گاهی که از نداشتن ایده مینالیدم، میگفت: یک کتاب بردار. ورق بزن. چند صفحه بخوان. نکتهی مهم و جالبی را پیدا کن و یک محتوای کوچک بنویس. بعداً که جلوتر رفتی و کل کتاب را خواندی به محتوایت اضافه کن.
گاهی که ناامید میشدم با حوصله برایم توضیح میداد که؛ محتوا نویسی بیشتر اوقات با تنش همراه است. گاهی گیج و منگ میشوی و حس میکنی چیزی برای نوشتن نداری. ممکن است دچار پراکنده گویی شوی البته تا زمانی که تخصصت را در محتوا پیدا نکردهای.
بعضی مواقع تصور میکنی دچار فرسودگی ذهنی شدی و دیگر کشش نداری. ذهن ممکن است ناامید شود و بگوید: من استعداد ندارم، من برای این کار ساخته نشدهام. تمام این ها طبیعی است و برای هر کسی در این مسیر پیش میآید ولی آنچه که مهم است تداوم است.
به ورزشکارها نگاه کن ببین چگونه از بدن خود کار میکشند و دچار کوفتگی میشوند اما در عوض بعد از مدتی صاحب بدنی ورزیده و قوی هستند.
باز هم میگویم، در کار محتوا، مهم ادامه دادن است، هر روز بنویس حتی در حد چند خط. آن وقت کمکم به آن اضافه کن. بعد به سراغ بازنویسی و ویرایش برو.
از تجربیات خود در ویرایش و بازنویسی میگفت که؛ من اوایل خیلی درگیر کلمات قشنگ و نکات دستوری بودم اما وقتی که چند ماهی کار کردم و پیش رفتم فهمیدم آنچه که در ابتدا مهم است غنی بودن مطالبم میباشد. حال از لحاظ دستوری چند ایراد هم داشته باشه، برمیگردم و اصلاحش میکنم.
میگفت: اوایل که تازه سایتم را زده بودم در ۷و۸ ماه اول هرشب پستی در سایت میگذاشتم. ولی بعد وقتی که حوزهی مطالعات و سبک نوشتارم مشخص شد دیگر نوشتن روزانهی محتوا مهم نبود بلکه عمیق نوشتن محتوا برایم اهمیت ویژهای داشت.
میگفت: مهمترین کار برای یک نویسنده و محتوا نویس، اندیشیدن است. زمانهایی را با خودت خلوت کن. فکر کن. زیاد سخت نگیر. کمال گرایی نداشته باش و فقط بنویس.
یک کوچ با داشتن گوش شنوا، طرح سوالات موثر و بازخورد دادن میتواند به مراجعانش کمک کند تا خود را بهتر بشناسند. دیدگاهها، ارزشها، باورها و در نهایت شناخت خوبی از خود و رفتارشان پیدا کنند. من چقدر خوشبختم که یک کوچ ماهر مرا همراهی میکند.