آیا منش انسان در طول زمان پرورش میپذیرد؟
جولین بارنز در بخشی از کتاب درک یک پایان مینویسد: آیا منش انسان در طول زمان پرورش میپذیرد؟ در رمانها البته اینطور است وگرنه داستانی باقی نمیماند، اما در زندگی! من گاهی به شک میافتم. رویکرد و باورهای ما عوض میشوند، عادتها و رفتارهای غیرعادی تازه پیدا میکنیم ولی این چیز دیگریست. شاید منش شبیه هوش است. منتهی منش کمی دیرتر به اوج میرسد. مثلن بین بیست تا سی سالگی و بعد از آن همان منش تا آخر عمر بیخ ریش آدم میماند. خودت هستی و خودت.
و در قسمتی از کتاب همه میمیرند گفتگوی ماریان و فوسکا را با هم دربارهی تغییر خوانده بودم.
ماریان: شما عوض شدهاید.
فوسکا: آدم هیچوقت عوض نمیشود.
ماریان: اگر بنا بود آدمها هرگز عوض نشوند، فعالیتهای ما بیهوده بود.
فوسکا در دل میگوید: چطور میتوانستم به او بگویم که از بدی کردن دیگر لذت نمیبرم؛ اما بهتر از گذشته هم نشدهام. نه مهربان بودم، نه بدجنس؛ نه خسیس و نه دستودلباز.
با خواندن این مطالب معنایِ منش را در واژهیاب جستوجو کردم. منش یعنی: خوی، طبع، طبیعت، خصلت، نهاد، سرشت، فطرت، طینت، عادت. در بعضی از فرهنگنامهها، شخصیت هم در کنار معانی آمده است.
دانستن معانی و مترادفهای منش کمک چندانی به من نکرد.
در گوگل جستوجو کردم و با شنیدن صحبتهای استاد مصطفی ملکیان متوجه شدم که منش به چه معناست و چه تفاوتی با شخصیت دارد. گزیدهای از سخنان او را نقل به مضمون مینویسم.
انسان یک بودِ فردی دارد و یک نمودِ اجتماعی. بودِ فردی همان منش یا(character) است و نمودِ اجتماعی همان شخصیت یا( personality) میباشد. منش یعنی آن چیزی که من واقعن هستم. شخصیت یعنی آن چه من در جامعه نشان میدهم.
ما وقتی وارد جامعه میشویم نقاب به چهره میزنیم. بدون نقاب زندگی اجتماعی امکان تحقق، حفظ و استمرار ندارد. حال هر چهقدرانسان سادهتر باشد منش و شخصیتش به هم نزدیکترند. ولی هرگز این دو بر هم منطبق نمیشوند چون زندگی اجتماعی از هم میپاشد. اگر بر هم منطبق شوند آن وقت انسان یک راهبه میشود که باید در انزوا زندگی کند و در بیشتر مواقع تشخیص منش و شخصیت به سادگی میسر نیست.
بعد از این که متوجه شدم منش به چه معناست. با خودم گفتم: آیا منش همان ذات است یا به قول جولین بارنز منش دیرتر اوج میگیرد؟ آیا واقعن این دو قابل تغییر هستند؟
به یاد سرودهی جناب سعدی افتادم که میفرمایند: اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است، تربیت نااهلان چون گردکان بر گنبد است.
با دوستانم گفتوگو کردم و نظر آنها را جویا شدم.
بیتا کیهانی گفت: منش همون خصلت و خوی و طبیعت آدمه. مجموعهای از عادتها و رفتار. به نظرم اگه توی شرایطی یا محیطی قرار بگیره میشه منش رو پرورش داد. برعکسشم هست. انسانی که منشش رو به افول میره. وقتی سوالای این مدلی پرسیده میشه من یه کم شخصی به موضوع نگاه میکنم. مثلن پرورش پذیری منش رو توی خودم بررسی میکنم. آیا منش من پرورش پذیره؟! خب میبینم یکسری عادتها و رفتارهام طی چند سال اخیر با کار کردن روی خودم و آموزشهایی که میبینم تغییر کرده. پس به جز من خیلیهای دیگه هم اگه بخوان و شرایطش باشه میتونن تغییر بدن و رشد کنن.
نسرین سجادی گفت: اگه آدم منشا خودش، چرایی به وجود اومدن خودش رو بدونه، اینکه چرا از یه طرف ذات پلید ما رو به سمت پلیدی میکشونه و از طرف دیگه چرا ذات خوب ما رو به سمت خوبی میکشونه، میتونه تغییر پذیر و پرورش پذیر باشه.
شهناز یکتا گفت: وضعیتهای روحی اولیه پاک نمیشوند ولی با تفکر و آگاهانه تغییر می کنند. (وضعیت آخر. تامس ای هریس) یک زندگی مطالعه نشده ارزش زیستن ندارد. سقراط
مریم آزادمنش گفت: بله دقیقا. میشه تغییر داد در ساختار خودی. یعنی مثلا مربعی یا دایره. در همون ساختار میتونی تغییر بدی خودت را. از طرفی در کل این چند میلیون سال تکامل انسانی، گاهی شاید هم انسان فراتر از ساختار خودش رفته و تغییر کرده. پس شاید فراتر از ساختار هم بشه اما به شرط تلاش و آگاهی و رهایی از بند ساختار بستهی روانی.
گلی موعودی گفت: من خودمو مثال میزنم، ذات درونی من پرورش پذیر نیست، انگار جوهرهاش همیشه همین بوده، ولی عادات و رفتارم پرورش پذیر هست و یاد میگیرم وتغییر میکنم.
طاهره خادمی گفت: منش، شامل کلیه رفتارها و فعالیتهای آدم هست. بله که تغییر میکنه ولی وقتی تغییر درونی اتفاق افتاد.
وقتی خواندهها و شنیدههایم را جمعبندی کردم به این نتیجه رسیدم که منش به تدریج در ما شکل میگیرد. منش یعنی خصوصیات باطنی هر انسان، یعنی سیرت انسان. همدلی، صبوری، همدردی، مسئولیتپذیری، شجاعت، بخشندگی و… منش انسان را میسازد.
شخصیت، نمودِ اجتماعی انسان است مانند: روابط اجتماعی خوب، آراسته بودن، فن بیان، تقویت مهارتها و توانمندیهای بیرونی. البته همه لازم و ضروری هستند ولی اگر درونمان را تقویت نکرده باشیم این ظواهر ماندگار نخواهند بود.
امرسون میگوید: آنچه هستی چنان در گوشهایم فریاد میزند که نمیتوانم آنچه را میگویی بشنوم.
شاید در نگاه اول ظاهر ما به دل اطرافیان بنشیند و ما را بپذیرند اما اگر درون پرباری نداشته باشیم، این پذیرفتنها دوامی نخواهد داشت.
طبق گفتههای دوستانم، منش را میشود پرورش داد. البته راهی است بس دشوار، اما به شرط خواستن، تلاش، پیگیری و استمرار میسر میشود.
مریم عزیزم! سپاس از تمام تلاشی که میکنید برای بالا بردن رشد فردی تودهی مردم.
رفتار آدمی در طول عمرش شکل میگیرد و وابسته به زمان ویژهای نیست اما بیشترین یادگیری او از پدر و مادر است.
زمانی که خود به تنهایی با اندیشه و تفکر شروع میکند به کاوش در مورد درستی آنچه آنان به او آموختهاند، در مییابد که چه باید بکند و کدام رفتار را بپذیرد یا کدام نظر را باید دور بریزد. و این آغاز رشد و دگرگونی اوست.
شهناز بانو ممنونم از نظر ارزشمندت.♥️
موافقم. زمانی رشد ما اغاز میشود که اندیشه کنیم و ببینیم میخواهیم چگونه انسانی باشیم، چگونه زندگی کنیم و به چه سمت و سویی حرکت کنیم.
باز هم سپاسگزارم♥️
راستش مریم جان دوباره درونم به تلاطم افتاد و کنجکاویم بالا گرفت. سوالی که پرسیدی سوال سادهای نیست از طرفی سوال فوق العادهای برای به چالش کشیدن خود و اندیشیدن هست. گاهی نمیدونم واژه مناسب کم داریم یا ذات برخی چیزها چنین پیچیده است، مثل” منش”.
از اینکه اینگونه چنین عمیق نگاه میکنی جستجو میکنی با دوستان مطرح می کنی و اینجا به اشتراک میذاری حقیقتا کیف میکنم. اما باز از تلاطم شیرینی که درونم ایجاد شده نمیتونم به سادگی بگذرم. پرسشهایی در ذهنم ایجاد شده که یکی از یکی پیچیده تر. یکی از سختترین آنها این است:
گاهی برگشت به نقطهای که از آن دوری میگزیدی به هر دلیلی، آیا نشان از ثابت بودن خوی و خصلتی دارد؟ البته این بار برگشتی آگاهانه.
آیا منش فقط رو به جلوست یا گاهی نظر کردن است به نقطهی نخست؟
کاش می دانستم این واژه خودش اینقدر پیچیده است یا اینکه معادلش مترادف کاملی نداریم؟
مریم جان سپاس از اینکه مهارتی که داری را تنهایی استفاده نمیکنی. رفاقتت با کتاب و همراهیت با قلم ستودنی است.
