معرفی کتاب

قلعه مالویل اثری از روبر مرل

«قلعه مالویل» شاهکاری از روبر مرل

در رمان علمی-تخیلیِ «قلعه مالویل»، روبر مرل چالش‌ها و شرایط زندگی را بعد از جنگ اتمی به وضوح نشان می‌دهد و همگان را آگاه می‌سازد.

امانوئل، شخصیت اصلی داستان است که قبلاً مدیر مدرسه بود، اما بعد از فوت عمویش وارث او می‌شود و با ارثیه‌اش یک قلعۀ بزرگ و قدیمی به نام مالویل را می‌خرد. قلعه‌ای که وسط چمن‌ها، تپه‌های سبز و کنار جوی‌های آب، با ابهت ایستاده است.

در روز واقعه، امانوئل و لامنو -خدمتکارش- در سرداب مشغول پر کردن بطری‌های شراب هستند که چند نفر از دوستانش همان موقع سر می‌رسند. اندکی بعد ناگهان برق می‌رود و رادیو از کار می‌افتد. دنیای بیرون در حال زیر‌ورو شدن است و آنها درگیر حال بد و عجیب خود؛ گرگرفتگی، تب‌و‌لرز، تعریق، خشکی دهان و بی‌حالی. توصیف این لحظات آن‌قدر جاندار است که آدم حس می‌کند خودش هم در سرداب است، صحنه‌ای است فراموش‌نشدنی.

وقتی بالاخره وضعیت عادی می‌شود و دما متعادل می‌گردد، از قلعه بیرون می‌آیند و با یک منظرۀ وحشتناک روبه‌رو می‌شوند: آسمان خاکستری و سربی رنگ و زمین‌های پوشیده از خاکستر سیاه. وحشت تمام وجودشان را فرامی‌گیرد. توما همان لحظه می‌خواهد خود را از بالای قلعه پرت کند، اما امانوئل او را منصرف می‌کند.

لامنو اینجا نقش مهمی ایفا می‌کند و به همه یادآوری می‌کند که ما زنده‌ایم و باید به زندگی ادامه دهیم. زندگی مثل یک کار است که باید به سرانجام برسد.

مردان قلعه همه‌چیزشان را از دست داده بودند: زن، بچه، خانه… و امانوئل دنبال راهی برای امید بخشیدن به آنها بود. سرانجام تصمیم می‌گیرد با آنها مشورت کند و به هر کس کاری بدهد. او نمی‌توانست داشته‌هایشان را بهشان برگرداند، اما می‌توانست دوباره به زندگی‌شان هدف و معنا ببخشد.

هیچ‌چیزی نمانده بود. فقط کمی ذخیرۀ غذا در سرداب و چند دام. هوا سرد بود و خورشید پشت لایه‌های خاکستری پنهان شده بود. زمین هم پر از دوده بود. نه پزشکی بود و نه دارویی. ماشین‌ها دیگر کارایی نداشتند. دانش و تکنولوژی از بین رفته بود و آنها به دوران بدویت برگشته بودند و بالاتر از همه ترس از قحطی و گرسنگی هم به جانشان افتاده بود.

شب‌ها بعد از شام دور هم می‌نشستند، ساکت و غرق در تفکر. گاهی هم حرفی می‌زدند. امانوئل به سفارش عمویش، شروع به خواندن تورات کرده بود. بعد از چند روز از او خواستند که تورات را با صدای بلند بخواند تا آنها هم گوش کنند. در آن دوران که هیچ سرگرمی‌ای نبود، بودن در کنار هم و روابط انسانی برایشان ارزش پیدا کرده بود.

بعد از آن شروع کردند به صرفه‌جویی و جمع‌آوری چیزهایی که قبلاً دور می‌ریختند. دیگر زمان هدر دادن تمام شده بود. بالاخره بعد از دو ماه باران بارید و خورشید هم دوباره خود را نشان داد.

گاهی آدم‌های دیگری که زنده مانده بودند و گرسنه بودند، برای مالویل نقشه می‌کشیدند و به آن حمله می‌کردند و درگیری‌هایی پیش می‌آمد.

و اما امانوئل. شخصیت تأثیرگذار داستان. او همیشه به دنبال اتحاد بود، به تنهایی تصمیم نمی‌گرفت، اختلافات را حل می‌کرد و نمی‌گذاشت ریشه‌دار شوند. به آنها یاد می‌داد که کنار هم باشند و از هم دفاع کنند. به انسان‌ها عشق می‌ورزید، عشقی عمیق. برای او فقط مالویل و یکپارچگی اعضا مهم بود، چون می‌دانست بدون یکپارچگی، بقایی در کار نخواهد بود.

در این بین وقتی تکه‌هایی از کتاب را برای علیرضا می‌خواندم می‌پرسید: «مامان، بینشون اختلافی نیفتاده؟»

می‌گفتم: «نه. چرا دنبال اختلافی؟»

می‌گفت: «چون خیلی عجیبه.»

و بالاخره هم اختلاف افتاد، اما بعد از مرگ امانوئل.

اوضاع بهتر شده بود. گندم و احشام و علوفه داشتند. اما فشنگ‌هایشان رو به اتمام بود و بعد از آن دیگر تفنگ‌هایشان فایده‌ای نداشت و نمی‌توانستند از خود دفاع کنند. فکر کردند و گفتند: «یا باید به سراغ دانش برویم تا زندگی را راحت‌تر کنیم، یا به خاطر خطرات و سوءاستفاده‌هایش از دانش چشم‌پوشی کنیم؟» در نهایت، دانش پیروز شد و تصمیم گرفتند پیش بروند و به آینده اعتماد کنند، البته می‌دانستند که در این راه باز هم خطراتی تهدیدشان می‌کند.

این کتاب پر از درس است و من چکیده‌ای از آن را گفتم. درس‌هایی برای ادامه دادن زندگی در سخت‌ترین شرایط و در ناامیدی کامل. این اثر یاد می‌دهد که ارتباط، هم‌اندیشی، عشق‌ورزیدن به آدم‌ها، شکرگزاری و قدردان بودن و حضور آدم‌های خردمند در هر جمعی، چقدر می‌تواند به رشد و شکوفایی کمک کند.

به علیرضا گفتم: «کاش یک امانوئل در تمام خانواده‌ها بود.»

علیرضا گفت: «چرا من و شما و هر کدام از ما یک امانوئل نباشیم؟»

این کتاب در ۵۸۲ صفحه با ترجمۀ روان محمد قاضی و نشر نیلوفر به چاپ رسیده است و از دیگر آثار این نویسنده، تعطیلات دانکرک، جزیره و… است.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن