چه چیزی چگونگی آگاهی مرا تعیین میکند؟
آگاهی یعنی حضور و توجه کامل همراه با درک و احساس در لحظهی حال.
مشکل بزرگی که ما انسانها داریم این است که یا در گذشته به سر میبریم یا در آینده. پس وقتی در لحظهی حال نیستیم یعنی خوب نمیبینیم، خوب نمیشنویم و خوب نمیاندیشیم.
البته منظور از بودن در لحظهی حال این نیست که همیشه در حال باشیم چون این کار عملا امکانپذیر نیست. به قول هندیان، ذهن ما مانند میمون است، مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد. اما آگاهانه زندگی کردن به ما کمک میکند که سریع حواس خود را جمع کرده و ذهنمان را معطوف به زمان حال کنیم.
بسیاری از کارها را بدون توجه انجام میدهیم. برای همهی ما پیش آمده هنگامی که از خانه خارج میشویم بعد از دقایقی دچار اضطراب و نگرانی میشویم و از خودمان میپرسیم: شیر گاز را بستم؟ در خانه را قفل کردم؟ اطو را از برق کشیدم؟ و کلی سوالات دیگر. تمام نگرانیها به این خاطر است که ما در آن لحظات حضور کامل نداشتیم و افکارمان در گذشته سیر میکرد.
برای آگاهی بیشتر، بهتر است دست از قضاوت و تفسیر کردن اعمال و رفتار دیگران برداریم. ما بیشتر اوقات به واقعیتها توجه نمیکنیم و به تفسیر خودمان از کارهای دیگران اهمیت بیشتری میدهیم.
تمام کارهای ما توسط مغز ساماندهی میشود. پس باید کمک کنیم تا کارایی مغزمان بهتر شود. گاهی لازم است به کارهای دشوار و چالش برانگیز روی بیاوریم. کتابهای سختتر بخوانیم، موسیقیهای فاخر بشنویم تا چراغهای زیادی در ذهنمان روشن شود و به آگاهی بیشتری دست پیدا کنیم.
برای آگاهی بیشتر، افکار و عقایدمان را بازبینی کنیم، تعصب را کنار بگذاریم با یکدیگر گفتوگو کنیم تا آگاهتر شویم.
روزی پسرم دو اسلاید از کهکشان راه شیری را به من نشان داد. زیر یکی از اسلایدها نوشته بود، با انسانها. زیر دیگری نوشته بود، بدون انسانها. و هر دو اسلاید یکی بود. این یعنی این که ما خیلی نباید خودمان را جدی بگیریم. وجودمان در این کهکشان خیلی هم ضروری نیست. پس چرا برای هر چیزی فکر خود را مشغول کنیم تا از رشد و آگاهی دور بمانیم.
و لب کلام این است که برای آگاهی باید از حاشیهها دور بمانیم. ذهن خود را با مسائل بیهوده مشغول نکنیم تا هشیارتر، کنجکاوتر و دقیقتر باشیم و بتوانیم آگاهیهای لازم را دریافت کنیم.