکنیم همواره به همین منوال است.
اما وقتی با ناکامی، درد و رنج روبهرو میشویم، یتیم میشویم. این یتیم شدن به ما کمک میکند که از آن معصومیت و خامی بیرون بیاییم، واقعیتها را ببینیم و متوجه شویم که دنیا همیشه بر وفق مراد ما نیست.
حال برای روبهرو شدن با درد و رنجها با توجه به روحیات و تواناییهایمان چه کاری باید انجام دهیم؟ ابتدا باید به درون برویم، در پستوی تاریک وجود خویش بگردیم و ببینیم چگونه میتوانیم از رنجهایمان بکاهیم. اینجاست که جستجوگر میشویم.
وقتی موانع و مشکلات را شناختیم، حال باید آستینهایمان را بالا بزنیم و با تمام توان با آنها مواجه شویم. این رویارویی نیاز به جرأت و جسارت دارد. پس به عنوان جنگجو وارد میدان میشویم.
تا به اینجا در سفر قهرمانی، کولهبارمان را لبریز از تجربهها و آموختهها کردهایم و اکنون میتوانیم از خود فراتر برویم و به دیگران هم کمک کنیم تا آنها هم سفر قهرمانی خود را آغاز کنند. اینجاست که ما حامی میشویم.
اکنون میدانیم چرا اینجا هستیم. چه کسی هستیم و از خود و پیرامون خود چه میخواهیم. ما دیگر از کسی متوقع نیستیم. انتظار نداریم کسی مشکلاتمان را حل کند. میدانیم که هر کسی مسئول زندگی خویش است. ما اینجا به تدریج به شادی درونی دست مییابیم چون میدانیم که همه چیز از درون میآید. ما دوباره به معصومیت بازگشتهایم چون همه چیز را زیبا و شگفتانگیز میبینیم و مبهوت دنیای اطرافمان میشویم اما اینبار به عنوان معصوم بالغ.
به آخرین مرحله رسیدیم. حال که زندگی خود را متحول کردیم میتوانیم در جامعه و مملکت خود نیز تحولاتی را به وجود آوریم. ما الان جادوگریم.
اگر یادتان باشد در سفر قهرمانی گفتیم، قهرمان کسی است که بتواند حیات جدیدی را برای فرهنگ خود به ارمغان بیاورد.
هر کدام از این مراحل پیشکشی برایمان دارند. یتیم، پایداری را؛ جستجوگر، استقلال را؛ جنگجو، شجاعت را؛ حامی، مهربانی را؛ معصوم بالغ، ایمان را و جادوگر، قدرت را برای ما به ارمغان میآورند. برای درک بیشتر باید بتوانیم یک تجربهی زیسته از درون زندگی واقعی یا از کتابها و فیلمها پیدا کنیم.
اینک با ذکر هشت مورد میخواهم بگویم چگونه کهنالگوها در سفر قهرمانی به ما کمک میکنند.
۱-قرار گرفتن در موقعیتهای خاص میتواند فراخوانی باشد برای بیدار کردن کهنالگوهای خاموش و رشد سریعتر.
مثلا: بانوی جوانی را در نظر بگیرید که بیش از پانزده سال، در شرکتهای مختلف کار کرده است. او از استقلال مالی، ارتباطات اجتماعی و تفریحات سالم برخوردار بوده. اما اکنون یک نوزاد سه ماهه دارد و دیگر نمیتواند به فعالیتهای سابق خود ادامه دهد. این تغییر موقعیت از جهاتی او را خسته و افسرده کرده است. او اکنون چه کهنالگویی را باید در خود بیدار کند تا بتواند این روزها را به خوبی سپری کند؟ به نظر من او باید کهنالگوی حامی را تقویت کند. در حال حاضر باید از وجود خود فراتر برود و بیشتر اوقاتش را صرف پرورش نوزادش کند و برای مدتی از کارهای قبل فاصله بگیرد.
۲-کهنالگوها به ما کمک میکنند تا پیشرفت کنیم.
همانطور که ما به تدریج رشد میکنیم کهنالگوها هم سیر تکاملی دارند.
به عنوان مثال: اگر در گذشته افراد خشن و قوی با آدمکشیها و سلطه بر مردم مظلوم نمادِ کهنالگوی جنگجو به شمار میرفتند اما امروز جنگجو به کسی میگویند که برای دستیابی به اهدافش میجنگد.
۳- شناخت کهنالگوها کمک میکند تا ما با زندگی خود صلح کنیم.
