ارباب زمان اثری از میچ آلبوم
ارباب زمان اثری از میچ آلبوم
زمان جزء لاینفک زندگی ماست.
تمام کارهای روزانه و برنامههایمان درگیر زمان و تاریخ است و نمیتوانیم لحظهای را بدون ثبت زمان تصور کنیم.
از طرفی، وقتی که با ثانیهها و دقیقهها درگیر میشویم،
عاقبتش افسوس و اندوه است بابت فرصتهایی که از دست دادیم و روزهایی که به بطالت گذراندیم.
مدام نگرانیم که چقدر زنده میمانیم و چطور میتوانیم جاودانه شویم؟
یا در حسرت دیروز هستیم، یا به امید فردا!!!
اما بدیهی است که ثانیهها و دقایقِ ما به سرعت میگذرند و هرگز به عقب باز نمیگردند.
دانههای شن، یکی یکی میافتند و هر کدام نشان از عبورِ لحظهای از عمر دارند.
کدام صحیح است؟
لحظهها را بشماریم؟
لحظهها را متوقف کنیم؟
شتاب لحظهها را بیشتر کنیم؟
هیچکدام.
برای پاسخ به این سوال کافیست، ارباب زمان اثری از میچ آلبوم را مطالعه کنیم.
او در این رمان از اهمیت زمان، سخن میگوید.
سه داستان به طور موازی بازگو میشود که یکی از آنها
بصورت افسانهای، زیربنای روایت دو داستان دیگر در همین سالهای اخیر است.
مخترع اولین ساعت جهان که ارباب زمان نام دارد،
به خاطر اندازهگیری زمان، خداوند را به خشم آورده و به غاری تبعید میشود که در آن زمان متوقف شده است.
او به تقاضای افرادی گوش فرا می دهد که صدایشان التماسکنان از زمین شنیده میشود و وقت بیشتری را طلب میکنند.
ارباب زمان، بالاخره بعد از قرنها ازاد میشود،
به زمین باز میگردد و با دو شخصیت دیگر داستان، سفر خود را ادامه میدهد.
دختر نوجوانی که میخواهد زمان به سرعت برق و باد بگذرد و مرد ثروتمندی که خواستار جاودانگی است.
ارباب زمان باید به این دو شخصیت، معنای حقیقی زمان را بیاموزد.
این کتاب به ما یادآوری میکند که قدر لحظات را بدانیم،
از “آنِ” زندگی لذت ببریم و در “حال” زندگی کنیم.
تکههایی از کتاب:
اما ثبت وقت، واقعا در جهان اهمیتی ندارد.
پرندهها دیر نمیکنند.
سگ ساعتش را چک نمیکند.
آهو نگران این نیست که روز تولد کسی را از یاد ببرد.
فقط بشر است که زمان را اندازه میگیرد.
و به همین خاطر، فقط بشر است که از ترسی فلج کننده هراس دارد:
ترس از تمام شدن وقت.
⏰⏰
این اشتیاق در انسان هرگز تموم نمیشه.
فراتر از حد تصورت وجود انسان رو میگیره.
به زودی بشر همهی روزهاش رو میشمره، و سپس شروع به شمردن قسمتهای کوچکتر و کوچکتر میکنه،
تا جایی که شمارش از پا درش میاره و بین شگفتی دنیایی که بهش داده، گم میشه.
⏰⏰
بشر هیچگاه زمان کافی ندارد.
به خدا التماس میکرد تعداد ساعات را بیشتر کند.
این اشتیاق بیپایان بود.
درخواستها هرگز پایان نمیپذیرفت.
⏰⏰
این رو همیشه به یاد داشته باش: وقتی خدا روزهای انسان رو محدود میکنه، حکمتی پشتش هست.
چه حکمتی؟
این که هر روزمون گرانبها و ارزشمند باشه.
⏰⏰
تو دقیقهها رو علامتگذاری کردی، ولی آیا از اونا عاقلانه استفاده کردی؟
تا آروم باشی، قدرشون رو بدونی، دیگران و خودت رو خوشحال کنی؟
⏰⏰
هیچ وقت خیلی دیر یا زود نیست. هر چیزی در زمان خودش اتفاق میفته.
⏰⏰
همهی ما در آرزوی چیزایی هستیم که از دست دادیم،
ولی گاهی اوقات یادمونمیره چی داریم.
⏰⏰
با ابدیت هیچچی گیر آدم نمیاد.
بدون فداکاری یا از دست دادن داشتههامون، نمیتونیم قدر چیزایی رو که داریم بدونیم.
⏰⏰
وقتی لحظات را شمردیم، خوشی را از دست دادیم.
همواره در جستجوی دقیقهها و ساعتهای بیشتری هستیم تا هر روز چیزهای بیشتری به دست بیاوریم.
لذت سادهی زندگی بین دو طلوع از بین رفته است.
⏰⏰
هیچوقت خیلی دیر یا زود نیست.