با افکار منفی چگونه برخورد کنیم؟
با افکار منفی چگونه برخورد کنیم؟
ما در طول روز سوالات زیادی از خودمان میپرسیم، از جمله:
من کی هستم؟
چه کارهایی میتوانم انجام دهم؟
آیا میتوانم چیزی را تغییر دهم؟
و سپس در مورد خودمان نظراتی میدهیم که امکان دارد غلط یا درست باشد و این نظرات رفتهرفته تبدیل به باورهای قدرتمند میشود.
با تقویت و تضعیف این باورها میتوانیم ذهن خودمان را پرورش دهیم. برای پرورش دادن ذهن، میتوانیم از این سه ایده کمک بگیریم.
۱-دو ذهن انسان
برای همهی ما پیش آمده است که وقتی میخواهیم به چیزی فکر نکنیم بلافاصله تمامی افکار به سمت ما هجوم میآورند.
وقتی میخواهیم مراقبه کنیم، خیلی تلاش میکنیم تا ذهنمان را آرام کنیم ولی معمولا موفق نمیشویم و ذهن ما به همه جا سَرَک میکشد.
روانشناسان تازگی به موضوعی پیبردند که آن را دو ذهن انسان مینامند.
وقتی در حال مراقبه هستیم و ذهن ما درگیر کارهای روز بعد یا چیزهای دیگر میشود و به جای سکوت به تفکر میپردازد، چه کسی بر ذهن ما که نگران کار فردا بودیم، نظارت میکرد؟طبق نظریهی روانشناسان ما دارای دو ذهن هستیم. ذهن متفکر و ذهن نظارهگر.
وقتی به رختخواب میرویم، یا مشغول پختن غذا هستیم یا در حال گفتگو با دیگران هستیم و همزمان ذهن ما به کار خود سرگرم است و حواسمان جای دیگری است، نشان میدهد که ذهن متفکر قابل کنترل نیست.
اگر به استفاده از ذهن نظارهگر عادت نکنیم، ذهن متفکر ما را به دنبال خود میکشد.
احساسات هم همینطور هستند. ما ذاتا به احساسات منفی کشش بیشتری داریم و نمیتوانیم از این کشش جلوگیری کنیم و مقابل احساسات بایستیم. فقط میتوانیم با احساساتمان قاطی نشویم.
مارک منسن میگوید:
من هم احساس ترس میکنم، احساس اضطراب میکنم ولی آن را میپذیرم و برخلافش حرکت میکنم و اجازه نمیدهم ذهن متفکر بر من چیره شود.
به عنوان مثال:
هنگام نوشتن، ذهن متفکر به من میگوید، نمیتوانم انجامش دهم چون خستهام. نمیتوانم تمرکز کنم چون دچار اختلال هستم.
ولی من تلاش میکنم با ذهن متفکرم همراه نشوم.
بنابراین میگویم: درسته که خستهام و تمرکز ندارم اما مینشینم و مینویسم.
شما هم بپذیرید و برخلافش حرکت کنید.
اگر بخواهیم فکر یا احساسی را حذف کنیم، آن را قویتر خواهیم کرد.
برای این که بتوانیم دو ذهن را از هم تفکیک کنیم، دو راه حل وجود دارد.
۱- هر وقت فکر و احساسی به سراغمان آمد میپذیریم و سپس اختیارش را در دست میگیریم.
مثال: رئیسم احمق نیست اما من فکر میکنم که احمق است.
۲-از ذهن متفکرمان بابت احساس منفی تشکر کنیم زیرا قدردانی کردن ما را به جای جنگیدن به پذیرش وادار میکند.
مثال: ذهن متفکر، از تو ممنونم به خاطر احساس اضطراب قبل از قرار امشب، باعث میشود که حواسم را بیشتر جمع کنم.
تفکیک این دو ذهن نیاز به تمرین دارد ولی به مرور میتوانیم اختیار درونمان را در دست بگیریم.
۲- چیزی را باور کنیم که مفید است نه چیزی که حقیقت دارد.
گاهی عقاید و باورهای ما از زمان بچگی شکل گرفته است و ما آنها را پذیرفتهایم.
ولی طبق نظریهی محققان، عقاید و باورهای جدید را طبق چیزی میپذیریم که با احساسات و امیال ما جور در میآید نه بر اساس آنچیزی که واقعا رخ داده است.
مهم این است که بعضی از عقاید و باورها آسیبرسان هستند.
کسانی که باور دارند زشت هستند تنها متوجه افرادی هستند که نسبت به آنها دید منفی دارند و بقیهی افرادی که آنها را تایید میکنند، نمیبینند.
بیشتر اوقات واقعا مشکلی وجود ندارد، بلکه عقاید و باور های مضر هستند که ما را آزار میدهند.
اگر احساس نادانی میکنید، ببینید آیا این باور سودمند است؟
اگر احساس میکنید از پس کاری برنمیآیید، از خودتان بپرسید این احساس سودمند است؟
در بیشتر موارد دربارهی حقیقت اختلاف نظر وجود دارد پس روی جنبهای تمرکز کنیم که نفعی به حال ما داشته باشد.
۳-باور اولیه
ویلیام جیمز در خانوادهای ثروتمند متولد شد ولی از همان ابتدا بر اثر عارضهای به مشکلات جسمانی دچار شد و در سالهای بعد هم پیدرپی با شکستهایی در زندگی مواجه شد. رفتهرفته اوضاع آنقدر وخیم شد که تصمیم به خودکشی گرفت.
اما قبل از آن دست به آزمایشی زد. با خودش گفت: به مدت یکسال مسئولیت صد در صد اتفاقاتی که رخ میدهد را به عهده میگیرم. اگر شرایط بهبود پیدا نکرد، آن وقت بعد از یکسال جانِ خودم را میگیرم.
او موفق شد و آزمایش او به تولد دوباره نام گرفت.
ویلیام جیمز بعدها پدر علم روانشناسی آمریکا نام گرفت و یکی از پرنفوذترین فیلسوفان در صد سال گذشته بود.
پذیرفتن مسئولیتها فرصتی را فراهم میآورد که از دردهایمان در جهت نیروبخشی استفاده کنیم. رنج خود را به قدرت و فقدان را به فرصت تبدیل کنیم.
مسئولیتپذیری ما در قبال خودمان رضایت عمیقتری را برایمان به ارمغان میآورد به این شکل که با هر چیزی که مواجه شویم به ارزشی تبدیل میکنیم که نیازهای ما را برطرف میکند.
بچههای سرکش به ما فرصت میدهند که پدر و مادر خوبی باشیم و مسئولیتپذیری بیشتری به خرج دهیم.
اخراج از کار به ما امکان فرصت تجربهی مسیرهای دیگر را میدهد.
ما در قبال تمام اتفاقاتی که برایمان میافتد مسئولیم فقط از آن آگاه نیستیم.
و در آخر:
ما همیشه اختیار اتفاقات اطرافمان را نداریم، اما همیشه دو چیز در اختیار داریم.
۱-نحوهی تفسیر چیزی که برایمان اتفاق میافتد.
۲- نحوهی واکنشمان به آن اتفاق.
منبع: عشق کافی نیست از مارک منسن