سلام مریم جان.
با توجه به اطلاعاتم و مطالعهای که داشتم به سوالاتت پاسخ میدم.
به نظر من ذات با منش متفاوته. منش به تدریج در ما شکل میگیره و از همان ابتدای تولد وجود نداره.
به نظر من برگشتن به ذات اصلی طبیعیست.
مریم جان تغییر خیلی سخته و من فکر میکنم ما با تمام تلاشی که برای تغییر میکنیم در مواقع سخت دوباره به ذاتمون و خوی و خصلت نهادینه در وجودمون برمیگردیم فقط چون اگاهتر شدیم سریعتر خود را جمع و جور میکنیم. شاید هم نظرم اشتباه باشه اما چیزی که من دیدم همین است..
باز به نظر من، منش همیشه رو به جلو نیست. همیشه پیشرفت در کار نیست. گاهی ادمها خیلی بد پس میروند، طوریکه حیرتزده میشویم. اما این پسرفت میتواند ارتباط زیادی با شرایط و موقعیت آدمها داشته باشد.
منم فکر میکنم منش مترادف خوبی ندارد. همانطور که در مقاله گفتم مترادفها و معانی که در واژهیاب و فرهنگهای دیگر امده بود کمک چندانی به من نکرد.
در ضمن به هیچچیزی نمیتوان نگاه صفر و صدی داشت و نظر قاطع داد.
از این که همیشه با تعریفهایت انگیزهبخش و انرژیبخش هستی برای ادامهی مسیر، سپاسگزارم.
ممنون که دقیق میخوانی و کامنتت همیشه کاملکنندهی متن است.
سپاسگزارم دوست نازنینم.♥️
ممنونم مریم بانو از پاسخ جامع و روشنی که دادی. میدونی مریم وقتی تعریفت از ذات را خوندم یاد این بیت مولانا افتادم که:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
تغییر چالش ساده ای نیست. من برای خودم اینگونه تعبیر میکنم که به سمت نادرستی و کجفهمی و جزماندیشی و تعصب رفتن، تغییر نیست، سقوط است و از طرفی تغییر نقطه مقابل تعصب و نادرستی و جزماندیشی است و به معنای گذر از راههای سخت و سفتِ باور پیشین و ساختن باورهای نو یا نگاه نو به هرچیز، چه خود و چه زندگی است. برای همین تغییر سخته.
نکته خوبی در مورد منش الان از آنچه گفتی یاد گرفتم. این خصلت یا منش یا هر نامی که دارد را من فقط مثبت معنا کردم و این نادرست هست. هرچیزی دو سر دارد، مثبت یا منفی یا بعبارتی پسرفت یا پیشرفت، که همانطور که اشاره کردی به شرایط و موقعیت فرد و انتخابی که در این شرایط میکند بستگی دارد.
بهنظر میرسد مرزهای باریکی بین ویژگیهای مختلف آدمی وجود دارد که تمایز کاملی بین آنها نمیشود قائل شد و شاید درهم اثرگذار باشند. در کل پیچیدگیهای زیادی دارند، البته به نظر من که شاید درک و هضمش کمی برایم چالش برانگیز شده.
مریم جان، خوشخوانی کتابها کار هرکس نیست. مرور نویسی برای کتاب هم که مستلزم خواندن درست و دقیق کتاب هست. مسیری که برگزیدی مسیر گسترده و رو به جلویی است. رفیق خوشخوان، جاده چهار فصل کتابخوانیت همیشه برقرار.
ممنونم بابت همراهیت وکامنتهای خوبت. با هر چه که گفتی کاملن موافقم.
باز هم یک جملهی زیبا؛
رفیق خوشخوان، جاده چهار فصل کتابخوانیت همیشه برقرار😍😍😍
سپاسگزارم.
اگر جملههایی که بابت کتابخوانی به من نسبت میدی، جمعاوری کنم بیتردید دست آخر یک کتاب خواهد شد.😘
بزرگواری مریم جان🙏
مریم بانو من واقعا لذت میبرم از نوشتههات و همیشه برام جذاب و نو هستند.
خودم کتابهایی که معرفی میکنی را نخواندهام اما با آنچه درباره آنها مینویسی، هم با نام و محتوا و نویسنده کتاب آشنا میشم و هم موضوعاتش برای ذهن کنجکاو من، خوراک تازهای میشه.
ممنونم از لطفت رفیق که کتابهای غریب را از انزوا بیرون میاری🙏🕊️
عزیزمی 💝💝💝💝