مبادا نام نفس کشیدن را زندگی بگذارید. مری الیور
زندگی چیست؟
آیا زندگی این است که صبح از خواب بیدار شویم، دست و رویی بشوییم و با چهرهای عبوس پشت میز صبحانه بنشینیم و همراه با خوردن ناشتایی به افق خیره شویم و بعد از یک مسیر تکراری به محل کار برویم و شب به خانه بازگردیم و با چهرهای خشک و گرفته شامی بخوریم و تا پاسی از شب در سکوت پای تلویزیون بنشینیم و باز هم فردا و فرداهای دیگر به همین سبک و سیاق.
نه، این زندگی نیست این همان نفس کشیدن است.
زندگی ودیعهای است که برای یک بار در اختیار ما قرار داده میشود و هیچ تمدیدی در کار نیست چه برای عوام چه برای خواص. پس چرا تمام و کمال زندگی نکنیم؟
چندی پیش یکی از نزدیکانم خیلی در خود فرو رفته بود و غمگین به نظر میرسید.
به او گفتم: به چه فکر میکنی؟ چه اتفاقی افتاده؟
گفت: هیچ.
از من اصرار و از او انکار.
تا بالاخره گفت: به مردنم فکر میکنم.
گفتم: چرا مردن؟
گفت: خاطرت هست که تشییع جنازهی فلانی چه جمعیتی آمده بودند، پسرانش چگونه به مردم خوشآمد میگفتند و پذیرایی میکردند. ماندهام که مردن من چگونه است؟ میترسم.
گفتم: به مردن فکر نکن به چگونه زندگی کردن فکر کن. کسی را که از او حرف میزنی مرد بینظیری بود، مردی دست به خیر، نیک و مردمدار. مردی که مثل کوه پشت مادر، خواهر، برادر، همسر و فرزندانش ایستاده بود. مردی که پشت هفت پشت غریبه ایستاده بود. در مهربانی همتا نداشت. رفتارش در اطرافیانش تاثیر گذاشته بود و از او الگو گرفته بودند. درست زندگی کرد و درست مرد.
زندگی را باید همین الان زیست و نباید آن را به تعویق انداخت ما چه میدانیم که دست تقدیر چه چیزی را برایمان رقم زده است.
اروین یالوم در کتاب مامان و معنی زندگی مینویسد: کسانی که بیش از همه به فکر مرگ هستند و از آن میترسند کسانی هستند که با حجم زیادی از زندگی نزیسته به مرگ نزدیک میشوند. بهتر است از همهی زندگی استفاده کنیم و برای مرگ چیزی جز تفاله باقی نگذاریم هیچ چیز جز یک قلعهی سوخته.
واقعا زندگی چیست؟
آیا زندگی این نیست که هر روز چیز تازهای یاد بگیریم. با مردمان مهربان باشیم. به جای تمرکز بر دیگران به خودشناسی بپردازیم که مهمترین وظیفهی ما در زندگیست.
آیا نیامدهایم که به بهترین خود تبدیل شویم؟
آیا نیامدهایم که شاد باشیم، شاد زندگی کنیم و شادی را در جهان گسترش دهیم؟
آیا نیامدهایم تا مهرورزی را تمرین کنیم تا شفقت و همدلی را بیاموزیم تا عشق ورزیدن و عشق ستاندن را تجربه کنیم؟
آیا زندگی فقط و فقط خزیدن در غار تنهایی خویش است؟
آیا زندگی فقط نگران نان و آب بودن است؟
پس معاشرت چه میشود؟
از خود گذشتگی و چشمپوشی چه میشود؟
زندگی کشف حقایق و زیباییهای درون و بیرونمان است.
زندگی شریک شدن در غم و شادی دیگران است.
زندگی یعنی گفتوگو کردن یعنی گوش دادن و شنیدن عزیزانمان، آنهم با صداقت و صمیمیت، صداقتی مسئولانه و حمایتگرانه، شاید دیگر فرصتی نباشد.
ناباکوف نویسندهی روسی مینویسد: زندگی جرقهی درخشانی بین دو تاریکی است، تاریکی پیش از تولد و تاریکی پس از مرگ.
این جرقهی درخشان را دریابیم قبل از این که به خاموشی گراید.