مرغان شاخسار طرب/ کالین مک کالو
مرغیکه با غم دل شد الفتیش حاصل
بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد
دربارهی نویسنده:
پرندههای خارزار یا مرغان شاخسار طرب، نام کتابی است که توسط کالین مک کالو، نویسندهی استرالیایی نوشته شده است.
این اثر نخستین بار در سال ۱۳۶۸ با ترجمهی فرشته طاهری روانهی بازار کتاب شد.
این رمان از پرفروشترین و پرخوانندهترین کتابهای مک کالو است و در ۴ سال اول، ۹ میلیون نسخه از آن فقط در ایالات متحده به فروش رسید.
و اما داستان، از روز هشتم دسامبر ۱۹۱۵ که مصادف با روز تولد مگی کلیری ۴ ساله بود، آغاز میشود.
مگی با پدر و مادرش، پدی و فی، و برادرانش در نیوزلند زندگی میکند.
پدرش یک مهاجر فقیر ایرلندی است که با پشم چینی، دامداری و کار در مزرعهی دیگران امورات خانه را به سختی میگذراند. اما مادرش از خانوادهای اشرافی است که دست روزگار از او زنی آرام، کمحرف و بیتفاوت ساخته است.
دقیقا زمانی که صاحب کار پدی، کار پشم چینی گوسفندانش را به دیگری واگذار و نگرانی را به جان پدی میاندازد، نامهای از خانم کارسن، خواهر پدی، که بیوهی ثروتمندی است با این مضمون به دستش میرسد: خانم کارسن به علت کهولت سن، میخواهد ادارهی امور مزرعه و املاکش را به دست برادرش بسپارد.
پدی و خانوادهاش راهی استرالیا میشوند. مسئولیت استقبال از خانوادهی پدی به پدر رالف سپرده شده بود.
پدر رالف، کشیش منطقهی دروگیدا است و به خاطر چهرهی زیبا، جذاب و تناسب اندامش، مورد توجه خانم کارسن بود و از لحاظ مالی هم حمایت میشد.
از همان برخورد اول، علاقهای بین مگی و پدر رالف شکل میگیرد. علاقهای که شاید در ابتدا برای مگی خردسال جایگزین تمام حمایت و محبتی است که از خانواده دریافت نکرده است، اما این علاقه در دوران نوجوانی مگی تبدیل به عشق میشود.
خانم کارسن قبلا وصیتنامهای تنظیم کرده بود که طبق مفاد آن، تمام دارائیش به پدی میرسید.
ولی از آنجایی که علاقهی کشیش به مگی حس حسادت خانم کارسن را برانگیخته بود تصمیم میگیرد وصیتنامهی جدیدی با این عنوان بنویسد که،
تمام اموالش را به کلیسای کاتولیک میبخشد به شرطی که سرپرستی اموال ورسیدگی به دروگیدا با پدر رالف باشد و طبیعتاً با این نقشه میخواست پدر رالف را از منطقهی دروگیدا دور کند.
کشیش دو راه پیش رو دارد.
یا باید وصیت نامهی جدید را رو کند و به وسیلهی آن پلههای ترقی را در کلیسا طی کند یا این که وصیتنامه را نادیده انگارد و تمام ثروت و دارایی طبق وصیت نامهی قبلی به پدی و خانوادهاش برسد.
پدر رالف چون نمیتواند از عشقش به کلیسا و رسیدن به قدرت و آن دارایی هنگفت و شگفتانگیز بگذرد، راه اول را انتخاب کرده و دروگیدا را ترک میکند.
این جدایی برای مگی بسیار تلخ و دردناک است. بعد از مدتی مگی با لوک که یکی از کارگران مزرعه است، آشنا میشود. لوک از لحاظ ظاهری بسیار شبیه به رالف است و مگی چون طعم دوست داشتن را نچشیده بود و از طرفی میدانست که پدر رالف هرگز به سمت او بر نمیگردد و شاید برای انتقام از او، با لوک ازدواج میکند.
اما این پایان ماجرا نیست. نه مگی و نه رالف نمیتوانند یکدیگر را فراموش کنند. عشق آتشین و ممنوع آنها که با غم و خشم در هم آمیخته، سرنوشتشان را در دست گرفته و به دنبال خود میکشد.
این داستان در هفت بخش تدوین شده است که هر بخش در مورد یکی از شخصیتهای مهم داستان است ولی کلا داستان کتاب، حول محور زندگی مگی میگردد.
این اثر از سال ۱۹۱۵ آغاز شده و تا ۱۹۶۹ ادامه دارد، یعنی بیش از نیم قرن و زندگی شخصیتها را از نوجوانی و جوانی تا پیری ترسیم میکند.
خانوادهی کلیری؛ بسیار قوی، خویشتندار و صبور هستند. این خصوصیات میتواند نقطهی قوتی برای این اثر باشد.
آنها مصائب و مشکلات بسیاری را از سر میگذرانند و باز همچنان زندگی را با قدرت از سر میگیرند. مسائلی مانند مرگ عزیزانشان، آتشسوزی مهیب، خشکسالی طولانی، تحمل گرمای شدید، وجود حشرات مزاحم، گرد و غبار دائمی و جنگ در زمان هیتلر و……
این کتاب از تقدیر و سرنوشت میگوید. از این که ما به اختیار خود به دنیا نمیآییم و به اختیار خود نیز از دنیا نمیرویم و فقط در این دنیا حق انتخاب داریم، فقط حق انتخاب. و باز هم نمیدانیم انتهای داستان چه خواهد شد.
این جملات را به تکرار در داستان میخوانیم که؛
ما آن چه هستیم، هستیم فقط همین.
ما همانیم که هستیم و از اول بودیم.
بارها توسط شخصیتهای مختلف گفته میشود که ما قبل از هر چیز، انسان هستیم. قبل از کشیش بودن، قبل از هنرپیشه بودن و قبل از مادر بودن و….و بدین گونه خود را بابت خطاهایی که انجام میدادند، سرزنش نمیکردند.
نویسنده از عشق های ممنوع، آرزوها و رویاهای از دست رفته برایمان مینویسد.
از زیر پا گذاشتن تعهداتی سخن میگوید، که به عقیدهی فی و مگی، نتیجهاش درد و رنجی است که تا آخر عمر باید تحمل کنند و آن چه را که ناحق به دست آوردهاند، پس بدهند.
همانطور که در ابتدا گفتم، فی به خاطر مسائلی که در زندگیاش اتفاق افتاده بود نسبت به همه چیز بی تفاوت و آنچنان در خود فرو رفته بود که هیچ توجهی به اطرافیانش نداشت بنابراین به عنوان یک مادر، نتوانست نقش مهم و پر رنگی در زندگی مگی داشته باشد و مگی دقیقا به راهی رفت که مادرش رفته بود.
ولی خوشبختانه مگی با تلنگری که به موقع به او زده شد و زنگ هشداری که شنید، توانست مسیر زندگی دخترش، جاستین را تغییر دهد و مانع تکرار سرنوشت شود.
نویسنده، شخصیتها و مکانها را به زیبایی توصیف کرده است ولی گاهی این توصیفات از حوصلهی خواننده خارج میشود.
مخاطب این رمان، بیشتر افرادی هستند که در سنین جوانی به سر میبرند.
این کتاب در ۷۹۱ صفحه و توسط انتشارات درسا به چاپ رسیده است.