تفکر فلسفی

عشق چیست؟

عشق چیست؟

آریستوفانس که یک نمایشنامه‌نویس است استدلال می‌کند که عشق راستین هنگامی است که ما نیمه‌ی گمشده‌ی خود را بیابیم.

افلاطون، عشق را در زیر سایه‌ی عقل می‌بیند و به همین دلیل عشق را خوب می‌داند.

میشل دومونتنی با افلاطون موافق نیست و عشق را فقط در زیر سایه‌ی احساسات می‌بیند. به نظر او عشق امری غیرمنطقی است به همین خاطر دلیلی را نمی‌توان برای آن متصور شد.

دیدگاه من در این لحظه از زمان:

اگر بخواهم عشق واقعی را ترسیم کنم در حال حاضر عشق مادر به فرزند را واقعی می‌دانم و عشق دیگری را نمی‌شناسم.

مادر عشق می‌ورزد بی‌دلیل.

مادر  محبت می‌کند بی‌دلیل بی‌منت و بی توقع.

مادر، دلخوری و ناراحتی از فرزندش را در کسری از ثانیه به فراموشی می‌سپارد و کینه نمی‌گیرد.

مادر، فرزندش را به همان صورتی که هست، دوست دارد.

این یعنی عشق واقعی.

و اما نظریه‌ی افلاطون و مونتنی را صد در صد نمی‌پذیرم. من ترکیب نظرات این دو را درست می‌دانم.

من می‌گویم عقل و احساس باید در کنار هم باشند. اگر طبق گفته‌ی افلاطون عشق فقط عقلانی باشد آن وقت صمیمیت و محبت چه خواهد شد. این زندگی فقط بر پایه‌ی تعهد ماندگار خواهد ماند.

اگر طبق گفته‌ی مونتنی فقط بر پایه‌ی احساس باشد پس تعهد و امنیت کجای زندگی قرار دارد. این زندگی دوامی نخواهد داشت فقط برای مدتی عشق رمانتیکی را به تصویر خواهد کشید.

زیباترین نظری که تا به حال از عشق خوانده‌ام از جبران خلیل جبران است.

او می‌گوید: اگر عقل به تنهایی در وجود شما فرمانروا شود، شما را زندان و زنجیر خواهد بود و عشق اگر در سایه‌ی عنایت عقل نباشد شعله‌ای است که خود را خاکستر خواهد کرد.

 

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن