معرفی کتاب

پیامبر اثری از جبران خلیل جبران

پیامبر اثری از جبران خلیل جبران

پیامبر، قصه‌ی پیام‌آوری است به نام مصطفی که روزی با کشتی در ساحل شهری به نام اورفالیس پیاده می‌شود و ناخدای کشتی با او عهد می‌بندد که دوازده سال بعد او را در همین ساحل سوار کند و به زادگاهش برگرداند.

در هنگام بازگشت به کشتی و وداع با مردم اورفالیس، اِلمیترا که از پیشگویان بود و اولین کسی بود که به رسالتِ مصطفی ایمان آورده بود، به ساحل نزدیک شد و گفت:

ای پیام‌آور اکنون کشتی‌ات آمده و تو باید بازگردی ولی قبل از ترک کردن با ما سخن بگو. آنچه از زندگی تا مرگ می‌دانی و به تو الهام شده به ما بگو. تا ما حرفهای تو را به فرزندانمان و آنها نیز به فرزندانشان بسپارند.

پیام‌آور آغاز کرد و از عشق، پیوند زناشویی، فرزندان، کار، غم و شادی و… تا مرگ، برای مردم اورفالیس سخنان گهر‌باری را بازگو کرد.

پیامبر، معروفترین و پرفروش‌ترین اثر جبران خلیل جبران می‌باشد.

این کتاب بسیار زیبا با ترجمه‌های متعددی از جمله؛
نجف دریا بندری، دکتر حسین الهی قمشه‌ای، محمد شریفی، مهدی مقصودی و……. وارد بازار شده است.

من این کتاب را با ترجمه‌ی دکتر حسین الهی قمشه‌ای خوانده‌ام، چون بسیار به ایشان ارادت دارم. دکتر قمشه‌ای، پیشگفتاری بسیار زیبا برای این کتاب نوشته و آن را با اشعاری از مولانا، جامی، حافظ، سعدی و شعری از جبران خلیل جبران و………. مزین کرده است.

اگر با زندگی جبران خلیل آشنایی ندارید با خواندن این پیشگفتار، کاملا به افکار و علائق ایشان آگاهی پیدا می‌کنید متوجه می‌شوید که چه کسانی باعث شدند که جبران خلیل در مسیر زندگی رشد کند، چگونه نقاشی را شروع کرده و چگونه برای اولین بار شعر سروده است. نویسندگان دیگر در مورد آثارش چه نظراتی داشته‌اند و چه رابطه‌ی عشقی داشته است و خیلی اطلاعات دیگر.

پیامبر، در ۲۸ فصل تدوین شده است؛
مجله‌ی شیکاگو ایونینگ پست در این مورد نوشت: بیست و هشت فصل این کتاب، خود کتاب مقدس کوچکی را تشکیل می‌دهد که جویندگان حقیقت آن را خواهند خواند و بدان عشق خواهند ورزید.

این کتاب با ترجمه‌ی دکتر الهی قمشه‌ای از لحاظ ترجمه، صفحه‌آرایی، گزیده‌ی اشعاری در حاشیه‌ی صفحات همرا‌ه با طرحها و نقشهای زیبا، چشم‌هایتان را نوازش می‌کند و روحتان را سیراب.

جملات تمام فصل‌ها بسیار زیبا و کاربردی است ولی نوشتن تمام آن‌ها امکان پذیر نیست‌. از چندین فصل جملاتی را می‌نویسم، تا ترغیب شوید و کتاب را بخوانید.

عشق

عشق هدیه‌ای نمی‌دهد، مگر از گوهر ذات خویش و هدیه‌ای نمی‌پذیرد، مگر از گوهر ذات خویش. عشق نه مالک است و نه مملوک. زیرا عشق برای عشق کافی است.

پیوند زناشویی

یکدیگر را دوست بدارید، اما از عشق زنجیر مسازید. بگذارید عشق همچون دریایی مواح میان ساحل‌های جانتان در تموج و اهتزاز باشد.

فرزندان

فرزندان شما به حقیقت فرزندان شما نیستند. آن‌ها از کوچه‌ی وجود شما می‌گذرند، اما از شما نیستند. اگر چه با شمایند ولی به شما تعلق ندارند.

دهش و بخشش

وقتی از دارایی خود چیزی می‌بخشی، چندان عطایی نکرده‌ای. بخشش حقیقی آنست که از وجود خود به دیگری هدیه کنی.

کار

کار، تجسم عشق است.
کار، عشق مجسم است.
اگر نمی‌توانی با عشق کار کنی، بهتر است کار خود را ترک کنی و صدقات کسانی را که با عشق کار می‌کنند، بپذیری.

غم و شادی

شادی‌های شما همان غم‌های شماست که نقابش را برداشته است. آیا آن عود که آهنگش جان شما را می‌نوازد، همان چوبی نیست که دلش را با تیغ تیز تهی کرده‌اند؟

جنایت و مکافات

این لطیفه را باید دریافت، هر چند ممکن است بر دل شما سنگین آید، که قربانیِ جنایت به کلی در آن جنایت که بر وی رفته است، بی‌گناه نیست.

قوانین

شما از وضع قوانین شاد می‌شوید؛
ولی از شکستن قوانین بیشتر لذت می‌برید.

عقل و عشق

عقل، لنگر و عشق، بادبان کشتی روح شماست. شایسته آنست که منطق و شوق یا عقل و عشق همچون دو مهمان عزیز در خانه‌ی شما با هم زندگی کنند.

رنج و محنت

رنج شکستن پوسته‌ای است که فهم و ادراک شما را زندانی کرده است. چنانچه هسته باید نخست در دل خاک بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود، شما نیز باید که رنج شکافتن را تجربه کنید تا به شکفتن در رسید.

آموختن

اگر آموزگار به راستی خردمند باشد، از شما نمی‌خواهد که به خانه‌ی معرفت او داخل شوید، بلکه شما را به آستان اندیشه‌ی خودتان بار می‌دهد.

دوست

دوست شما همان دعای شماست که مستجاب شده است.

گفتن

شما هنگامی سخن می‌گویید که با اندیشه‌های خود در صلح و آرامش به سر نمی‌برید.

دعا

شما هنگام سختی دعا می‌کنید و در هنگام فقر و نیاز زبان به نیایش می‌گشایید. کاش در روزگار نعمت و شادی نیز دعا می‌کردید.

لذت و عشرت

لذت سرود آزادی است؛ اما نفس آزادی نیست. لذت شکوفه‌های آرزوست، اما میوه‌ی آن نیست.

زیبایی

زیبایی ابدیت است که خود را در آیینه می‌نگرد و آن ابدیت شمایید و آن آیینه نیز شمایید.

دین و دیانت

آنکس که خرقه‌ی تقوا را چون فاخرترین جامه خویش بر تن می‌کند، همان بهتر که عریان باشد. زیرا از پشت آن تن‌پوش تظاهر، باد و آفتاب در پوست او رخنه نخواهد کرد.

مرگ                                              

شما می‌خواهید از راز مرگ آگاه شوید.
اما چگونه این راز را درخواهید یافت مگر که آن را در قلب زندگی بجویید.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن