معرفی کتاب

با کلام خود گناه نکنید/چهار میثاق

میگوئل رویز

گاهی وقت‌ها هر چقدر تلاش کنی، نوشتنت نمی‌آید.

واقعا کلافه شده بودم و نمی‌دانستم از چه بنویسم.

باید هر طور شده، چالش ۳۰ روزه نوشتن در سایت را که به آخرین روزهای خود رسیده، تا پایان ادامه می دادم.

چندین مقاله در باب عزت نفس خوانده‌ام و تجربیاتم را ثبت کرده‌ام، ولی امروز ایده‌ای پیدا نمی‌کنم.

برمی‌خیزم و به سراغ کتابخانه‌ام می‌روم شاید با دیدن کتاب‌ها چیزی به خاطرم بیاید.

از وقتی کتابخانه را از اتاق بچه‌ها به اتاق خودم آورده‌ام، دسترسی بیشتری به آن دارم و حتی ساعت‌ها می‌توانم مقابل آن بایستم و از دیدن کتاب‌هایم لذت ببرم.

ناگهان رد نگاهم به کتابی تلاقی می‌کند که سه سال پیش آن را خوانده بودم.

چهار میثاق
کتاب خرد سرخپوستان تولتک
دون میگوئل روئیز

انتخاب این کتاب خیلی برایم جالب بود؛ چون وقتی یک‌ بارِ دیگر، تیتر چهار میثاق را مرور کردم، متوجه شدم که عزت نفس را به شکل دیگری توضیح داده است.

به یاد حرف شاهین کلانتری افتادم که می‌گفت: موضوعات همه شبیه به هم هستند، مهم این است که هر کسی چطور آن را بپروراند.

تصمیم گرفتم در ادامه‌ی مقالات عزت نفس، برای تمرین بیشتر هر روز یکی از میثاق ها را با استفاده از تجربیات خودم به صورت خلاصه بنویسم تا دوباره این کتاب زیبا برایم تداعی شود.

میثاق اول:
با کلام خود گناه نکنید.

بر هیچ کسی پوشیده نیست که کلام قدرتی شگفت انگیز دارد.

ما تمام کارهایمان را توسط کلام انجام می‌دهیم.
هر آن‌چه می‌خواهیم، هر آن‌چه آرزو می‌کنیم، همه توسط کلام آشکار می‌شود.

کلام موهبتی است که خداوند در اختیارمان قرار داده است.

زمانی که شیطان، آدم را فریب داد، آدم از پروردگارِ خود کلماتی چند آموخت و توبه کرد.
پس باید بدانیم چگونه از این موهبت استفاده کنیم.

میگوئل روئیز می‌گوید: کلام شما افسون خالص است و استفاده‌ی غلط از آن جادوی سیاه.

کلام مانند شمشیر دو لبه است می‌تواند در یک لحظه همه چیز را از نو بسازد و گاهی هم می‌تواند همه چیز را ویران کند.

کلام همچون بذری است که در اذهان ما به بار می‌نشیند. البته بستگی دارد که جنس آن چه باشد .

وقتی کوچک بودم، هر وقت دایی بزرگم به خانه‌ی ما می‌آمد، مرا سیاه سوخته خطاب می‌کرد.

این کلمه به شدت مرا آزار می‌داد و حس خیلی بدی در من ایجاد می‌کرد؛ و همیشه به خاطر پوست سفید خواهرم، به او غبطه می‌خوردم.

حتی یک روز به حمام رفتم و آنقدر صورتم را با کیسه کشیدم که تا یک هفته از سوزش آن آرام و قرار نداشتم و مثل لبو سرخ شده بودم.

بذر این کلام ( سیاه سوخته) در ذهن من کاشته شده بود و من آن را به عنوان یک میثاق پذیرفته بودم.

وقتی بزرگتر شدم، یکی از دوستان، بدون این که از چیزی اطلاع داشته باشد، به من گفت: چه پوست گندمی قشنگی داری، من این رنگ پوست را خیلی دوست دارم؛ چقدر با نمکی.

با شنیدن تعریف این دوست که پر از عشق و محبت و صداقت بود، آن میثاق قدیمی در ذهنم شکسته شد و میثاق جدیدی جای آن را گرفت.

اگر او هم حرف دایی‌ام را تصدیق می‌کرد، آن میثاق قدیمی هنوز پابرجا بود.

و جالب این جاست که اکثر این باور هایی که در ذهن ما شکل می‌گیرد، توسط کسانی است که بیشتر از همه دوستشان داریم و آنها هم ما را بسیار دوست می‌دارند.
مانندِ دایی مهربان، که مرا بسیار دوست داشت ولی نمی‌دانست با کلام خود چه می‌کند.

