یادداشت نویسی روزانه

شرح مراحل زندگی به طور مختصر

مرحله اول: تقلید کردن

 زمانی که متولد می‌شویم، از عهده‌ی انجام هیچ‌کاری بر نمی‌آییم.

نمی‌توانیم غذا بخوریم، راه برویم، حرف بزنیم و….

وقتی کمی بزرگتر شدیم، با دیدن بزرگترها و تقلید از آن‌ها کم‌کم یاد می‌گیریم که نیاز‌های اولیه‌ی خود را برآورده کنیم.

در این دوران با کارها و شیرین‌زبانی‌هایی که از ما سر می‌زند، باعث خوشایند دیگران می‌‌شویم، ما را تشویق و تایید می‌کنند در نتیجه حس خوبی در وجودمان ایجاد شده و باعث می‌شود که تلاش کنیم، همیشه مورد توجه و تایید دیگران قرار بگیریم.

در روند رشد و بزرگتر شدن، مهارت‌های اجتماعی را فرا می‌گیریم و سعی می‌کنیم تا قوانین زندگی را یاد گرفته و خود را با فرهنگمان وفق دهیم.

در این دوران که از زمان متولد شدن تا اواخر نوجوانی ادامه دارد ما انسانهای وابسته‌ای هستیم و مدام به دنبال تایید شدن و جلب نظر دیگران.

 در اواخر دوران نوجوانی، بزرگترها باید حامی و تکیه‌گاهمان باشند و کمک کنند تا بتوانیم خودمان تصمیم بگیریم و مستقل شویم، اما بعضی از بزرگترها بابت استقلال، سرزنشمان می‌کنند و به ارزش‌هایمان احترام نمی‌گذارند.

باید در روند رشد، به‌قدری قوی شویم که بتوانیم از عقیده و تصمیمات خود حمایت کنیم و تمام قد مقابل حرف زور بایستیم.

 مرحله‌ی دوم: خودیابی

در مرحله‌‌‌ی دوم زندگی باید بتوانیم تصمیمات مهمی بگیریم.

باید محدودیت‌هایمان را شناسایی کنیم و بدانیم که در چه کاری مهارت داریم و در چه کاری ضعیف هستیم.  همیشه فرصت کافی نداریم، مدت ماندن در این دنیای خاکی محدود است.

در این دوره دوست داریم همه چیز و هر کاری را تجربه کنیم؛

با دوستانمان به سفر برویم، در میهمانی‌های شبانه شرکت کنیم. ماندن با خانواده و پدر و مادر تا حدودی برایمان کسالت‌بار می‌شود ولی تمام این‌ها گذراست و باید بزرگترها این را درک کنند.

 آرزوها و رویاهایی داریم و دوست داریم که تمامی آن‌ها محقق شود.

کسانی که نتوانند خودشان را بیابند و آن‌چه را که دوست دارند پیدا کرده و دنبال کنند، همچنان در این مرحله ماندگارند.

مرحله سوم: تعهد

وقتی وارد مرحله‌ی سوم زندگی شدیم، محدودیت‌هایمان را شناخته‌ایم، تجربه کسب کرده‌ایم و فهمیدیم که در چه کاری مهارت‌ داریم، اکنون وقت آن رسیده که نقش خود را ایفا کنیم.

در این برهه از زمان  کار خودمان را انجام داده‌ایم، خواه ازدواج باشد، یا پیدا کردن شغل مناسبی، یا هر چیز دیگر.

 معمولا در این فکر هستیم که وقتی از این دنیا می‌رویم از خودمان چیزی بجا بگذاریم. این چیز می‌تواند دارایی، هنری، تحقیقی یا محصول شگفت‌انگیزی باشد.

مرحله‌ی سوم زمانی به پایان می‌رسد که فکر کنیم کاری برای انجام دادن نداریم و پیر و خسته شده‌ایم. این مرحله تا بازنشستگی ادامه‌دارد.

مرحله چهارم: میراث

 مرحله‌ی چهارم، زمانی است که سخت کار کرده‌ایم، تلاش کرده‌ایم، به آن‌چه که می‌خواسته‌ایم تا حد توان رسیده‌ایم و دیگر کارمان تمام شده و انرژی و شرایطی برای دنبال کردن کار یا هدفی را نداریم.

اکنون دوست داریم آن‌چه را که کسب کرده‌ایم به دست کسی بسپاریم.

محول کردن پروژه‌ها، سپردن مدیریت شرکت و خیلی موارد دیگر.

 این مرحله از نظر روانشناسان خیلی مهم است زیرا هر لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌شویم و از آن گریزی نیست.

پس باید معنایی برای زندگی و انگیزه‌ای داشته باشیم تا مدام در غم و غصه غوطه‌ور نباشیم، به در و دیوار خانه زل نزنیم و منتظر فرشته‌ی مرگ نباشیم.

بررسی شادی در مراحل زندگی:

در مرحله‌‌ی اول، وابسته به دیگران هستیم و شادی‌هایمان نیز وابسته به دیگران است، کسانی که همیشه قابل اعتماد نیستند.

در مرحله‌ی دوم وابسته به دیگران نیستیم یا حداقل وابستگی‌ها کمتر شده است ولی شادیهایمان باز به عوامل بیرونی بستگی دارد.

در مرحله‌ی سوم شادی به تلاش هایمان و ارزشی که در زندگی برای خود یافته‌ایم بستگی دارد.

و در مرحله‌ی چهارم سعی می‌کنیم به دستاوردهای قبلی بچسبیم و هر چه از مرحله‌ی سوم پیش‌تر می‌رویم شادی ما درونی تر می‌شود‌.

در این میان، همیشه همه چیز خوب پیش نمی‌رود گاهی ضربه‌روحی مانند؛ مرگ عزیزان، ورشکستگی ، طلاق باعث می‌شوند که به عقب برگردیم و اهداف و تصمیماتمان را مروری کنیم و ببینیم راه‌هایی که برای موفقیت و شادی در نظر گرفته‌ایم موثر بوده یا نه؟

 اکثر آدم‌ها یا بهتر است بگویم تمام آدم‌ها در طی تمام مراحل زندگی یک حس درماندگی دارند و آن‌هم بی‌لیاقتی است.

در مرحله‌ی اول زندگی هر چقدر دوستمان داشته باشند باز هم حس می‌کنیم نیاز داریم که بیشتر تایید و تشویق شویم و همه ما را دوست داشته باشند ولی باید قبول کنیم که نمی‌توانیم رضایت همه را جلب ‌کنیم.

در مرحله‌ی دوم هر چقدر کار کنیم و موثر باشیم حس می‌کنیم کافی نیست باید به هر چه می‌خواهیم دست پیدا کنیم ولی باید بفهمیم که براورده شدن تمام آرزوها امکان پذیر نیست.

در مرحله‌ی سوم حس می‌کنیم بقدر کافی تاثیرگذار نبوده‌ایم ولی باید بدانیم که زمان و انرژی ما محدود است و می‌توانیم از دیگران نیز کمک بگیریم.

در مرحله‌ی چهارم احساس می‌کنیم میراث چشمگیری برای آیندگان نگذاشته‌ایم ولی مهم این‌است که تلاش خود را کرده‌ایم.

بالاخره این مسیر هم  پایان می‌یابد و مرگ فرا می‌رسد در حالی که زندگی همچنان جریان دارد.

منبع: عشق کافی نیست از مارک منسن

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن