یادداشت نویسی روزانه

آیا عشق به تنهایی کافیست؟

آیا عشق به تنهایی کافیست؟

عشق انواع گوناگونی دارد؛
عشق به خدا، عشق به طبیعت، عشق مادر به فرزند، عشق به دوستان و خیلی موارد دیگر.

و به نظر من زیباترین و واقعی‌ترین عشق، عشق مادر به فرزند است.

اما عشقی که من می‌خواهم در مورد آن بنویسم، عشق ما بین دختران و پسران است. عشقی که در زندگی زناشویی وجود دارد.

ما فکر می‌کنیم که عشق حلّال تمام مشکلات زندگی است؛ فیلم‌ها و سریال‌هایی که می‌بینیم، کتاب‌هایی که می‌خوانیم، همه بیانگر همین مطلب هستند که عشق درمان تمام دردها و کشمکش‌هاست.

ولی چیزهای مهم‌تری نسبت به عشق در زندگی و رابطه‌هایمان وجود دارد،که موفقیت ما را در زندگی تضمین می‌کند.

گاهی اوقات انتظارات عجیب و غریبی از عشق داریم و فکر می‌کنیم می‌تواند هر کاری برایمان انجام دهد‌.

در این مورد کتابی به نام، عشق کافی نیست از مارک منسن خوانده‌ام، البته بخش‌های کوتاهی ازآن را‌.

مارک منسن می‌گوید، سه حقیقت ناگوار در مورد عشق وجود دارد.

اول این‌ که عشق با سازگاری منافات دارد.

وقتی عاشق کسی می‌شویم لزوما به این معنا نیست که او می‌تواند شریک خوبی برای زندگی ما باشد.

عشق یک فرآیند عاطفی است، در حالی که سازگاری یک فرآیند منطقی می‌باشد بنابراین کاملا با هم متفاوت هستند.

ممکن است عاشق فردی شویم که رفتار خوبی با ما ندارد و باعث می‌شود که ما از خودمان بدمان بیاید؛ فردی که ما برایش بی‌اندازه ارزش و احترام قائلیم ولی او به ما احترام نمی‌گذارد یا انقدر بی‌قید و بند و خارج از اصول زندگی می‌کند که می‌تواند ما را هم با خودش به ورطه‌ی نابودی بکشاند ممکن است دلبسته‌ی کسی شویم که آمال و اهدافش در زندگی مغایر با خواسته‌های ما باشد ممکن است عاشق فردی شویم که برای ما و خوشحالی ما بسیار مضر است.

حالا تصور کنید دو نفر با این خصوصیات و شرایط با هم ازدواج می‌کنند طبیعی‌ست که بعد از گذر زمان به مشکلاتی بر‌خواهند خورد. آن‌وقت می‌گویند: کدام قسمت کارمان اشتباه بوده؟

وقتی عاشق کسی می‌شویم باید ببینیم با خود و اطرافیانش چه رفتاری دارد؟ آرزوها و اهدافش چیست؟

اگر عاشق کسی شویم که با ما و روحیات‌مان سازگاری نداشته باشد، روزهای سختی را خواهیم گذراند.

دوم این که عشق همیشه نمی‌تواند مشکلات یک رابطه را حل کند.

دختر و پسر جوانی را در نظر بگیرید.هر هفته سر یک موضوع بیهوده با هم دعوا می‌کنند. روز بعد آشتی کرده و به هم یادآوری می‌کنند که ما چقدر دیوونه‌ی همدیگریم و هیچ کدام این مسائل ارزشی ندارد و در زندگی حل می‌شود. دعواها و مشاجرات همچنان ادامه دارد و مدام بد و بدتر می‌شود. ساعت‌ها پشت تلفن حرف می‌زنند، حرف‌های پوچ و بیهوده.آیا این رابطه به نتیجه می‌رسد؟

درست است که عشق، موجب می‌شود که درباره‌ی مشکلات یک رابطه همیشه احساس بهتری داشته باشیم ولی عشق به تنهایی نمی‌تواند مشکلات را حل کند.

درست است که احساسات و هیجانات خیلی مهم است ولی اگر تکیه‌گاه مطمئنی نداشته باشد خیلی زود خاموش شده و از بین می‌رود.

سومین موردی که در یک رابطه بسیار مهم است این است که عشق همیشه ارزش فدا کردن خودمان را ندارد.

در رابطه‌ی عاشقانه طبیعی است که خواسته‌ها و نیازهایمان را برای طرف مقابل فدا کنیم و این فدا کردن باعث پایداری رابطه می‌شود ولی مهم این است که چه چیزی را فدا می‌کنیم. اگر بحث بر سر فدا کردن عزت نفس، شان و منزلت‌مان، آرزوها و اهداف شخصی‌مان باشدفقط برای این که در رابطه باشیم این عشق مشکل‌ساز می‌شود. رابطه‌ی عاشقانه نباید به هویت فردی‌مان لطمه وارد کند.

اگر در رابطه‌ای هستیم که رفتاری توهین‌امیز را تحمل می‌کنیم پس سخت در اشتباهیم، در این صورت چیزی از خود واقعیمان باقی نمی‌ماند.

تصور کنید دختر و پسری با هم آشنا شده‌اند. دختر، دیوانه‌وار پسر را دوست دارد ولی پسر، شغل ثابتی ندارد، مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد. علاقه‌ای به برنامه‌ریزی برای تشکیل زندگی نداشته و به شدت رفیق باز است و مواردی از این دست……اطرافیان به دختر گوشزد می‌کنند که این ازدواج، عاقبت خوشی ندارد. ولی دختر به خاطر عشقی که بینشان وجود دارد، به این ازدواج تن می‌دهد. یک سال بعد هنوز این‌مشکلات ادامه دارد حتی بدتر شده است. با این تفاسیر، عشق کم‌کم فروکش می‌کند و زندگی به انتهای خودش می‌رسد.

کسانی که عاشق هم هستند، در کنار هم آرامش دارند. صدایشان را برای هم بلند نمی‌کنند، فاصله را با صدا پر نمی‌کنند. هر وقت دیدید دو نفر فاصله‌هایشان کم ولی صدایشان بلند است بدانید دلهایشان به هم نزدیک نیست.

عشق نزدیک شدن قلب‌هاست.

گاهی زن و مرد در خانه کنار هم نشسته‌اند و هر کدام کار متفاوتی انجام می‌دهند یک دفعه سرشان را بالا می‌برند و نگاهی به هم می‌اندازند که با هیچ جمله‌ای نمی‌توان توصیفش کرد.

 بهترین هدیه نگاهی است که از حادثه‌ی عشق تَر است.

عشق واقعی باید ارامش و آزادی به همراه داشته باشد.بایدبرای لذت بردن از عشق، به چیزهای مهم‌تر نیز بپردازیم.

عشق یک تجربه‌ی فوق العاده‌ست.
عشق زیباست ولی به تنهایی کافی نیست.
جبران خلیل جبران هفتاد سال پیش در کتاب پیامبر نوشته است:

عقل لنگر و عشق بادبان کشتی شماست. اگر لنگر یا بادبان کشتی شما بشکند، یا دستخوش امواج و تلاطم دریا خواهید شد و یا در وسط اقیانوسی بی‌حرکت بر جای خواهید ماند. اگر عقل به تنهایی در وجود شما فرمانروا شود شما را زندان و زنجیر خواهد بود و عشق اگر در سایه‌ی عنایت عقل نباشد شعله‌ایست که خود را خاکستر خواهد کرد.

پس عشق به تنهایی کافی‌نیست.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن