معرفی کتاب

دوست بازیافته به قلم «فرد اولمن»

در مورد یکی از فجایع دردناک بشری

«دوست بازیافته» اثری‌ست به قلم فرد اولمن، نویسنده‌ و نقاش آلمانی.

آرتور کوستلر نویسنده‌ی مجارستانی، مقدمه‌ای برای این کتاب نوشته است و ان را شاهکاری کوچک خوانده و اعتقاد دارد که این کتاب می‌تواند جایی را در کتابخانه‌‌ها برای خود باز کند.

این اثر داستان دو پسر بچه‌ی ۱۶ ساله‌ست.

هانس شوارتس فردی یهودی و از خانواده‌ای متوسط و کنراد هوهنفلس از خاندان مهم و اشرافی آلمان است. انها در شهر اشتوتگارت آلمان زندگی می‌کنند و در مدرسه‌ی کارل آلکساندر درس می‌خوانند.

کنراد اواسط سال تحصیلی وارد این مدرسه شده و همکلاسی هانس می‌شود.

کنراد از همان ابتدای ورود، توجه بچه‌های کلاس را به خود جلب می‌کند به طوریکه همه تمایل داشتند که با او دوست شوند و از همه بیشتر، هانس خواهان این دوستی بود. چون هیچ وقت دوستی نداشت که آنقدر ارزش داشته باشد تا جانش را برایش فدا کند.

کنراد و هانس بعد از مدتی با هم دوست می‌شوند، دو دوست جدانشدنی؛ بچه‌ها در مدرسه به آن‌ها لقب دوقلوهای افسانه‌ای داده بودند.

ان‌ دو به دور از سیاست، شایعات و اخبار نگران کننده روابط دوستانه‌ی خود را داشتند به علایق و سرگرمی‌هایشان  می‌پرداختند و تعطیلات آخر هفته به گشت و گذار در اطراف شهر می‌رفتند و مهم‌ترین مسئله‌ی آنها این بود که؛

چگونه بهترین استفاده را از زندگی بکنند؟

آن دو علایق مشابهی داشتند و در عین حال در بعضی موارد بسیار متفاوت بودند؛هانس در مورد همه چیز فکر می‌کرد، سوال می‌کرد و به دنبال پاسخی برای سوالاتش بود، حتی گاهی شک به جانش می‌افتاد و سخنان و تجربه‌‌های دیگران به تنهایی برایش قابل باور نبود. اما کنراد آن‌چه را که ثابت شده و به صورت سنت و فرهنگ درآمده بود بدون چون و چرا می‌پذیرفت.

زمانی که در همسایگی هانس، خانه‌ای آتش گرفت و سه بچه زنده زنده در آتش سوختند، تغییرات شگرفی در درون هانس اتفاق افتاد. او سوالاتش تغییر کرد، می‌گفت: [زندگی چیست؟ چگونه باید از زندگی استفاده کرد؟ آیا باید به نفع شخصی پیش رفت یا به نفع بشریت؟ چگونه می‌توان از این اوضاع نامساعد بهترین بهره را گرفت]؟

آنچه که برای هانس و خانواده‌اش اهمیت ویژه‌ای داشت، وطن‌پرستی بود. می‌گفتند: [المان وطن و میهن ماست و برای همیشه خواهد بود و یهودی بودن به همان اندازه‌ای بی‌اهمیت است که کسی به جای موی بور موی خرمایی داشته باشد.]

والدین هانس او را در عقاید و انتخاب دین، آزاد گذاشته بودند و خودشان هم تعصب دینی نداشتند. پدر هانس پزشک محترمی بود. آن‌ها انسان‌های واقعی و سخاوتمند بودند. مادر هانس در روز بخشش بزرگ به کنیسه می‌رفت و در روز عید پاک سرود مسیحیان را می‌خواند.

اما وقتی نظام هیتلری روی کار امد اوضاع زندگی برای هانس، خانواده‌اش و دیگر یهودیان دشوار شد. روابط دیگر مانند قبل نبود، حتی کنراد هم صمیمیت قبل را نداشت. تا حدی که والدین هانس، بعد از چند ماه از شروع این فاجعه، او را به آمریکا فرستادند تا زندگی تازه‌ای را آغاز کند.

هانس بعد از ورود به امریکا، دو نامه دریافت کرد. اولین نامه از دوستی بود که به خاطر یهودی بودنش به او توهین می‌کرد و در نامه هم برایش دعا کرده بود که به درک واصل شود و نامه‌ی دوم از کنراد بود.

کنراد نوشته بود که کار درستی انجام دادی که برای مدتی از آلمان دور شدی. او می‌گفت: هیتلر تنها کسی است که می‌تواند آلمان را نجات دهد و آنقدر توانایی دارد که یهودی صالح را از ناصالح باز بشناسد و آن وقت تو به وطن بازمی‌گردی زیرا ترک وطن، رنج فراوانی به همراه دارد.

هانس در آمریکا تحصیلاتش را ادامه داد. وکیل دعاوی شد، ازدواج کرد، صاحب فرزند، خانه و چندین ماشین شد ولی هیچ وقت از عمق وجودش احساس موفقیت نکرد.

او همیشه دوست داشت شاعر شود یا کتابی بنویسد اما زمانی که احساس می‌کرد می‌تواند بنویسد، پولی در بساط نداشت که به این کارها بپردازد و اکنون که اوضاع مالی مساعد است تصور می‌کند که دیگر نمی‌تواند.

در همان روزهای پر آشوب و وحشتناک، روزی پدر هانس بقدری از برخورد نازی‌ها و اوضاع کشور به تنگ آمده بود که شب هنگام، وقتی همسرش در خواب بود، شیر گاز را باز می‌گذارد، به بستر می‌رود و در اثر گازگرفتگی هر دو از دنیا می‌روند.

۱۷ سال گذشت. سالهایی که هانس می‌کوشید تا آلمان و تمام خاطرات را از ذهنش پاک کند ولی در همین حین و بیص، یک نامه تمام تلاش او را به هدر داد.  نامه‌ای از مدرسه‌ی کارل آلکساندر به دستش رسید که درخواست کمک مالی کرده و اسامی کشته شدگان مدرسه را نیز ضمیمه‌ی نامه کرده بودند.

هانس  با خودش کلنجار می‌رفت تا اسامی را ببیند یا نه؟ کمک مالی را انجام دهد یا نه؟ البته او همیشه به یهودی‌های لهستان، به فلسطینی‌ها و حتی به آلمان پول می‌فرستاد.

و در نهایت، انتهای داستان به آن صورت که مخاطب تصور می‌کند پیش نمی‌رود و پایانی جانگزا و تکان دهنده دارد.

فرد اولمن تاثیر نظام هیتلری را در روابط بین انسان‌ها در این کتاب بسیار کوچک و کم حجم در ۱۱۲ صفحه نگاشته است.

این اثر نکات بسیاری را به ما می‌اموزد از جمله؛ همدردی و شناخت موقعیت افراد، پرسیدن سوالهایی  که منجر به رشد فردی و ذهنی باز می‌شود و نکته‌ی مهم‌تر این که، تفاوت در دین و مذهب هیچ اهمیتی ندارد و آن‌چه که مهم است، انسانیت، بزرگی، مهربانی و بخشش است.

این اثر توسط نشر ماهی و ترجمه‌ی روان مهدی سحابی از فرانسه به فارسی برگردانده شده است.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن