بعد از هر چالشی باید تجربهای با ما بماند. تجربهای که آن را ثبت کنیم تا در حافظه ماندگار شود و وارد زندگی روزمره گردد وگرنه به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
۱۴۰۱.۱۱.۴
اولین روز چالش نردبان نویسندگی است. باید برای مراسم خاکسپاری به بهشتزهرا بروم بنابراین کاملن مشهود است که دچار ضیق وقت میشوم. در اولین روز دریافتم که؛ برای رسیدن به هدف و ماندن بر تعهدم، باید وقت دزدی کنم وگرنه در بعضی روزهای پرمشغله نمیتوانم حتی ده دقیقه هم بنویسم.
۱۴۰۱.۱۱.۵
امروز صبح به خاطر سردردهای میگرنی که بهبود آن بیش از چند روز زمان میبرد با کسالت و حالت تهوع از خواب بیدار شدم. اما در طول روز با آن مدارا کردم و تا قبل از شروع وبینار اهل نوشتن، نردبان نویسندگی را کامل کردم. اگر مشتاق انجام کاری باشیم در بیشتر مواقع حتی بیماری و کسالت هم نمیتواند مانع کارمان شود.
۱۴۰۱.۱۱.۶
امروز کارهای مهمی دارم که باید انجام شود. در ضمن مهمانداری هم در رأس امور قرار گرفته است. هنگام ظهر مهمانهایم از راه رسیدند با چای و شیرینی از آنها پذیرایی کردم و بعد از ساعتی اجازه خواستم تا ۲۰ دقیقه به نوشتن بپردازم. و به آنها هم کتاب دادم تا سرگرمشان کرده باشم. این کار چند بار تمدید شد تا نردبانم کامل شود و جالب این جاست که پیشنهاد دفعات بعدی از جانب مهمانانم بود. آنها هم فرصتی یافته بودند که چند صفحهای کتاب بخوانند. وقتی کاری برایمان حائز اهمیت باشد برای دیگران هم اهمیت پیدا میکند و به آن احترام میگذارند.
۱۴۰۱.۱۱.۷
امروز صبح با وجود این که به بیمارستان رفته بودم و بعد از برگشت به خانه بر اثر تزریق وریدی و خوردن دارو نیاز به استراحت داشتم اما ترجیح دادم که بنویسم و بعد از دقایقی حین نوشتن بیماری را فراموش کردم. جولیا کامرون در کتاب حق نوشتن میگوید: نوشتن یک جور تراپی است اما بگذارید موضوع را روشنتر کنم. نوشتن اغلب اوقات تراپی هم نیست. نوشتن چیزی بالاتر است. نوشتن درمانگر است.
۱۴۰۱.۱۱.۸
من هیچگاه خودم را نویسنده نمیدانم و مدام با کلمات مأیوس کننده به روحم خدشه وارد میکنم. اما با خواندن بخشی از کتاب حق نوشتن حس بهتری در من شکل گرفت.
اعتبار در خود عمل نوشتن است.
-امروز نوشتی؟
•بله. پنج روز است که بیشتر از هروقت دیگری مینویسم.
-پس پنج روز است که تو واقعن نویسندهای.
۱۴۰۱.۱۱.۹
امروز تنگحوصلگی بر من چیره شده بود. ترجیح دادم ابتدا تمرین ضبط صدا را انجام دهم بلکه نشاط و سرزندگی به سراغم بیاید. اما نیامد. بعد از ناهار خودم را ملزم به نوشتن کردم. تمام پلههای نردبان را یکی بعد از دیگری طی کردم. اینک شوق نوشتن به وجود آمده بود و هنوز دوست داشتم ادامه دهم. به قول شاهین کلانتری اگر کاری برایمان جدی است چارهای جز عملگرایی نیست. ایدههای خلاقانه از دل بیحوصلگی زاییده میشوند.
۱۴۰۱.۱۱.۱۰
امروز باز هم یاس و ناامیدی بر من غلبه کرده بود که چرا نمیتوانم مثل دیگران زیبا و پرمغز بنویسم. به سراغ کتاب حق نوشتن رفتم. بخشی که میخواستم بخوانم دقیقن حال امروز من بود. میگفت: یک ساعت وقت بگذارید و برای نویسندهی درونتان نامه بنویسید. بخشی از ما که مینویسد محتاج حمایت، تشویق و دلگرمی است. با این کار نویسندهی درونمان خوشحال میشود و امیدوارتر به سراغ صفحه میرود.
نوشتن به نویسندهی درونم حس خوب و پرنشاطی برایم به ارمغان آورد.
۱۴۰۱.۱۱.۱۱
دنبال ایدهای برای نوشتن بودم تا دو پلهی آخر را بالا بروم. وارد سایتم شدم. خانمی طی وبگردی به سایت من رسیده بود و از مطلب آنافورانویسیام تشکر کرده بود. ایدهام را یافتم. برای این که نوشتن لذتبخشتر و خلاقانهتر باشد بهتر است شیوههای مختلف نوشتن را امتحان کنیم. آنافورا نویسی، قصار شکافی، بازیگران متن من، آفوریسم و……..
۱۴۰۱.۱۱.۱۲
امروز دلم میخواست افکارم را به دست چند کلمه و عبارت بسپارم تا متنی خلاقانه شکل بگیرد. متنی که نمیدانستم قرار است مرا به کدام سو ببرد. معمولن این کلمات و عبارات را دوست نازنینم بیتا کیهانی برایم میفرستد. ایده برای نوشتن بسیار است فقط کافیست شوق نوشتن را در خود حفظ کنیم. بازیگران متن من همیشه مرا به فضایی میبرند که در ثانیه خلق شده است.
۱۴۰۱.۱۱.۱۳
امروز میخواستم به خانهی مادرم بروم. به خاطر رسیدگی به کارهایش میدانستم که به نوشتن نخواهم رسید. بنابراین مقداری از نوشتنیها را شب و مقداری را هم صبح زود انجام دادم. این تعهد از کجا نشأت میگیرد؟ به زعم من این تعهد به نوشتن؛ قدرت کار گروهی را میرساند. بودن در گروهی که همه همدغدغه هستند، باعث افزایش انگیزه میشود. این همراهی یکی از موثرترین راهها برای ثبات قدم در مسیر علاقهمندیها و رشد و پیشرفت میباشد.
۱۴۰۱.۱۱.۱۴
امروز یکی از اقوام از من خواست تا در به ثمر رساندن کاری همراهش باشم. کاری که تمام وقت مرا در بیرون از خانه میگرفت. اما نوشتن را چه میکردم؟ از وقت گذاشتن برای او و گفت و شنودهایمان کلی ایده پیدا کردم و لابهلای کارهایمان نوشتم. ارتباط و تعامل با دیگران برای زندگی نویسندگی ما لازم و ضروری است.
۱۴۰۱.۱۱.۱۵
امروز هم سرحال نبودم. روزهای بیقراری و آشفتهوار زیادی را در زندگی تجربه میکنم. بعد از وبینار اهل نوشتن خودم را جمع و جور کردم. جولیا میگوید: برای من نوشتن قابل مذاکره نیست. من برای زمان مناسب و خلقیات مناسب صبر نمیکنم. من فقط انجامش میدهم. من هم به توصیهی او عمل کردم و انجامش دادم.
۱۴۰۱.۱۱.۱۶
امروز با شنیدن خبری شوکه شدم. بقدری این خبر برایم غیرقابل هضم بود که به هیچ کار دیگری نمیتوانستم بپردازم. حتی نمیخواستم در این مورد چیزی بنویسم و از ثبت کردنش هم ابا داشتم. از پشت میزم بلند شدم. باز هم مثل همیشه منبع انگیزه و انرژی به یاریم آمد، استاد شاهین کلانتری. شاهین کلانتری در وبینار امروز گفتند: در میان کارها حتی شده یک جمله بنویسید. جمله نویسی باعث میشود که ذهن بتواند افکار خود را تبدیل به نوشته کند. بتواند یاد بگیرد احساسش را تمام و کمال روی کاغذ بیاورد.
دفترم را روی میز آشپزخانه گذاشتم. هر از گاه، جملهای را که از میان افکار آشفتهام قسر در میرفت به روی کاغذ میآوردم و این چنین نردبان نویسندگی را بالا رفتم.
۱۴۰۱.۱۱.۱۷
هر روز که با کتاب حق نوشتن پیش میروم، نگرشم به نویسندگی تغییر کرده است و گاهی نکاتی برایم یادآوری میشود. آنقدر فکر نکن. نوشتن را پیچیده نکن. بنویس. خوب گوش کن. بگذار تو مجرایی باشی تا نوشتن از طریق تو نوشته شود. با خودم فکر کردم وقتی تمام افکارم درگیر کیفیت نوشتارم هست مجرای بازی باقی نمیماند تا ایدههایی که به سراغم میآید به روی کاغذ جاری شود.
۱۴۰۱.۱۱.۱۸
مدتی است که احساس میکنم دچار رکود شدهام. حین نوشتن و انجام تمرینات، درسی جدید از جولیا کامرون آموختم. کتاب حق نوشتن قرار است در این سی روز همراه من باشد. این کتاب به من انگیزهی نوشتن و پیش رفتن میدهد. جولیا میگوید: هر وقت ما در زندگی نویسندگیمان گیر کردهایم، احتمالا دلیلش این است که به وضعیتی چسبیدهایم که دیگر عمر مفیدش به سر آمده و ما نمیخواهیم خطر کنیم و راهی را که درست است پیش بگیریم. گاهی باید بایستیم و به راهی که آمدهایم نگاهی عمیق بیندازیم و اگر لازم بود از مسیر دیگری به سمت اهداف خود پیش برویم.
۱۴۰۱.۱۱.۱۹
امروز همزمان با روشن کردن مودم با پیام ناراحتکنندهای از طرف دوستی مواجه شدم. نمیدانم چرا این روزها حساس و زودرنج شدهام. گاهی این دلخوریها چند روز به درازا میانجامد. چاره را در پیادهروی دیدم. به کتابفروشی محله رفتم. در مسیر رفت و برگشت گوشهایم را تیز کردم، چشمانم را خوب باز کردم تا هیچ چیزی از نظرم دور نماند. هنگام بازگشت گزارش مفصلی از پیادهروی نوشتم و احساس کردم حالم بهتر شده است. به قول شاهین کلانتری پیادهروی به اندازهی نشستن برای نوشتن اهمیت دارد. پیادهروی یک کار خلاقانه است. جولیا کامرون میگوید: فرشتهی الهام در گوش کسی که پیادهروی میکند، نجوا میکند.
۱۴۰۱.۱۱.۲۰
امروز برف ریزی باریدن گرفته بود که به سرعت زمین و زمان را سپیدپوش کرد. هوس پیادهروی به سرم زد. شال و کلاه کردم و از خانه بیرون رفتم. خیابان خلوت بود و بعضی از سنگفرشها بسیار لغزنده. بعد از کمی قدم زدن بازگشتم و گزارشم را نوشتم. دوستی پرسید: گزارش نویسی یعنی چه؟ گفتم: یعنی بازدید از جایی و شرح و توصیف وقایع. شرح دیدهها و شنیدهها.گفت: امروز هم چیز مثبتی یاد گرفتم.گاهی انتقال تجربیات و آموختهها مانند جرقههای کوچکی عمل میکند که میتواند مبدل به چراغی پر نور شود.
۱۴۰۱.۱۱.۲۱
امروز به سفری یک روزه دعوت شدیم. صبح هنگام، ساعت ۶/۳۰ از خانه خارج شدیم و ساعت ۱/۲۰ صبح به خانه بازگشتیم. امروز صبح زود نوشتم. در ماشین نوشتم. میان جمع نوشتم. آخر شب نوشتم. سفر امروز و بودن در جمع و مکانی جدید باعث شد نوشتههایم بوی تازگی و نشاط بدهد. همیشه در خانه ماندن و پشت میز نشستن و نوشتن، نوشتهها را کسالت بار و یکنواخت میکند.
۱۴۰۱.۱۱.۲۲
گاهی با خودم میگویم: درست است که من یادداشت نویسی روزانه را دوست دارم اما مگر من چه چیز جالبی دارم که بخواهد نوشتهام را خواندنی کند جز چیزهای روزمره که اکثرا تکراری است و باز هم پاسخم را در کتابها یافتم. شاهرخ مسکوب میگوید: نوشتن یادداشت روزانه تمرینی است برای دیدن. یاد میدهد که آدم چشمهایش را باز کند.
