صداقت از دیدگاه فلاسفه
صداقت از دیدگاه فیلسوفان بزرگ
هنگام خواندن کتاب رمز و راز مذاکره به این پاراگراف برخوردم: برای دستیابی به توافق یا جذب کردن، کوتاهترین راه از صداقت و احساس شما میگذرد. بنابراین از نقش بازی کردن اجتناب کنید. زیرا این کار تنها میتواند رابطه را پژمرده کند به جای آن که آن را شکوفا کند.
واژهی صداقت مرا از خواندن ادامهی متن بازمیدارد. آیا واقعا صداقت وجود دارد؟ اصلا صداقت به چه معناست؟
صداقت یعنی: روراستی، راستگویی و خلوص. با مروری کوتاه به زندگی روزمره به راحتی درمییابیم که صداقت بسیار کمرنگ شده است.
ما از شخصی دلخور میشویم ولی وقتی میپرسد: چیزی شده؟ چرا ناراحتی؟میگوییم: نه چیزی نیست و ناراحتی خود را به مسئلهی دیگری نسبت میدهیم.
وقتی به مهمانی میرویم بعد از صرف شام با اینکه دستپخت میزبان چنگی به دلمان نزده است، میگوییم: بسیار خوشمزه بود و چندین و چند بار تشکر میکنیم.
ما گاهی به خاطر همدلی و همدردی با دیگران از صداقت دور میشویم. گاهی به خاطر جریحهدار نشدن احساسات دیگران و شفقتورزی با آنها روراست نیستیم. ما با احساسات خود نیز صادق نیستیم و همیشه به خاطر پارهای از ملاحظات صداقت را زیر پا میگذاریم.
شاید کسی بگوید: اینها که دروغ نیست فقط واقعیت را کتمان کردهایم. به نظر من تمام این مسائل عدم صداقت را میرساند.
آیا میتوان همیشه صداقت داشت؟ آیا همیشه صادق بودن سودمند است و کارایی دارد؟
برای رفع این ابهام به سراغ چند کتاب رفتم تا نظرات بزرگان را در باب صداقت جویا شوم.
ابتدا به سراغ کتاب فلسفهی اخلاق رفتم تا ببینم نظر ایمانوئل کانت- فیلسوف سرشناس آلمانی– چیست. کانت میگوید: دروغ و ناراستی هرگز کار درستی نیست و مهم نیست که شرایط و اوضاع و احوال چگونه باشد. او صداقت و در کل اخلاق را امری مطلق میپندارد.
افلاطون- فیلسوف شهیر یونانی- در کتاب معروفش به نام جمهور میگوید: اگر دروغ گفتن برای کسی مجاز باشد فقط برای زمامداران شهر است که هر وقت صلاحِ شهر ایجاب کند میتوانند خواه دشمن خواه اهل شهر را فریب دهند، اما این رفتار برای هیچکس دیگر مجاز نیست.
ماکیاولی- فیلسوف ایتالیایی– در کتاب شهریار میگوید: همه دانند که چه نیکوست شهریار را که درست پیمان باشد و در زندگی راست روش و بینیرنگ. با این همه آزمونهای دوران زندگی ما را چنین آموخته است که شهریارانی که کارهای گران از دستشان برآمده است آنانی بودهاند که راستکرداری را به چیزی نشمردهاند و با نیرنگ، آدمیان را به بازی گرفتهاند و سرانجام بر آنانی که راستی پیشه کردهاند، چیره گشتهاند.
ماکیاولی و افلاطون، صداقت را در سیاست سنجیدهاند ولی اگر قرار به مصلحتاندیشی باشد چه فرقی میکند که سیاستمداران راست پیشه نباشند یا مردم عامی!
حتی مطلبی خواندم بدین مضمون؛ نظریهی نگهداری ذهن. نمیدانم تا چه حد معتبر است ولی این نظریه میگفت: مثلا دزد میتواند اعتراف کند که چیزی ندزدیده ولی در ذهن خود بگوید که از وقتی دستگیر شدهام، چیزی ندزدیدهام. به نظر من که واقعا مضحک است و این جز خودفریبی هیچ چیز دیگری نیست.
میخواهم به سراغ نویسندگان بروم و نظرات آنها را هم بدانم.
ویلیام زینسر: هر چه بیشتر در فن نوشتن کار میکنم، بیشتر پی میبرم که هیچ چیز جالبتر از صداقت نیست.
جولیا کامرون: نوشتن یعنی صداقت. گفتن حقیقت روی صفحه، مثل گفتن در رابطه همیشه شما را عمیقتر میکُند.
بیتا گرکانی: نوشتن یعنی صادقانه با خودت و دنیا برخورد کردن. آن که صداقت ندارد، نویسنده نیست. مینویسی چون باید مصیبت راستگویی را تحمل کنی.
وقتی نوجوان بودم در مواقعی به بزرگترها اعتراض میکردم که چرا دروغ میگویید؟ قضیه این طور که شما عنوان میکنید، نیست. میگفتند: موقعیت و شرایط اینطور ایجاب میکند. به این دروغها میگویند، دروغ مصلحتی که هیچ ضرر و زیانی برای کسی ندارد و از رخ دادن اتفاقات ناخوشایند ممانعت میکند.
در نهایت میبینیم که صداقت هم مانند بسیاری از ویژگیهای دیگر امری نسبی است نه مطلق. بسیاری از متفکران غرب و متفکران مسلمان اذعان دارند که گاهی بر حسب ضرورت میتوان صداقت را زیر پا گذاشت.
نظر شما در باب صداقت چیست؟
مریم عزیزم با خیلی از تعاریف بالا موافقم. صداقت برای من یعنی حقیقت. اما بیان حقیقت همیشه به معنی صداقت نیست.
در مورد مثالهای اولیه که نوشتی برخورد خودم رو میگم. مثلن وقتی کسی میپرسه لباسم قشنگه؟ اگر به نظرم قشنگ نباشه میگم: مبارک باشه. بعد میپرسه یعنی قشنگ نیست؟ میگم سلیقهی من نیست. ولی قطعن به چشم شما قشنگ بوده که خریدی.
برای موارد دیگه هم اینو میگم: سلیقهی من نیست.
مامانم باهام دعوا میکنه که زشته این حرف. ولی میگم عذاب وجدان میگیرم و حس میکنم دارم پاچهخواری میکنم. نمیدونم واقعن بده یا خوب…
با بیتا گرکانی هم رتجع به دروغ مصلحتی خیلی موافقم.
زهرا جان باهات موافقم. ولی همیشه نمیشه با همه اینطور برخورد کرد. ادمها متفاوتند و روحیهی متفاوتی دارند. وقتی به عمق مطلب رفتم واقعا برام وحشتناک بود. ممنون که خوندی عزیزم
مریم جان نکته سنجیهات قابل تحسین هست. به یک نکته و گفته اکتفا نمیکنی و پیگیر میشی. مطلبت منو یاد کتاب دروغهایی که به خود می گوییم انداخت. سالها پیش چند فایل صوتی از این کتاب را دوستی فرستاد و گوش کردم. ما گمانم بیش از اینکه به دیگران دروغ بگیم به خودمون دروغ میگیم.
برام جالب بود نظرات بزرگانی که آورده بودی بویژه بزرگانی که صداقت را به هر بهایی به دروغ ترجیح میدهند.
بخاطر تنوع مطالبت و اینکه هربار باب موضوع تازه ای را باز میکنی سپاس و لذت خواندنش با ماست.
ممنونم از نظرت. فکر میکنم موضوعات رو باید از چند زاویه نگاه کرد و تک بعدی نبود. متشکرم
مریم جانم مطلب بسیار جالبی بود
واقعن دروغ چیست؟
راستی کدام است؟
سوالاتی که مدتهاست درگیر آنم.
گاهی وقت دروغ کسی، راست دیگری است وبرعکس.
انگار دنیا دنیای نسبیت است.هیچ چیزی مطلق نیست.
موافقم. هیچ چیزی قطعیت ندارد. همیشه فکر میکردم دروغ مصلحتی را مردم عادی از خودشان درآوردهاند و برایم عجیب بود که بزرگلن هم همچین نظری دارند. ممنونم گلی جان
بسیار زیبا نوشتی مریم عزیزم
مطالبت بسیار خوب و مفیدن.
همون طور که گفتی روحیات افراد متفاوته و بعضی مواقع نمیشه راست گفت. اما این دلیل نمیشه که راست نگیم. باید تمام تلاشمونو بکنیم که اگر نمیخوایم راستشو بگیم سکوت کنیم و دروغ نگیم.
باهات موافقم