حکایت

باب هفتم در تربیت/ عضد را پسر سخت رنجور بود

حکایتی از بوستان سعدی/ عضد و مرغان خوش آواز

حکایت عضُد و مرغ خوش‌آواز

عضد را پسر سخت رنجور بود
شکیب از نهاد پدر دور بود

یکی پارسا گفتش از روی پند
که بگذار مرغان وحشی ز بند

قفسهای مرغ سحر خوان شکست
که در بند ماند چو زندان شکست؟

نگه داشت بر طاق بستان سرای
یکی نامور بلبل خوش سرای

پسر صبحدم سوی بستان شتافت
جز آن مرغ بر طاق ایوان نیافت

بخندید کای بلبل خوش نفس
تو از گفت خود مانده‌ای در قفس

ندارد کسی با تو ناگفته کار
ولیکن چو گفتی دلیلش بیار

چو سعدی که چندی زبان بسته بود
ز طعن زبان آوران رسته بود

کسی گیرد آرام دل در کنار
که از صحبت خلق گیرد کنار

مکن عیب خلق ای خردمند فاش
به عیب خود از خلق مشغول باش

چو باطل سرایند مگمار گوش
چو بی ستر بینی بصیرت بپوش

معنی حکایت

پسرِ عضد‌الدوله، پادشاهی توانا، فاضل و دوستدار دانشمندان بود.
او به بیماری سختی دچار شده بود و پدرش شکیبایی و صبرش را در غمِ بیماری پسر از دست داده بود.

شخصی پرهیزگار از راه نصیحت به او گفت: اگر می‌خواهی پسرت شفا پیدا کند، مرغان آواز‌خوان را از قفس آزاد کن.

درِ قفس‌ها باز شد و مرغان آوازخوان همه پریدند و رفتند. وقتی درِ زندانی باز شود دیگر گرفتاری باقی نمی‌ماند.
فقط یک بلبلی بسیار خوش‌آوا را بر طاق کاخ در قفس نگه‌داشتند.

پسر که حالش بهتر شده بود هنگام صبح به باغ رفت و جز آن مرغ خوش‌آواز، مرغ دیگری در کاخ ندید.

خندید و گفت: ای بلبل خوش‌آوا تو به خاطر سخن گفتنت در قفس مانده‌ای.
تا سخن نگویی کسی با تو کاری ندارد ولی وقتی زبان به گفتار باز کردی، باید منتظر بازخورد هم باشی.

مانند سعدی که مدتی خاموش مانده بود و از سرزنش خُرده‌گیران در امان بود.

کسی می‌تواند آرامش داشته باشد که از صحبت کردن با مردم دوری کند.
( البته این جا مردم، کنایه از کسانی است که کوتاه‌فکر هستند و حرف زدن با آن‌ها چیزی به آدم اضافه نمی‌کند).

ای عاقل از کار زشت این و آن پرده برندار و به جای پرداختن به عیب دیگران به پژوهش عیب خودت مشغول باش.

اگر مردم به غیر از حق و حقیقت سخن گویند، گوش نده و اگر چیزی را که نادیدنی‌ست و دیدی، چشمانت را روی هم بگذار و نبین.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن