معرفی کتاب

هیچ چیزی را به خود نگیرید/چهار میثاق

میگوئل رویز

دومین میثاق:
هیچ چیزی را به خود نگیرید.

سه میثاق بعدی هم زیر مجموعه‌‌ی اولین میثاق هستند ولی فکر می‌کنم نهادینه کردن این میثاق از میثاق اول برایم سخت‌تر است‌.

علت این است که اکثر ما آدم‌ها همه چیز را به خود می‌گیریم.
با تشویق و تعریف دیگران از خود‌ بی‌ خود می‌شویم و با انتقاد و یا گله‌ای غم عالم بر دلمان می‌نشیند.

من جزء گروهی از آدم‌ها هستم که حرف‌های دیگران برایم خیلی اهمیت دارد.

ولی با خواندن این میثاق و درک بهتر آن نسبت به سه سال پیش،
احساس می‌کنم که با تمرینات آگاهانه می‌توانم رویه‌ام را تغییر دهم.

نکته‌ی جالبی که میگوئل روئیز در این میثاق می‌گوید و من تا به حال از این منظر به آن نگاه نکرده بودم این است که:

آن‌چه باعث می‌شود شما همه چیز را به خود بگیرید و حرف‌های دیگران را بپذیرید، چیزی است که آن را اهمیت شخصی می‌نامیم.
اهمیت شخصی، یا همه چیز را به خود گرفتن، بیانگر نهایتِ از خود راضی بودن است.

فکر می‌کنیم همه چیز به ما مربوط است.
و ما مسئول همه چیز هستیم.

وقتی خوب بررسی کردم، “اهمیت شخصی” تا حدودی برایم قابل قبول بود.

بارها پیش آمده در جمع خانوادگی یا در گروه‌های مجازی حرفی زده شده، بلافاصله شخصی ناراحت شده و آن حرف را به خودش گرفته و شروع به گله و شکایت کرده است.

واقعا چرا؟
چرا فکر می‌کنیم ان‌قدر مهم هستیم که همه چیز به ما مربوط شود؛
هر حرفی که گفته شده،
یا هر حرکتی که انجام شده است.

چند هفته پیش، در پی یک اتفاق، دوستی ،یکی از همین متن‌های شعاری رایج را، در استوری وات‌ساپ، استوری اینستاگرام و حتی در پروفایلش قرار داده بود، من تا چند روز فکر می‌کردم و از خودم سوال می‌کردم،
منظورش به چه کسی است؟
آیا با من است؟
در صورتی که چه اهمیتی دارد، با من باشد یا شخصی دیگر.

باید این را قبول کنیم، هر کاری دیگران انجام می‌دهند و هر حرفی که می‌زنند به ما ربطی ندارد، افکار و عقاید خودشان را با توجه به حس و حال آن روزشان بیان می‌کنند.

تصور کنید شخصی به شما می‌گوید: چقدر
پوستت لک آورده است و مانند قبل شفاف نیست،
ما معمولا ناراحت می‌شویم و شاید به پوستمان دقیق شده و حتی سری به دکتر پوست هم بزنیم.

اما واقعیت این است که وقتی کسی فکرش درگیر چیزیست، همان را در دیگران می‌بیند و این ربطی به شما ندارد.

هر کسی هر چه می‌خواهد بیندیشد،
و احساس کند،
این مشکل اوست نه ما.

میگوئل می‌گوید: شاید ممکن است بگویید؛
میگوئل، آن‌چه تو می‌گویی مرا اذیت می‌کند؛
اما آن‌چه من می‌گویم تو را اذیت نمی‌کند، بلکه آن‌چه در شما زخم خورده، با حرف‌های من آزار می‌بیند.

پذیرفتن این حرف‌ها خیلی سخت به‌نظر می‌رسد ولی اگر منطقی به قضیه نگاه کنیم، واقعیت دارد.

وقتی حرفی را به خود می‌گیریم؛ دچار رنج، خشم، حسادت و حسرت و…. خواهیم شد؛
مجبور می‌شویم در برابر حرف‌هایی که شنیدیم و به خود گرفتیم، دفاع کنیم و در نتیجه کار سخت‌تر می‌شود و مشکلات بیشتری پیش می‌آید.