جولیا مینویسد: وقتی به قدر کافی از نزدیک به زندگی نگریسته شود، همهی زندگی جالب است. تمرین نوشتن، این را تعلیم میدهد. کل زندگی آکنده از ماجراست. از نزدیک که بنگریم، لحظههای کوچک تاثیر بزرگ دارند.
۱۴۰۱.۱۱.۲۳
شاهین کلانتری ایدهی کلمهی برداری را عملی کرده است. من و دوستانم هر روز زیر لینک مخصوصی پنج کلمه مینویسیم. امروز زیر کلمات من نوشتند: آفرین. همین یک کلمه باقی روزم را ساخت. کمی بعد به سایت تأملات شاهین کلانتری سر زدم و یکی از جملاتش که مربوط به امروز بود توجهم را جلب کرد، نوشته بودند: سلیقهای که ارزش پروردن دارد، سلیقهی انتخاب کلمات مناسب. چه تجربهی خوبی و چه حس خوبی.
۱۴۰۱/۱۱/۲۴
امروز حین نوشتن اولویتهایم را بازبینی و مرور کردم. دوستی میگفت: کاشت و ترمیم ناخن، عادی و همهگیر شده است، چرا ناخنهایت را درست نمیکنی؟ گفتم: زیبایی را دوست دارم. اما این کار اولویت من نیست. ترجیح میدهم هزینهی ماهانهی ناخن را برای کلاسهای آموزشی و کتابهای در صف خرید کنار بگذارم. گاهی برای شفافیت در مسیر زندگی و پیدا کردن چرایی مناسب باید اولویتهای مان را بازبینی کنیم.
۱۴۰۱.۱۱.۲۵
فردا باید به دیدن مادرم بروم و کارهای مربوطه را انجام دهم باز هم نیاز به وقتقاپی دارم. بنابراین نیمی از تمریناتم را شب و نیمی دیگر را صبح زود انجام میدهم. امروز هم باید سارق زمان باشم.
۱۴۰۱.۱۱.۲۶
امروز به خاطر پیشآمدی کمی اوقاتم تلخ بود و این حس و حال را دوست نداشتم. دلم میخواهد وقتی کنار مادرم هستم خوشرو و پرانرژی باشم. برای خرید میوه و سبزیجاتی که لازم بود به ترهبار رفتم. قبل از خرید کردن کناری ایستادم دفتر یادداشت و قلمم را درآوردم و با خودم گفتگویی دو نفره ترتیب دادم. معمولن اگر موضوع خیلی بغرنج نباشد، این گفتگوهای دونفره در یک جلسه راهگشاست.
۱۴۰۱.۱۱.۲۷
بابت استمرار در نوشتن صفحات صبحگاهی بسیار مسرورم. بیشتر از سه ماه است که مرتب صفحات صبحگاهیام را نوشتهام احساس میکنم تمام معابر مغزم پاک سازی و گشوده شده است. افکارم نظم پیدا کرده است و هر برنامهای که برای روزم در صفحات صبحگاهی میچینم، شب هنگام یادداشتبرداری روزانه ام شاهد عملی شدن آن هستم.
۱۴۰۱.۱۱.۲۸
بعد از گذشت بیستوپنج روز از چالش ناگاه دیدم تنها یک پست در سایت منتشر کردهام، آن هم در مورد کتاب ابله. این روزها که بیشتر مینویسم، احساس میکنم قداست نوشتههایم برایم از بین رفته است. دیگر به یک متن نمیچسبم تا آن را هر طور شده منتشر کنم؛ بلکه باید برخی را پاره کنم و دور بریزم. برخی را برای خودم نگهدارم و تعداد اندکی از آنها را با بازنویسیهای مکرر برای انتشار آماده کنم.
