ما به دم مسیحایی هنر نیازمندیم.
امروز پسر جوانی به من گفت: دیگر از زندگی لذت نمیبرم. هیچ چیز خوشایندی برایم وجود ندارد.
با شنیدن این حرفها بسیار غمگین شدم و با خودم گفتم؛ خب مگر ما چه میکنیم؟ مگر بقیهی مردم چه میکنند؟ همه در شرایط سختی به سر میبرند، کرونا و شرایط بد اقتصادی همه را درگیر، افسرده و بیحوصله کرده است. هیچ کسی خوشحال نیست و در این فکرها بودم که ناگهان جرقهای به مغزم زده شد و به یاد کتابی افتادم که امروز خواندم. کتاب شاهراه تأثیرگذاری از شاهین کلانتری.
در کتاب گفته شده بود: ما به دم مسیحایی هنر نیازمندیم. ما باید به هنرمند درونمان مجال بروز بدهیم وگرنه جنازهی آن را که بوی متعفنش همه جا را پر کرده، هر روز به دنبال خود خواهیم کشید.
بله، هنر میتواند ما را از زندگی عادی و روزمره جدا کند.
من میخوانم، مینویسم و کار هنری انجام میدهم و در آن لحظات واقعا زندگی میکنم و لحظاتم را بامعنا میسازم.
ما گاهی اوقات به شدت نیاز داریم تا احساسات خود را تخلیه کنیم، غم، شادی، هیجان و…. باید چیزی یا کسی باشد که دوباره ما را به حالت عادی برگرداند.
یک موسیقیدان، زمانی که غمگین است به نواختن ساز میپردازد و اینگونه خود را رها میکند.
نویسنده، مینویسد. آنقدر مینویسد تا احساسات بد و ناهماهنگ را از وجودش دور کند.
مطالعه کردن ما را با شخصیتهای داستان همراه کرده و به سفری دور و دراز میبرد.
یک نقاش،با کشیدن مناظر یا حتی خطخطی کردن روی بوم نقاشی، خود را آرام میکند.
به مادرم فکر میکنم، مادرم گلهای بسیار زیبایی دارد، سرسبز، سرحال و شاداب. هر روز ساعتی را کنار گلدانهایش میایستد با آنها عشقبازی میکند، سیرابشان میکند، برگهایشان را نوازش میکند و در آن لحظات میتوان برق شادی را در چشمانش دید.
خواهرم با کامواهای رنگارنگش، عروسکهای زیبا، شال و کلاه و لباس های زمستانی شیک میبافد.
یکی از دوستانم نوازندهی ماهری است. وقتی مینوازد، حرکت دست و انگشتانش مرا با خود به ماورا میبرد.
دوست نازنینی دارم که وجودش پر از عشق و محبت است و با خدمت کردن به دیگران روزش را سپری میکند، لذت میبرد و آرامش میگیرد هر چند که به خودش خیلی سختی میدهد.
هنرمند، هم به زندگی خود غنا میبخشد هم به زندگی دیگران. هنر، لذت و شادی درونی به همراه دارد.
اما پول، ماشین، خانه و….هر چند که بسیار لازم و ضروریست و نیاز اولیهی انسانهاست ولی فقط نیاز و آسایش ما را فراهم میکند. لذت درونی و ارامش به همراه ندارد.
باید چیزی داشته باشیم که در لحظات سخت و دشوار زندگی، دست ما را بگیرد و به زندگی امیدوار کند. ما را لحظاتی از واقعیات دور کند و به عالم رویا ببرد.
به همین علت هنرمند، خلوت کردن و تنها بودن با خود را دوست دارد ولی افرادی که چیزی ندارند، نمیتوانند با خود تنها باشند. لحظات با خود بودن برایشان از جهنم بدتر است.
ما به دم مسیحایی هنر نیازمندیم.
بسیار عالی من وقتی بافتنی میبافم واقعا از فکر و خیال دور میشم و گذر زمان را حس نمی کنم 👌👌🌹
خواهر هنرمندم♥️♥️♥️
داشتن هنر و به دنبال هنر رفتن یک تصمیم درست میتونه باشه که گاهی از نظر درآمدی و نیازمندی به دیگران آدم رو نجات میده. مادرها اتفاقا به این هنر نیاز دارند چرا که بچهها میرن و نیازی نیست تمام وقت وانرژیشون و برای دیگران خرج کنند به هنرشان برسند مثلا همین گلکاری. من خودم یکی از لذتهای دیداریم نگاه کردن به گلدانهای مادرم است.
سلام. ممنونم که مطالبم رو میخونید، خیلی لطف میکنید و بابت داشتن دوستی چون شما بسیار خوشحالم.🌺🌺
کاملا درسته و بخش مهم آن معنادار شدن زندگیه. سپاس فراوان