در مورد این میثاق خیلی فکر کردم و برای این که پذیرفتنش برایم قابل لمس باشد، با دوستانم در این مورد صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که:

ما آدم‌ها، همیشه حالمان یکسان نیست.
گاهی خوب هستیم گاهی بد.
ساعتی در حال خنده و شادی؛
و ساعتی افسرده و ناراحت.

وقتی حالمان خوب و خوش است، همه چیز را خوب می‌بینیم، از دوستمان تعریف می‌کنیم، به همه خوش بین هستیم، حاضریم هر کاری را برای دیگران انجام دهیم،کلا شیطان را هم فرشته می‌بینیم.

وقتی حالمان خوب نیست و مسائل و مشکلات ما را به شدت غمگین و ناراحت کرده است، با همان دوست، رفتار خوبی نداریم و گاهی همه چیز را زیر پا می‌گذاریم.

حال، آدمهایی که کارها و رفتارشان به حال خوب و بدشان وابسته است، چه اهمیتی دارد که از ما تعریف کنند یا پشت سرمان غیبت کنند.

پس نه تعریف و تمجیدشان باید خیلی مهم باشد نه بد و بیراه گفتنشان.

اگر واقعا حرف‌ها را به خود نگیریم، از آسیب روحی و جسمی در امان خواهیم بود.

افرادی هستند اگر به آن‌ها محبت و خوبی کنیم، دائما از ما تعریف می کنند و مجیزمان را می‌گویند؛
ولی کافی است که گاهی فرصت انجام کاری را نداشته باشیم، دیگر بدتر از ما، آدمی در این دنیا وجود ندارد.

پس نباید حرف‌های این آدم‌ها، روی ما تاثیر بگذارد و آن‌‌ها را مهم بشماریم.

و این که وقتی ما خودمان را بشناسیم و واقعا بدانیم؛
کی هستیم؟
چی هستیم؟
چه توانایی‌هایی داریم؟
و در درونمان چه می‌گذرد؟
آن ‌وقت آن‌چه را که دیگران می‌گویند و می‌اندیشند،
اهمیتی ندارد،
چون نیازی به پذیرفته شدن و جلب محبت دیگران نداریم.

ولی در مورد بحث آموزش این مسئله فرق می‌کند.
ما وقتی در حال آموزش و یادگیری هستیم نیاز داریم که دیگران ما را تایید کنند،
نقد کنند و بازخورد بدهند تا اشکالات کارمان را متوجه شویم.

در بازخورد گرفتن هم باید دقت کنیم و ببینیم که:
منتقد کیست؟
آیا واقعا نقدش آگاهانه است یا قصد دارد که ما را در جمعی تضعیف کند.

پس اگر قرار باشد هر حرفی را به خودمان بگیریم؛
تحقیر می‌شویم؛
حس و حالمان بد می‌شود؛
ترس به سراغمان می‌آید و ترس با خود بی احترامی، تنهایی، فقر، قضاوت شدن و خیلی مسائل دیگر را به همراه دارد.

اگر حرف‌های دیگران را به خود نگیریم و برایمان مهم نباشد دیگر هیچ کسی نمی‌تواند به ما آسیب بزند.
نیازی به تایید شدن نداریم و در تصمیم‌گیری‌ها راحت‌تر و بهتر عمل می‌کنیم و به آرامش می‌رسیم چون دیگر چیزی نمی‌تواند ما را آزار دهد.

به قول میگوئل روئیز:
آن‌وقت اگر در قعر دوزخ هم باشید، آرامش درونی و شادی را تجربه می‌کنید.

بعد از این مطلب، سومین میثاق” تصورات باطل نکنید” را مطالعه بفرمایید.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. سلام مریم جان. جالب بود مرسی .مخصوصا اون قسمتش که نوشتی وقتی آدمها فکرشون درگیر چیزی باشه اون رو در دیگران می بینند صورتت لک اورده یا میگن چقدر چاق شدی و چقدر پیر شدی و….
    در باره به خود گرفتن من هم گاهی پیش اومده که حرفی رو به خودم گرفتم اما همیشه یک صدایی گوشه ذهنم میگه اشتباهه. باید بیشتر به این موضوع دقت کنم. ممنونم از مطلب مفید و کاربردی شما

    1. ممنونم بیتای عزیزم که مطالعه کردی. دوستتون دارم❤❤❤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن