جک داناگی مدیر یک شوی تلویزیونی، لیز لمون را به خاطر این که کارش به عنوان نویسنده هیچگونه فایدهای برای جامعه ندارد، مسخره میکرد و در مقابل او تلاش میکرد تا از اهمیت نقش اساسی اجتماعیاش دفاع کند.
وقتی بار اول این پاراگراف را خواندم، جا خوردم، یعنی نویسندگی و مطالعه کاری بی فایده است؟
وقتی کمی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که واقعا نویسندگی و مطالعه کردن برای زندگی امروز در مقابل( خوراک، دارو، مسکن و غیره) ضرورتی ندارد. بدون مطالعه، نوشتن و بسیاری از هنرهای دیگر هم میتوان زندگی کرد.
پس هنر برای چیست؟
ابتدا با چند نفر از دوستان هنرمندم گفتوگو کردم. میخواستم نقطهنظر آنها را در مورد هنر و فهم زندگی بدانم.
آنها با عشق و شور و هیجان خاصی از هنرشان سخن میگفتند، به طوری که مایل بودند ساعتها در این باب به گفتوگو بپردازند.
دوستانم با وجود کسب درآمد از هنرشان دیدگاهی فراتر از مادیات داشتند.
هنرشان به آنان یاری کردن به دیگران را آموخته بود.
آموخته بودند که شکست را مقدمهای برای پیروزی بدانند، برخیزند و از نو شروع کنند.
یاد گرفته بودند که در لحظهی حال زندگی کنند و کاری را که به آن عشق میورزند بدون توجه به تایید دیگران انجام دهند.
آنها هنر را تکیهگاه مطمئنی برای خود میدانستند.
با هنر؛ صبوری، اعتدال و رهایی از چنگال روزمرگی را سرلوحهی کارهایشان قرار داده بودند.
به نظر من هنر آمده است تا زندگی ما را معنادار و هدفمند کند.
هنر برای گذر از یک زندگی معمولی و شروع یک زندگی خلاقانه، امری ضروری است.
هنر لازمهی رشد شخصی و شکوفایی انسانهاست.
با هنر میتوان؛ زیباتر، ارزشمندتر و عمیقتر زندگی کرد.
هنر، گذر از مشکلات زندگی را آسانتر میکند.
با هنر روحمان ارتقاء مییابد، خود را به خداوند نزدیکتر احساس میکنیم چون ما هم به نوعی آفریننده هستیم.
پرداختن به هنر موجب میشود که برای جسم و زمان خود ارزش بیشتری قائل شویم.
هنر، خلاقیت را در حل مسائل پیش رو افزایش میدهد، ذهن را بازتر میکند تا از زوایای مختلفی نگاه کنیم و راهحلهای بهتری بیابیم.
در مواقعی که زندگی روی خشن خود را به ما نشان میدهد، هنر میتواند لحظاتی حواس ما را به خودش جلب کند.
الیزابت گیلبرت میگوید:
خلاقیت و هنر ما مثل پاداش غیرمنتظره از عالم هستی است. مثل این است که همه خدایان و فرشتگان دور هم جمع میشوند و میگویند: ما میدانیم زندگی بشر روی کرهی زمین سخت است بیایید این هم دلخوشی شما.