شبهای روشن به قلم داستایوفسکی

«شبهای روشن» اثری به قلم داستایوفسکی
آیا تا به حال آنقدر تنها بودهاید که در گوشه و کنار شهر قدم بزنید و با در و دیوارها سخن بگویید؟
«شبهای روشن» روایتی است از مردی تنها، مایوس و دلزده؛ کسی که خانهاش نیز، آیینهای تمامنما از روح سرد و بیفروغش است. خویشتن را چنان به فراموشی سپرده که احساس میکند دیگران نیز او را از یاد بردهاند.
این مردِ تنها، زیر آسمان پرستارۀ سن پترزبورگ راه میرود، رویا میبافد و با تمام در و پنجره و ساختمانهای شهر گفتوگو میکند. او شهر و مردمش را با تمام وجود دوست دارد. دیدن چهرههای آشنا و همیشگی، جان تازهای به او میبخشد و نبودنشان او را نگران و دلتنگ میکند.
شبی حین گشتوگذار شبانهاش، دختری را میبیند که بر نردهای کنار آبراه تکیه داده و آرام میگرید. سرنوشت، در آن شب پرستاره و روشن آن دو را با یکدیگر همگام میکند و گفتوگویی پر از احساس میانشان شکل میگیرد. قرار دیداری دوباره میگذارند، اما به شرطی که مرد، هرگز عاشق دختر نشود.
شب دوم، داستان زندگی خود را برای یکدیگر روایت میکنند. دختر که ناستنکا نام دارد، فاش میکند که در انتظار عشق دیرینهاش نشسته است، عشقی که قرار بود پس از یک سال، در همین مکان به وصال برسد.
مرد جوان، اینک با حضور ناستنکا، از تنهایی رها شده و برخلاف قولی که داده است، قلبش گرم شده و شعلههای عشق در آن زبانه میکشد. روز چهارم با حاضر نشدن عشق دیرینه در سر قرار، آن دو از شروع یک زندگی تازه سخن میگویند. اما ناگهان، او سر میرسد و ناستنکا شتابزده به سوی ندای قلبش گام برمیدارد.
مرد جوان، غرق در اشک است و دلشکسته، اما برای تمام دقایق شادی که ناستنکا به او بخشیده، با تمام وجود سپاسگزاری میکند.
درسهایی که از این کتاب آموختم: •رؤیاها میتوانند زیبا و حتی حیاتبخش باشند، اما نباید به دیواری بلند تبدیل شوند که ما را از درک و پذیرش واقعیتهای زندگی دور کنند.
•اشیاء و هر آنچه در اطراف ما وجود دارد، حامل داستانی منحصربهفرد است، داستانی که میتواند شیرین یا تلخ باشد. اگر با عشق و توجه به آنها بنگریم، میتوانیم شنوندۀ حرفهایشان باشیم و حتی در لحظات تنهایی، حسهایمان را با آنها قسمت کنیم.
•قلب و احساسات ما، راستپیمانترین و اصیلترین راهنمای ما در هستی هستند. گوش سپردن و اعتماد به این ندای درونی، ما را به سمت حقیقت وجودی خویش هدایت میکند.
• کوچکترین کاری که دیگران برای ما انجام میدهند، شایستۀ قدردانی است.
• «دوست داشتن» مفهومی والاتر و پختهتر از «عشق» است. عشق اغلب خام و پرشور است، در حالی که دوست داشتن از عمق جان برمیآید و سرشار از پختگی، احترام و سخاوت است.
این کتاب در ۱۲۵ صفحه توسط نشر ماهی و ترجمۀ زیبای سروش حبیبی به چاپ رسیده است.