آش عباسعلی
آش عباسعلی
امروز راهی سیودومین نمایشگاه بینالمللی مواد شوینده، آرایشی و بهداشتی شدیم. میدانستیم این رویداد برای شبکهسازی و عقد قرارداد بین شرکتها و برندهاست، اما به بهانۀ دیدار با دو تن از بستگان نزدیک، فرصت را غنیمت شمردیم و گفتیم: «هم فال است و هم تماشا.»
وقتی وارد حیاط نمایشگاه شدیم، باران همهجا را شسته و آب و جارو کرده بود. برگهای درختان از پاکیزگی برق میزدند. صدای دلنشین کلاغها و گنجشکها در فضا پیچیده بود. هوا با لطافت و خنکی ملایمش، چنان دلپذیر بود که دیدن همین منظره برای یک هفته حال خوب کفایت میکرد.
در میان آن شلوغی و همهمه، تنها به سالنهای ۵ و ۳۸ سر زدیم. غرفهها، بعضی کوچک و ساده، برخی بزرگ و با دکوراسیونهای چشمگیر خودنمایی میکردند. غرفهداران خوشپوش و آراسته، با لبخند از بازدیدکنندگان استقبال میکردند و هدایایی هم برایشان تدارک دیده بودند.
به دلیل همراهی مادرم، گشتوگذارمان کوتاه بود و به سمت خانهاش رفتیم. از آنجا که وقت ناهار گذشته بود و حسابی گرسنه بودیم، املت خوشمزهای درست کردیم و خوردیم. بعد از چرتی کوتاه، راهی برج تجاری نیایش شدیم. برجی زیبا، شبیه به بسیاری از برجهای تجاری دیگر، اما طبقات همکف و آخر آن، فضایی کاملاً متمایز داشتند. بیشتر غرفههای طبقۀ همکف با نما و سنگفرشهای سنتی و تزئینات دلانگیز، فضایی نوستالژیک و دلنشین ایجاد کرده بودند.
در این میان، بانویی با لباس محلی و کاسۀ آشی در دست، جلوی غرفهای ایستاده بود و با مهربانی، همه را به چشیدن آش عباسعلیِ کرمانشاه دعوت میکرد. برخی با تشکر امتناع میکردند و برخی دیگر بیتوجه میگذشتند، اما ما دعوتش را پذیرفتیم. نوۀ کوچک خواهرم که از طعم آش خوشش آمده بود، بهانهای شد تا دو پرس سفارش دهیم. آش لذیذی بود؛ هرچند جز عدس، سبزی و تکههای گوشت، نتوانستیم محتویات دیگرش را تشخیص دهیم. وقتی پرسیدیم، گفتند که ترکیبی از انواع حبوبات میکسشده، به همراه روغن کرمانشاهی، کشک، نعناع داغ و… است.
ساعت ۹ شب به خانه رسیدیم. امروز سعی کردم از این فرصت نهایت استفاده را ببرم، در لحظه زندگی کنم و تمام نگرانیها و دلمشغولیها را برای فردا بگذارم. با این ذهنیت، انرژی و حال خوبی برای خودم ذخیره کردم تا با انگیزه و توان مضاعف، به کارهای روزمره و اهداف شخصیام بپردازم.