مرور نقشه راه/ اثری از کارول.اس.پیرسون
نقشه راه اثری است به قلم نویسندهی امریکایی به نام کارول.اس.پیرسون که در زمینهی ادیان، اساطیر و کهنالگوها پژوهش میکند.
این کتاب شامل دو بخش است.
بخش اول: سفر قهرمانی با نقشه راه
بخش دوم: کتابچهی راهنما برای تسلط شخصی.
نقشه راه چیست؟
همینطور که ما برای رفتن به هر مکان فیزیکی نیاز به نقشهی راه داریم برای سفر درونی، شناخت منزلگاهها و حیاتی پربار هم نیاز به نقشهای داریم که اگر به بیراهه رفتیم ما را به مسیر درست بازگرداند.
نویسنده در این کتاب نقشه و ابزاری پیش روی ما میگذارد تا به یک سفر درونیِ مهیج و شگفتانگیز برویم.
این ابزار شش کهنالگو هستند که اگر آنها را بشناسیم سفری آگاهانه و لذتبخش خواهیم داشت و زندگی با کیفیت، متعادل و رو به پیشرفتی را تجربه خواهیم کرد. ما در این سفر با شناخت عمیق خود در چالشهای زندگی قویتر ظاهر میشویم و زندگی اصیل و بامعنایی را رقم میزنیم.
کار روی کهنالگوها توسط کارل گوستاو یونگ شروع شد. یونگ، کهنالگوها را الگوهایی عمیق، تاثیرگذار و ماندگار در روان انسان میداند که در طول زمان حضور خواهند داشت.
من مدت سه ماه روی این کتاب ماندم، کاری که تابهحال برای هیچ کتابی انجام ندادهام و کهنالگوها را از یتیم، جستجوگر، جنگجو، حامی، معصوم بالغ تا جادوگر را جداگانه و در حد توانم شرح دادهام.
با خواندن هر کهنالگو به همراه دوست عزیزم مریم آزاد به سراغ تجربهی زیستهمان رفتیم تا درک بهتری از منزلگاهها داشته باشیم. زیرا بدون بازنگری در زندگی درک کهنالگوها دشوار خواهد بود.
اینک تجربهی شخصی من از این کتاب:
وقتی که سوگوار عزیزترین فرد زندگیام شدم در اندوه وصفناپذیری فرو رفتم و یتیم شدم و این یتیمی سیزده سال به طول انجامید. اما بعد از آن دریچهای باز شد و نوری به زندگیام تابید و من در صدد یافتن علاقهمندیها و نیازهای روحیام برآمدم و فهمیدم که خواندن و نوشتن کاری است که میتواند مرا به شدت خشنود کند.
اما همیشه خودم را شماتت میکردم که چرا اینقدر دیر راهم را پیدا کردم و ای کاش زودتر این اتفاق رخ میداد.
اما این کتاب به من گفت: تو جوان و ناآگاه بودی، خودت را گم کرده بودی، راهنما نداشتی، چطور میتوانستی به سرعت راهت را پیدا کنی؟
بعد از پیدا کردن خواستههایم کوشیدم تا به آنها نزدیک شوم، مبارزه کردم و هرگاه بازدارندهی جدی مقابلم ظاهر میشد، ناگزیر میایستادم، راه دیگری را برمیگزیدم و دوباره بازدارنده، دوباره ایستادن و دوباره شروع و باز هم خودسرزنشی.
با خودم میگفتم: من آدم ناتوانی هستم که نمیتوانم به هر قیمتی کاری را که میخواهم انجام دهم.
اما این کتاب به من گفت: زندگی که میدان جنگ نیست. نمیشود همیشه مبارزه کرد، نمیشود همیشه در جستجو بود. وقتی که میبینی راه بسته است مسیرت را تغییر بده. وقتی شناخت پیدا کنی، دیگر راه باز است؛ از جنگجو خسته شدی، حامی شو. جستجوگر شو.
به حامی رسیدم. زمانی که سوگوار شدم دلم میخواست حامی شوم. اما نشد و بازهم شماتت.
اما این کتاب به من گفت: تو خودت سرگردان بودی، نمیدانستی کیستی و چیستی، چطور میخواستی به دیگران کمک کنی؟ تو هر چقدر هم عشق میدادی و فداکاری میکردی سودی نداشت چون تو فقط میخواستی زندگی سرد و تهی خودت را معنا دهی.
به معصوم بالغ رسیدم تا چندین روز پریشانحال بودم چون فهمیدم که ضعفم در این منزلگاه است.
معصوم بالغ آینهای شد تا خودم را بهتر ببینم. دیدم که زیاد فکر میکنم اما اقدام نمیکنم. پاهایم را از دایرهی امن خودم بیرون نمیگذارم چون از شکست میترسم. دنیا را پر از صلح و آرامش میخواهم و از درد و رنج فراری هستم و… .
آشکارا دیدم که با این روند، کاری از پیش نمیبرم و باید اقدامی بکنم.
این کتاب به من کمک کرد دست از خودسرزنشی بردارم و با خودم مهربانتر باشم.
این کتاب اعتماد به نفس مرا بالا برد زیرا به من نشان داد که با وجود ناآگاهی بعضی مسیرها را درست پیمودهام.
بیگمان خواندن یک کتاب کافی نیست و باید در این راستا بیشتر مطالعه کنم. بخش دوم نقشه راه، کتابچهی راهنماست که هنوز نخواندهام و نیاز دارم اندکی فاصله بگیرم و بعد دوباره به آن بازگردم.
از این نویسنده کتابهای؛ زندگی برازندهی من، بیداری قهرمان درون و چهار قدرت مهم زنان منتشر شده است.
کتاب نقشه راه با ترجمهی سید مرتضی نظری و انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی در ۴۲۰ صفحه به چاپ رسیده است.