تجربهی نگارش صفحات صبحگاهی
تجربهی نگارش صفحات صبحگاهی
از زمانی که پا به عرصهی نوشتن گذاشتم و با دوستان نویسنده معاشرت کردم و کتابهای جولیا کامرون را مطالعه کردهام همگی از اهمیت و سودمندی نوشتن صفحات صبحگاهی بسیار گفتهاند و بسیار شنیدهام. ولی هر بار برای مدت کوتاهی شروع میکردم و بعد رها میشد.
بعد از گذشت چند سال تصمیم گرفتم اهمالکاری را کنار بگذارم، شنیدهها را به عمل درآورم و این مسیر را تجربه کنم.
روزهای اول قلمم به سرعت حرکت میکرد و با چشمان خوابآلوده کلمات کج و معوج بر روی کاغذ نقش میبست. از هر دری مینوشتم، پراکنده و نامنسجم. به حدی ذهنم دچار انباشتگی بود که میتوانستم بیوقفه بیشتر از سه صفحه بنویسم. اما چون میخواستم کاملا طبق آنچه که جولیا کامرون گفته است عمل کنم دقیقا سه صفحه مینوشتم نه کمتر و نه بیشتر.
دو هفته بعد از نوشتن صفحات صبحگاهی دوباره نوشتن یادداشت روزانهام را از سر گرفتم اما این بار تصمیم گرفتم متفاوتتر از قبل عمل کنم.
اکنون پنج ماه است که بیوقفه مینویسم. این روزها وقتی که صبحها صفحات صبحگاهی و شبها یادداشتهای روزانهام را مینویسم، قلمم کندتر روی کاغذ حرکت میکند. دیگر مانند روزهای ابتدایی خیلی برون ریزی ذهنی ندارم. انگار تمام معابر و گذرگاههای مغزم پاکسازی شده است.
در روزهای ابتدایی اگر در صفحات صبحگاهی برنامهی روزانهام را مینوشتم هیچیک به مرحلهی عمل درنمیآمد.
تقریبن از چند هفتهی پیش که بطور اتفاقی صفحات صبحگاهی روزهای قبل را میخواندم متوجه شدم بیش از ۹۸٪ برنامهریزیهای روزانهام انجام میشود بدون آن که تلاشی برای به ثمر رسیدن آنها کرده باشم یا این که در خاطرم مانده باشد که در صفحات صبحگاهی چه نوشتهام.
تصور میکنم در اولین روزها، طرحها و برنامهریزیهایم در شلوغی و آشفتگی ذهنم گم میشدند و به ثمر نمیرسیدند. با تخلیهی ذهنی، افکارم نظم پیدا کرده است.
نوشتن صفحات صبحگاهی خمودگی و کسالت را از من دور کرده است و مانند قبل پر جنبوجوش و پرانرژی شدهام.
من به نوشتن تجربیات شخصی علاقهمند هستم و آن را مهم میدانم. به تجربه دریافتهام وقتی در کار موردنظر عمیق میشوم و دستاوردهایم را میبینم آن امر جایگاه ویژهای برایم پیدا میکند و مصممتر و مشتاقتر ادامه میدهم.
وقتی تجربیاتمان را مینویسیم متوجه میشویم، آیا راهی را که رفتهایم صحیح است یا نه؟ برای بهتر انجام دادن یا اصلاح آن چه باید کرد؟
وقتی تجربیات خود را ثبت میکنیم در واقع آن را به حافظه منتقل کرده و در آنجا هم به ثبت میرسانیم و آنوقت است که در زندگی روزمرهی ما نمود واقعی پیدا میکند.
ثبت تجربیات هم برای فرد تجربهگر مفید است هم برای دیگران. با ثبت تجربیات خوب آنها را گسترش میدهیم و با ثبت تجربیات ناخوب از آنها درس میگیریم و میکوشیم تکرار مکررات نکنیم. انسان فراموشکار است و نمیتواند تمام تجربیات را در ذهنش زنده نگاهدارد.
ناهید عبدی میگوید: از هر کتابی که میخوانیم باید جملهای با ما بماند. من هم میگویم بعد از هر چالش باید تجربهای با ما بماند.
مطمئنم تجربیات بیشتری را کسب خواهمکرد که در آیندهی نزدیک خواهم نوشت.
۱۴۰۲/۳/۱۷
چند روزیست که هیچ رغبتی به نوشتن صفحات صبحگاهی ندارم، انگار برایم حکم وظیفه را پیدا کرده است. امروز صبح قبل از نوشتن صفحات صبحگاهی، قصد کردم برای مدتی ننویسم تا چندی دیگر، دوباره با اشتیاق آغاز کنم. اما نتوانستم.
بعد از دقایقی فکر دیگری به ذهنم خطور کرد. تصمیم گرفتم هفتههای اخیر را مرور کنم و ببینم نوشتن صص برایم چه دستاوردی داشتهاند. بعد از بازبینی به نکتهی مهمی رسیدم.
ما آدمها گاهی نیاز به همدردی و همدلی دیگران داریم. گاهی دلِ و روحمان نوازش و مهربانی اطرافیان را میطلبد. گاهی انقدر لبریز شدهایم که دلمان دو گوش شنوا میخواهد تا آنچه را که در دل داریم بر زبان آوریم بلکه دوباره با انرژی بیشتری به زندگی برگردیم.
وقتی به روزها و هفتههای اخیر نگاهی انداختم، مواقعی را به یاد آوردم که دلم میخواست حرف بزنم و حتی کلمات تا نوک زبانم آمده بود اما احساس کردم نیازی به گفتنشان ندارم. حتی دیروز در حین گفتوگو با یکی از دوستانم در تلگرام، میخواستم گلایهای از شرایط موجود بنویسم ولی بعد از نوشتن چند خط، حس کردم میلی به بازگو کردن ندارم و پیامم را پاک کردم.
بابت این یافته بسیار خوشحال شدم چون همیشه با خودم میگفتم: هر کسی به اندازهی خودش مشکلات و گرفتاری دارد من چرا باری بر دلِ دیگران بشوم. اما گاهی چارهای نبود.
فکر میکنم همان حرفهای ناگفتهای که صبحها بین من و صفحات سفید کاغذ میگذرد در سبک کردن جسم و روحم کفایت میکند و اگر نوشتن این صفحات، سودمند نبود، جولیا کامرون چند دهه بی وقفه به این کار نمیپرداخت. از فردا دوباره از سر شور و شوق نه به حکم وظیفه صفحات صبحگاهی را مینویسم.
سلام
متنت رو خیلی دوست داشتم.
منم با اینکه مدت زیادیه این صفحات رو نمینویسم ولی به عینه، هنوز تاثیرات مثبتش رو میبینم. خوشحالم بواسطه این فضا و استاد کلانتری عزیز، دوستان الماس صفتی یافته ام.
قلمت سبز
ممنونم ندا جان عزیز، خوشحالم کردی به سایتم سر زدی. واقعن تاثیرات مثبتی داره. مهمترینش نظم بخشیدن به افکار هستش. حتما شروع کنید