۱۴۰۱.۱۱.۲۹
امشب سریال تاریخی جیران را میدیدم. خواجه الماس یا همان الیاس به مهد علیا گفت: مشکل شما چیست؟ چرا اینقدر آشفتهاید؟ مهد علیا گفت: دردی دارم که ناگفتنیست. واقعن بعضی حرفها و دردها باید درون آدم بماند، در عمق وجودت. جایی که دست هیچ بشری به آن نمیرسد. به قول نیما یوشیج: بسیاری چیزها را نباید گفت حتی بعد از مرگ…… و به این فکر کردم که چقدر خوب است که من صفحهی سفید کاغذ را دارم. کسی که رازدار، صبور و وفادار است.
۱۴۰۱.۱۱.۳۰
تصمیم دارم که زندگی نگاره یا همان یادداشت روزانه را به شکل دیگری بنویسم. کارهای روزمرهی تکراری را به صورت فهرستوار و کارهای مهم و آنچه را که آموختهام با جزییات تمام و کمال. وقتی کاری را مستمر انجام میدهیم به مرور به راهکارهای بهتری برای انجام دادن آن خواهیم رسید.
۱۴۰۱.۱۲.۱
امروز استاد کلانتری برایمان سورپرایز داشتند، وبینار رایگان اهل خواندن با ناهید عبدی. نوشتار خانم عبدی را دوست دارم و یکی از الگوهای من برای نویسندگی هستند. هرگاه نامشان در جایی برده میشود جملهای از ایشان در ذهنم نقش میبندد؛ با خواندن هر کتاب باید جملهای با تو بماند. وقتی کتاب خوبی را به پایان میرسانی، دست به کار شو، آموختهها را زندگی کن و دوباره بازی کن. در کتاب خواندن هر روز عمیقتر میشوم و مطمئنم با این وبینار بهتر و بهتر خواهم شد.
۱۴۰۱/۱۱/۲
امروز هم وبینار اهل خواندن داشتیم هم وبینار اهل نوشتن. موضوعی که در هر دو مطرح شد طرح سوال برای یافتن پاسخ مناسب بود. همیشه زیباترین پاسخ از آن کسی است که سوال زیباتری میپرسد. ای. ای. کومینگز
۱۴۰۱.۱۱.۳
و آخرین روز چالش هم با موفقیت به پایان رسید. شاید هیچگاه کتابی ننویسم. شاید هیچگاه نتوانم آنطور که میخواهم غنی و پرمغز بنویسم؛
اما وقتی با نوشتن بهتر فکر میکنم و تصمیم میگیرم؛ وقتی که با نوشتن مسائل روزمره را بهتر حل و فصل میکنم و دلخوری هایم را کاهش میدهم؛ وقتی با نوشتن، فضاهای تیره و تاریک زندگی را بهتر هضم میکنم و از آن چیزی میسازم، چرا ننویسم؟ وقتی با نوشتن، احساسات و زخمها را تبدیل به اثر میکنم، چرا ننویسم؟ اثری که از تجربیات زندگیم بدست آوردهام، اثری که فقط مختص خودم میباشد و منحصر به فرد است حتی اگر عالی نباشد.
به نظر من برای ثبات قدم در این راه باید کتابهای انگیزشی نوشتن مانند حق نوشتن، جادوی بزرگ و….. را کنار دست خود داشته باشیم و از تجربیات ارزشمند نویسندگان دیگر بهرهمند شویم.
و در آخر مهمترین چیزی که از این چالش بدست آوردم این بود که به معنای واقعی نوشتن را از حاشیهی زندگی به متن زندگی آوردم.
از استاد کلانتری و صبا مددی عزیز بابت کسب این تجربیات ارزشمند سپاسگزارم.
من هم با هر سختی که بود با چالش نردبان نویسندگی همراه شدم
ممنون که تجربتون رو با ما به اشتراک گذاشتین ❤️😍
ممنونم که مطالعه کردید. موفق باشید دوست عزیزم♥️
مثل همیشه عالی عزیزم
سپاسگزارم دوست نازنینم، ئالا جانم♥️♥️♥️
تو فوقالعادهای مریم
خیلی جالب بود که چالش رو یه پست وبلاگی کردی
آفرین به همت، خلاقیت و خوش ذوقیت❤️💐
ممنونم از تشویقها و انرژی مبثتت زهرای مهربون♥️♥️