چگونه دردها و رنجها باعث رشد و پیشرفت ما میشوند؟
مارگارت جانسون یک سیاهپوست آفریقایی/آمریکایی بود،
که در سال ۱۹۲۸ در آمریکا متولد شد و در سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت. او زندگی سخت و پر تلاطمی داشت و به غیر از مسائل و مشکلاتی که تمام سیاهپوستان به خاطر رنگ و نژادشان دارند. او حوادث بدتری را نیز از سر گذرانده بود. در ۷ سالگی ناپدریاش به او تجاوز کرده و این ضربهی روحی شدید باعث شده بود که تا ۵ سال و نیم کلمهای بر زبان نیاورد. او بعدها اسمش را به مایا آنجلو تغییر داد و تبدیل شد به شاعر، خواننده، خاطره نویس، بازیگر و فعال حقوق مدنی و همچنین برندهی چندین جایزهی معتبر شد.
چه چیزی باعث شد که مایا آنجلو ضربهی روحی را پشت سر گذاشته و در ردیف انسانهای موفق دنیا قرار بگیرد و پیامهای الهام بخشش به سراسر جهان راه پیدا کند؟
مایا انجلو در نقطهای از زندگی، ضربهی روحی دوران کودکیش را پذیرفت و شروع کرد تا از دردها و زخمهایش بنویسد و از آن به عنوان پلهای برای رشد و ترقی استفاده کند.
وجود هر نوع ضربهی روحی در زندگی بسیار دردناک است ولی تمام انسانها با اتفاقات زیادی در زندگی رو به رو هستند و باید آنها را تجربه کنند.
گاهی در سوگ عزیزی مینشینیم؛ گاهی شاهد ورشکسته شدن دوستمان هستیم؛زمانی نظارهگر به بنبست رسیدن یک زندگی زناشویی میباشیم و……
هر کسی در زندگی با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند.
وقتی اتفاق دردناکی برایمان میافتد، زندگی ما را به دو قسمت تقسیم میکند؛زندگی قبل از آن اتفاق و بعد از آن اتفاق.
مهم این است که در این نقطهی عطف چه کاری انجام دهیم؟
وقتی کسی عزیزی را از دست میدهد، دچار خشم و اندوه میشود.از خداوند، کینه به دل میگیرد. تمام هستی و کائنات را زیر سوال میبرد. با اطرافیانش، بد رفتاری میکند و تمام حرفهایشان را به شکل دیگری تعبیر میکند.
حالا در این وادی چه باید کرد؟
عدهای از آدمها با اتفاقات و ضربات سخت از درون و برون نابود میشوند.
مادری را به یاد دارم زمانی که پسر ۲۵ سالهاش تصادف کرد و به رحمت خدا رفت؛مدام بر سر مزارش با صدای بلند فریاد میزد؛ تو خدای من بودی، خدای من مُرد و اعتقادش را به کل از دست داد. عدهای هم روش زندگیشان و اولویت هایشان به کل تغییر میکند و از دلِ غم و اندوه پیش آمده راه بهتر زیستن را بیرون میکِشند.
مارک منسن مثال خوبی میزند:
میگوید شهری را در نظر بگیرید که زلزله آن را ویران کرده است هیچ وقت آن شهر به حال خود رها نمیشود بلکه آن را دوباره بهتر و مستحکمتر میسازند ولی مردم هیچ وقت خاطراتِ شهرشان و زلزله را فراموش نمیکنند.
آدمهایی هم که در زندگی دچار اتفاقات دردناک میشوند، میتوانند خود را بازسازی کنند ولی نمیتوان منکر شد که آن درد همیشه همراه آنان خواهد بود.
حال چگونه خود را از نو بسازیم؟
//فکر نمیکنم سختتر از داغِ فرزند داشته باشیم. وقتی کسی فرزندش را از دست میدهد، اطرافیان نقش مهمی در بازسازی روحیهی این فرد دارند تا زمانی که به خودش بیاید. ولی متاسفانه حرف هایی زده میشود و نمکهایی به روی زخم میپاشند که التیام آن درد را، زمانبر میکند.
بارها شنیدهام که: ببین چه کار کردند که فرزندشان از دست رفت؟ تقاص چه چیزی را پس میدهند؟ یا خودِ فردِ داغ دیده، مدام با خودش واگویههای درونی دارد، که چرا من؟ آخر من چه کرده بودم؟ در صورتی که باید بپذیریم که زندگی همین است،
زندگی سراسر رنج و مشکلات است گاهی رنجها را خودمان به وجود میآوریم ولی گاهی اتفاقاتی پیش میاید که ما در آن دخیل نیستیم و ربطی به لیاقت و تقاص و…… ندارد و این مشکلات، ممکن است برای هر کسی پیش بیاید و این طرز فکر تا حدودی ما را تسکین میدهد.
//بعضی اتفاقات، چشمهای ما را باز می کند، چیزهایی را میبینیم که قبلا ندیده بودیم و انسان قدرشناسی میشویم. کسی که ورشکست شده است وقتی دوباره به وضعیت مالی خوبی میرسد، قدر پول و زحماتش را بیشتر میداند.کسی که عزیزی را از دست داده از آن بعد بیشتر قدر عزیزانش را میداند و با آنها با مهربانی رفتار کرده و برایشان وقت میگذارد.
//از مشکلات و غمهایمان با دیگران صحبت کنیم؛ با کسانی که ما را درک میکنند. شاید کسی تجربهای شبیه ما در زندگی داشته باشد و راهکاری ارائه دهد که باعث رشد شخصی ما شود.
با گفتگو کردن با دیگران و تبادل نظر درسهای آن اتفاق را یاد بگیریم و این کار شاید هیچ وقت در تنهایی خودمان اتفاق نیفتد. از بیان دردها و مشکلاتمان خجالت نکشیم. بسیاری از آدمهای موفق را میبینیم که خیلی راحت ازسختترین و بدترین مسائل زندگیشان صحبت میکنند که شاید ما هیچ وقت نتوانیم این کار را انجام دهیم.
با حرف زدن از دردهای خود میکاهیم و آن وقت میتوانیم دردهایمان را تبدیل به پیام قدرتمندی کنیم برای تمام مردم جهان. تا هم دیگران را شفا دهد و هم خودمان را بازسازی کنیم.
اپرا وینفری هم نمونهی دیگری است.
او هم زندگی سختی را گذرانده و بارها توسط افراد مورد اعتماد خانوادهاش مورد تجاوز قرار گرفت و ضربههای روحی شدیدی به او وارد شد. ولی امروزه او را به عنوان؛ تهیهکننده، هنرپیشه، مجری، خیرخواه، برندهی جایزهی اسکار و کاندیدای جایزهی گلدن گلوپ و از مشهورترین و مطرحترین مجریهای تلویزیون آمریکا و ثروتمندترین آفریقایی/ آمریکایی تبار میشناسیم.
او میگوید: باید زخمها را چون نشانی ارزشمند دانست و با درس گرفتن از آنها زخم را به خرد و هوش تبدیل کرد.
دوست عزیز. مطلب مفیدی نوشته بودید.
ممنونم خانم طوسی عزیزم