محتوا

میان‌مایگی به چه معناست؟

میان‌مایگی به چه معناست؟

تونی وبستر در کتاب درک یک پایان می‌گوید: میان‌مایه، این چیزی است که من از پایان مدرسه تا به امروز بوده‌ام. میان‌مایه در دانشگاه و کار، میان‌مایه در دوستی، در وفاداری، در عشق. میان‌مایه در زندگی، میان‌مایه در راست‌گویی و میان‌مایه در اصول اخلاقی.

تعریف من از میان‌مایگی این بود: معمولی بودن. فکر می‌کردم چون توان ما محدود است، ناگزیریم در بعضی موارد معمولی بودن را بپذیریم. تصور می‌کردم اگر کسی در حرفه‌‌اش بهترین باشد از میان‌مایگی عبور کرده است. اما وقتی چندین مقاله در این‌ مورد خواندم متوجه شدم که تعریف میان‌مایگی فراتر از این‌ تصورات است، یعنی هر فردی می‌تواند در عین مهارت‌مند بودن، میان‌مایه هم باشد.

میان‌مایگی در اصل به نوع تفکر، نگرش، باورها و ارزش‌های فردی بستگی دارد.

میان‌مایگی از نظر لغوی به چه معناست و چگونه وارد دایره‌ی واژگان ما شده است؟

میان‌مایه از واژه‌های خوش‌آهنگی است که استاد داریوش آشوری به جای لغت نامأنوس متوسط‌‌ الاحوال به مجموعه‌ی واژگان زبان فارسی هدیه داده‌اند. داریوش آشوری (زادهٔ ۱۱ مرداد ۱۳۱۷ در تهران) نویسنده، اندیشمند، زبان‌شناس و مترجم ایرانی است. عمده‌ی آثار او در زمینه‌‌ی علوم سیاسی، علوم اجتماعی، سخن‌سنجی، فلسفه و زبان‌شناسی است.

چند هفته پیش بود که با داریوش آشوری آشنا شدم. روزی پسرم در حال خواندن کتاب شهریار اثر ماکیاولی بود که به من گفت: این کتاب چه واژه‌های زیبایی دارد. گفتم: چند تا از واژه‌ها را بگو. گفت: نوطرازیِ اندیشه، شرزگی، نوخاسته، کژ‌اندیشی، گزافه‌گرا، سترونیِ فرهنگی، سرکوفتگیِ سیاسی و…

گفتم: مترجمش کیست؟ گفت: داریوش آشوری. این‌چنین شد که داریوش آشوری در رده‌ی مترجمان محبوب من قرار گرفت.

طبق مطالعات اندکم، متوجه شدم که با نشانه‌هایی می‌توان افراد میان‌مایه را شناخت و می‌توان خود را محک زد تا در صورت نیاز اصلاحاتی را انجام داد.

۱

آدم‌های میان‌مایه با اندیشیدن، بیگانه هستند. آن‌ها با هر رخدادی در جامعه همراه می‌شوند بدون آن که دلیلی برای این همراهی داشته باشند.

۲

تأثیرپذیر هستند. هیچ ایده‌‌ای ندارند. هر چه را که دیگران می‌گویند، بی‌کم و کاست می‌پذیرند. آن‌گاه در هر محفلی که حاضر می‌شوند بادی به غبغب می‌اندازند و حرف‌هایی را که شنیده‌اند طوطی‌وار تحویل دیگران می‌دهند.

۳

بیشترِ وقت خود را صرف امور اطرافیان می‌کنند. کارهای دیگران را مهم‌تر و با ارزش‌تر از کارهای خود می‌دانند. حتی اگر فرصت نداشته باشند، با هر فلاکتی درخواستشان را اجابت می‌کنند.

۴

 رویه‌نگر هستند. آدم‌های رویه‌نگر، درک عمیقی از مسائل ندارند. نمی‌توانند برای سخنانشان استدلالی ارائه کنند و دانسته‌هایشان‌ همچون کف روی آب شناور است.

۵

به اقتضای زمانه رفتار می‌کنند. برای خود هیچ چارچوب و ارزشی تعریف نکرده‌اند. مانند آفتاب‌پرست رنگ محیط را به خود می‌گیرند‌.

۶

اهل معاشرت با کتاب‌ها نیستند. ساعت‌ها صفحات مجازی را بالا و پایین می‌کنند ولی هنگام خواندن کتاب، پلک چشمانشان سنگین می‌شود، کتاب را می‌بندند و به خود قول می‌دهند که روز بعد جبران کنند.

۷

خود‌ویرانگر هستند. عزت‌نفس پایینی دارند. اشتباهات خود را نمی‌بخشند و بابت کوچکترین مسئله خود را ملامت می‌کنند.

۸

فاقد هدف و آرزو هستند. انسان زمانی تلاش می‌کند و از جسم و جانش مایه می‌گذارد که قصد رسیدن به جایی یا چیزی را داشته باشد. رشد، خلاقیت، پویایی و نظم، ثمره‌ی داشتن هدف و رویاست. کسانی که فاقد این دو هستند خود را به روزمرگی، زندگی کسالت‌بار و بی‌معنا محکوم کرده‌اند.

۹

 ریسک‌پذیر نیستند. خطر کردن شجاعت و جسارت می‌خواهد که در وجود انسان‌های میان‌مایه به ندرت یافت می‌شود بنابراین یک زندگی یکنواخت، خطی و عاری از هیجانی را سپری می‌کنند.

فکر می‌کنم می‌توان موارد بیشتری را در این فهرست گنجاند.

نیچه می‌گوید: انسان‌های معمولی خوشی‌های کوچک روزانه‌ای دارند و خوشی‌های کوچک شبانه‌‌ای.