ما بیشتر اوقات از چیزی که هستیم احساس خوبی نداریم.گاهی از این که زیاد عاطفی هستیم و برای دیگران وقت میگذاریم از خود گلهمندیم. اما غافلیم از این که همین عاطفی بودن چه خصلتهایی را در ما پرورش داده است. مثلا کهنالگوی یتیم؛ پرورشدهندهی واقعبینی و پایداری است. اگر متوجه شویم همین چیزی که الان هستیم باعث شده چه ویژگیهای خوبی در ما رشد کند به خود سرزنشی دچار نمیشویم.
۴-شناخت کهنالگوها میتواند به ما آزادیِ انتخابِ بیشتری بدهد.
به عنوان مثال: شاید کهنالگوی جنگجو برای مدت زیادی در زندگی ما فعال بوده و ما همواره برای رسیدن به اهداف مبارزه کردیم. اما اینک خسته شدیم. میخواهیم کمی رهاتر باشیم. پس بهتر است جنگجویی را کمرنگتر کرده و به سمت کهنالگوی حامی برویم یا به سمت ماجراجویی که همان جستجوگری است.
۶-آگاهی از داستان کهنالگویی که زندگی ما را تعیین کرده این آزادی را به ما میدهد تا از ارتکاب اشتباهات دوری کنیم یا این که چندین بار این اشتباهات را دوباره و دوباره تکرار کنیم.
به عنوان مثال: شخصی در معامله با ما تقلب میکند ما بعد از آن مراقبیم تا دوباره بیگدار به آب نزنیم بنابراین از کنار این مسئله عبور میکنیم تا درس جدیدی را بیاموزیم.
اما امکان دارد اشتباهی را بارها تکرار کنیم تا به سطح بالاتری برسیم. به عنوان مثال: شاید به دفعات حامی بودیم و هر بار دچار خودسرزنشی شدیم که چرا دوباره با محبت زیاد به خود آسیب زدیم اما وقتی خوب نگاه کنیم میبینیم که چیزهای زیادی آموختیم. یاد گرفتیم حد و مرزها را رعایت کنیم. یاد گرفتیم متعادلتر رفتار کنیم. یاد گرفتیم عمیقتر و آگاهانهتر با مسائل برخورد کنیم.
۷- شناخت کهنالگوها به ما کمک میکند تا دیگران را بهتر درک کنیم.
مثلا اگر فرزندمان ناراحت است و بابت آن چه که در ذهنش میگذرد ما را به ناحق مقصر میداند در اینجا اگر شناخت داشته باشیم میفهمیم که او در جایگاه یتیم ایستاده است و رنجی را به دوش میکشد. پس بهتر است فعالانه به او گوش دهیم و با او همدردی کنیم.
۸-اگر کهنالگوها را بشناسیم میتوانیم نحوهی نگریستن افراد به جهان را متوجه شویم. در این صورت میتوانیم هوشمندانهتر عمل کنیم.
نکات طلایی: هر چه کهنالگوی بیشتری در زندگی ما فعال شود، حقایق بیشتری را درک خواهیم کرد و جهانمان گستردهتر خواهد شد. به قول دبی فورد در کتاب نیمهی تاریک وجود، درِ اتاقهای بیشتری را در وجودمان باز خواهیم کرد.
شاید همان کهنالگویهای خاموش و غیرفعال، دنیای جدیدی را برایمان رقم بزنند و سفر قهرمانی را باشکوه بیشتری طی کنیم.
پایان
مریم جان من همیشه دوست داشتم پیرامون کهنالگوها بیشتر بدانم. از پیروان و ادامهدهندگان مکتب یونگ هم کتابهای زیادی از طاقچه خریداری کرده بودم؛ رابرت الکس جانسون، جیمز هالیس و ژان شینودا بولن و… ولی همیشه دوست داشتم قبل از ورود به این وادی تعریفی جامع اما ملموس از کهنالگوها و نیز اسطورهها داشته باشم که به لطف روحیه حقیقت جوی شما، موضوع کهنالگوها آن هم با این بیان جذاب و فهمیدنی الان پیش روی من هست.
مریم جان خیلی از ما اندوختههای فکری ارزشمندی از روایتهای دوران پیشین در خویش داریم که هنوز هم راوی و روایتش و هم درسش ماندگار است. موضوع روایت، موضوع سادهای نیست. مریم بانو، راوی کتابها، سپاس فراوان
ممنونم که با من در این مسیر همراه شدی.
ولی من برخلاف تو هیچ وقت به این وادی علاقه نداشتم و تا به حال هیچ کتابی در اینباره نخریده بودم.
اما همانطور که در جریان هستی رمان تنگسیر منو به این کتاب وصل کرد.
امیدوارم این کتاب آگاهی و خرد فراوانی برامون به ارمغان بیاره تا حقایق زندگی و جهان هستی رو بهتر بفهمیم.
🙏🙏🌟🌟🌹🌹
♥️♥️♥️