مثلِ پدر، مادر، خواهر و برادر و دیگر نزدیکان.

پدر یا مادری که در کودکی به فرزندش می‌گوید:
تو عرضه‌ی هیچ کاری را نداری، تو در آینده هیچ چیزی نمی‌شوی، تو احمقی؛
نمی‌داند که با عزت نفس فرزندش چه می‌کند.

با باور و پذیرش هر نظر یا عقیده‌ای در حقیقت میثاق جدیدی را پذیرفته‌ایم.

و ما در روز بارها این کار را تکرار می‌کنیم یا در حق خودمان، یا در حق اطرافیانمان.
به دوستی می‌رسیم و بدون مقدمه به او می‌گوییم:
چقدر چاق شده‌ای؟
چقدر زشت شدی؟
چرا این جوری آرایش کردی؟
یا تمام این حرف‌ها را خطاب به خود می‌گوییم.
و ما معمولا این عقاید و نظرات را می‌پذیریم و نمی‌دانیم این پذیرش با ما چه می‌کند.

روئیز چقدر زیبا در مورد گناه و گناهکاری می‌گوید؛ به دور از هر دین و مذهبی.
او می‌گوید: گناه، کاری است که ما با خویشتنِ خویش انجام می‌دهیم.

وقتی خود را سرزنش می‌کنیم؛
وقتی به خودمان القاب زشت می‌دهیم؛
وقتی با بی‌احترامی با خود حرف می‌زنیم؛
یعنی گناه کرده‌ایم.

اگر کمی به زندگی روزانه و روابطمان نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که چطور از قدرت و نفوذ کلام استفاده می‌کنیم.
تهمت می‌زنیم.
دروغ می‌گوییم.
هر چه می‌خواهیم بارِ دیگران می‌کنیم.
و جالب اینجاست که تصور می‌کنیم، این کارها را در حق دیگران انجام می‌دهیم؛ در صورتی که هر کاری بکنیم و هر چه بگوییم به خودمان بر می‌گردد:

هر چه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی

وقتی ما می‌دانیم دوستی، به اندام خود حساس است ولی باز او را چاق خطاب کرده و خاطرش را آزرده می‌کنیم، او از ما بیزار می‌شود، یعنی در واقع کلامِ زهر آلود را در حق خود به کار برده‌ایم.

حضرت عیسی می‌فرماید: از کلام تو بر تو حکم می‌شود.

کسی که از اقتدار کلام آگاه باشد، آن را درست به کار می‌برد.

اگر کلام ما سرشار از عشق و محبت به دیگران باشد، همان را دریافت خواهیم کرد.

و اگر مملو از کینه و نفرت باشد، باز هم همان را دریافت می‌کنیم.

تصور می‌کنم این ضرب‌المثل قدیمی‌ که می‌‌گوید: از هر دست بدهی، با همان دست می‌گیری؛
در موردِ کلام هم صدق می‌کند.

و بدترین و زشت‌ترین جادوی سیاه، غیبت است.

یا غیبت می‌کنیم، یا غیبت می‌شنویم و این غیبت؛

عزت نفس ما را خدشه دار می‌کند؛
اعتماد به نفس ما را کاهش می‌دهد؛
ذهن و روحمان را آلوده می‌کند؛
جسممان را بیمار می‌کند؛
و ما را فردی حسود، بیمار و نفرت‌انگیز جلوه می‌دهد و متاسفانه این کار را انجام می‌دهیم و نام‌های مختلف روی آن می‌گذاریم تا غیبت به حساب نیاید.

اگر اولین میثاق را درک کنیم، شاهد تحولات عظیمی در زندگی خود خواهیم شد.
سخت است، بسیار سخت؛
ولی امکان پذیر است.

یک مثل قدیمی می‌گوید:

تنها به سه منظور جرات کنید و از کلامتان استفاده کنید.
برای طلب شفا، برکت و سعادت.

مراقب کلاممان باشیم.
با خودمان به زیباترین شکل سخن بگوییم:

تو چقدر عالی هستی.
تو چقدر مهربانی.
تو چقدر زیبایی.

وقتی به دیگران هم می‌رسیم، جز کلامی محبت آمیز و خیر خواهانه، بر زبان نیاوریم.

بعد از این مطلب دومین میثاق “هیچ چیزی را به خود نگیرید” را مطالعه بفرمایید.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. برای ما که عادت نداریم از کلاممان مراقبت کنیم واقعا کار سختی هست. امیدوارم این اخلاق خوب رو بتونیم در خودمون پرورش بدیم.

    1. انشاالله حتما می‌تونیم.
      ممنونم که مطالعه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن