درس مورد علاقهتان در مدرسه چه بود؟
چندی پیش کتاب جادوی بداههگویی از آندری سیف را تهیه کردم ولی هنوز در صف مطالعه قرار دارد تا نوبتش فرا رسد.
نویسنده در انتهای کتاب صد موضوع برای تمرین بداههگویی لیست کرده است که برای نوشتن هم میتوان از آنها استفاده کرد.
امروز به این لیست نگاهی انداختم و موضوع بالا را انتخاب کردم تا در موردش بنویسم.
به موضوعاتی که باعث میشوند به عقب برگردم و یک بازنگری داشته باشم خیلی علاقهمندم و تداعی برخی از خاطرات گذشته برایم جذاب است.
به سالهای شیرین مدرسه برگشتم و خیلی به این سوال فکر کردم ولی درسی را که خیلی علاقهمند بوده باشم، پیدا نکردم.
تمام دروس را دوست داشتم، بعضی را کمتر بعضی را بیشتر. ولی همه را به نحو احسن میخواندم. از دانش آموزان برتر مدرسه بودم.
گاهی در یک سال تحصیلی به درسی بسیار علاقهمند بودم و سال بعد نه. بعضی از علاقهمندیها به معلم درس مربوطه برمیگشت. اگر معلم را دوست داشتم، درس را بهتر یاد میگرفتم و بیشتر میخواندم . آن سالها اکثر بچهها همین طور بودند.
درسهایم را خیلی خوب و عالی میخواندم البته آن موقع عالی به نظر میرسید اما وقتی سالها گذشت و به مشکلاتی برخوردم، متوجه شدم که چقدر روند مطالعه و یادگیری در آن زمان بیپایه و اساس بود.
در درسهای حفظ کردنی مثل تاریخ، معلمان میخواستند که عین جملات و کلمات را بگوییم. اصلا کاری نداشتند که درک مطلب داشتهایم یا نه؟ و من از این که تمام درسها را به خوبی حفظ میکردم و حتی یک ( و) جا نمیانداختم بسیار مشعوف بودم. ولی سالها بعد اثرات مخربش را دیدم.
به خاطر جو آن زمان که فقط تمرکز بر رشتهی علوم تجربی و علوم ریاضی بود، رشتهی علوم تجربی را انتخاب کردم و بابت این انتخاب به خودم میبالیدم
از میان دروس به فیزیک علاقهای نداشتم خیلی سخت بود ولی به علت سختکوشی و تمرین زیاد همیشه نمرات بالایی میگرفتم. به ادبیات علاقهی چندانی نداشتم ولی چارهای نبود باید میخواندم.
اما واقعا فیزیک و شیمی و جبر و هندسه به چه کارمان آمد؟ به کار من که نیامد. و الان بعد از گذشت سالها فهمیدم که چقدر اشتباه کردم این رشته را انتخاب کردم.
پسر کوچکم در رشتهی علوم انسانی درس میخواند وقتی کتابهایش را برمیدارم و نگاهی میاندازم، یا هنگام امتحانات از او سوالاتی میپرسم از کاربردی بودن درسهایش لذت میبرم.
درس اقتصاد، مدیریت مالی در زندگی را میآموزد. آمارگیری را یاد میدهد به طوریکه خیلی راحت میتوانیم بعضی امارها را دربیاوریم و به آمار کذب رسانهها توجهی نکنیم.
درس منطق با وجود سخت بودنش؛ درست اندیشیدن، مقایسهها و خطای اندیشه را یاد میدهد.
درس جامعهشناسی در مورد کنشگری و هویت فردی و اجتماعی صحبت میکند.
البته این دروس گسترده هستند و من نکات اندکی را گفتم. یعنی اگر کسی بعد از دوران مدرسه، در دانشگاه ادامه تحصیل ندهد، میتواند در زندگی روزمره از آنها استفاده کند.
وقتی تازه ازدواج کرده بودم چند نفر از خانمهای فامیل در رشتهی انسانی تحصیل کرده بودند. تا مسئلهای یا گفتوگویی پیش میامد، میگفتند: ما چون در رشتهی انسانی درس خواندیم، اقتصادیتریم. ما صرفهجویی را بهتر بلدیم. ما چنان و چنین هستیم. من آن موقع متوجه نمیشدم و بیشتر اوقات از حرفها و حرکاتشان ناراحت میشدم ولی الان واقعا میبینم که درست میگفتند.
خلاصه بیشتر اوقات حس بازنده بودن بهم دست میدهد ولی گذشتهها گذشته و حسرت خوردن فایدهای ندارد.
اکنون که به نوشتن روی اوردهام، علاقهی خاصی به ادبیات و دستور زبان فارسی پیدا کردهام ولی به خاطر روش مطالعه و یادگیری نادرست در آن زمان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنم.
دشواری یافتن ایده و پروراندن آن و نشاندن به روی کاغذ از یک طرف؛ اشکالات نگارشی و دستور زبان فارسی از طرف دیگر.
به هر حال اگر الان بپرسند که به چه درسی علاقه داری؟ خواهم گفت: به ادبیات و دستور زبان فارسی.
و اگر زمان به عقب برمیگشت حتما در مدرسه، رشتهی علوم انسانی را برمیگزیدم.
من رشته علوم تجربی و دروس فیزیک, شیمی , زیست و ریاضی را دوست داشتم. ولی نتوانستم کنکور دهم و بعد از آن مسیر زندگیم تغییر کرد. دیگر خودم نبودم. آخه ادامه تحصیل و پیدا کردن شغل در این رشته ها خیلی مشکل بود و من به در بسته خوردم. ادبیات را هم دوست داشتم. ولی هیچوقت فکر نمی کردم به سمت نویسندگی بروم.
ممنونم از نظرتون. بیشتر افراد از رشتهای که در آن تحصیل کردند استفاده نمیکنند ولی مهمه که رشتهی تحصیلی را با آگاهی انتخاب میکنیم یا ناآگاهی؟
امیدوارم در نویسندگی هر روز بیشتر و بیشتر بدرخشید.