با دوستی در مورد میان‌مایگی صحبت می‌کردیم، می‌گفت: در این میان، فرهنگ هم جایگاه ویژه‌ای دارد. فرهنگ جامعه‌ی امروز، فرهنگ سطحی‌سازی است. همانطور که گفتی، اکثریت، دنباله‌رو هستند چون در این دوران، خودْ بودن دشوار است و هسته‌ی درونی نیرومندی می‌خواهد. فکر کردن نیز دشوار است و از آن دشوارتر این است که بفهمی اشتباه کردی و بخواهی با خودت رو‌به‌رو شوی، پس همان بهتر که رهرو باشی و از سختی اندیشیدن رها.

گفتم: موافقم. فرهنگِ جامعه در سبک زندگی، رفتار و گفتار آدم‌ها نقش تعیین کننده‌ای دارد. محیط و شرایط زندگی، خمیرمایه‌ی انسان‌ها را شکل می‌دهد و انسان‌ها دومینووار روی هم تاثیر می‌گذارند. اما یک سوال.

پس آموزش و یادگیری برای چیست؟ آیا نباید با آموختن، آگاهی خود را افزایش دهیم تا بتوانیم کاستی‌های وجود خود را اصلاح کنیم؟ اگر تمام کوتاهی‌ها را به گردن جامعه، فرهنگ و آدم‌های پیرامون بیندازیم پس مسئولیت فردی چه می‌شود؟

گفت: حرفت کاملن درست است. اما منِ نوعی، باید تنبلی را کنار بگذارم، قدمی بردارم و راهی را پیش بگیرم. نمی‌خواهم عزیزم نمی‌خواهم، سخت است.

مطالعه درباره‌ی میان‌مایگی باعث شد تا نسبت به خودم آگاه‌تر شوم. خوشبختانه در طی سالیان اخیر برخی از نشانه‌های میان‌مایگی را پشت‌سر گذاشته‌ام.

به دوستم‌ گفتم: به نظرت ما از کدام دسته هستیم فرومایه، میان‌مایه یا فرامایه؟ و هر دو به اتفاق گفتیم: امیدواریم که میان مایه‌ی رو به رشد باشیم.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

6 دیدگاه

  1. مریم موضوعاتی که انتخاب می‌کنی واقعا عمیق است. معلومه کتاب که می‌خونی ذهنت آماده است برای کنکاش موضوع. برام خیلی شگفت‌انگیزه که بخشی از کتاب چیزی برات داشته و جرقه‌ای زده که رفتی هم در سایت‌ها و هم در خودت به‌جستجو پرداختی. احساس می‌کنم در زمینه خواندن کتاب حرفای زیادی داری. امیدوارم در این زمینه هم در سایتت از تجربیات متفاوتت در خواندن کتاب‌های متفاوت بگی و استفاده کنیم.

    گمانم کتاب‌خوانی هم که اگر جز بار دایره کلمات چیزی برامون نداشته باشه یا اینکه نکاتش را در خودمون جستجو نکنیم ولی در دیگری به وضوح ببینیم میان‌مایگی است و ناشی از رویه‌نگری.

    راستی چه جایگزینی زیبایی. سطحی نگری خیلی دم دستی شده.

    ممنون مثل همیشه موضوعاتت برام تازه و شگفت‌انگیزه.

    1. ممنونم مریم جان، یار همراه من.
      مریم جان همونطور که گفتی وقتی کناب می‌خونم در کنار هر جمله‌ای که احساس می‌کنم حرفی برام داره و اومده گره‌ای رو باز کنه، می‌ایستم در موردش فکر می‌کنم و یا شاید محبور بشم چند تا مقاله در موردش بخونم تا برام جا بیفته. زیستن با کتاب‌ها رو دوست دارم. به نظرم غیر از این باشه فایده‌ای نداره.

      رویه‌نگر رو به جای سطحی‌نگر یافتم، خیلی بیشتر دوسش دارم.

      راستی یادت باشه کامنت‌نویسی یک هنره اونم کامنت‌های پر بار. ممنونم رفیق کامنت‌نویس.♥️

      1. بزرگواری مریم بانو و سپاس مهرت جانا

        مریم جان این سبک کتاب خواندن کار هر کسی نیست. حداقل کار خود من نیست. حقیقتن با کتابها هم پیاله شده‌ای که چنین جانت درگیر و لبریز از یادگیری و زیستن باهاشون شده. همنشینی‌ات افزون و ممنون که اینجا هم به اشتراک می گذاری.

  2. توصیف خوب و نسبتن کاملی از میان‌مایگی نوشتی. چند روز پیش که با هم صحبت کردیم تصورم نسبت به این کلمه محدود بود. الان با خوندن این متن فهمیدم میانمایگی اصلن خوب نیست. شما نظر متفاوتی داشتی و فکر می‌کردی میان‌مایگی نمی‌تونه با بی‌ارزشی مساوی باشه، ولی با خوندن این متن فهمیدم میان مایگی درجاهایی می‌تونه مساوی با بی‌ارزشی باشه. عزت‌نفس پایین، دنباله‌رو بودن، به اقتضای زمانه رفتار کردن( در واقع به هر طرف باد بوزه میرن)… اینها دقیقن همون بی‌ارزشیه. فکر می‌کنم همه‌ی آدما در مقطعی از زندگی این سبک زندگی رو گذروندن. ممنونم از مقاله‌ی خوبت.

    1. بله منم اطلاع چندانی نداشتم تا این که چند مقاله خواندم و به گستردگی معنای این کلمه پی بردم. ممنونم که خوندی بیتا جان🌹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن