چرنوبیل ویراستهی دیوید اریک نلسون
کتاب تاریخی چرنوبیل ویراستهی دیوید اریک نلسون.
چرنوبیل در جهان نامی آشناست اما اغلب ما از چگونگی وقوع فاجعهی چرنوبیل اطلاع چندانی نداریم.
چرنوبیل کجاست و فاجعهی چرنوبیل چگونه رقم خورد؟
نیروگاه چرنوبیل اولین و بزرگترین ایستگاه نیروگاه هستهای در اوکراین است.
و اما چگونگی واقعه:
آن شب لئونید توپتونوف اپراتور کمتجربهی نیروگاه که فقط ۲۵سال داشت پشت سیستم نشسته بود و قرار بود ایمنی پمپهای راکتور شمارهی ۴ را که تازه نصب شده بود با همکاری چند تن دیگر که در اتاق حضور داشتند مورد آزمایش قرار دهند. اما هنگام آزمایش به خاطر اشتباهات او و نقص جدی در طراحی راکتور، جریان برق شدت گرفت، فشار بخار بالا رفت و موجب شد که سقف راکتور از جا کنده شود و هستهی راکتور در معرض هوای آزاد قرار گیرد، مشتعل شود و انفجار رخ دهد. طی این انفجار تمام محتویات راکتور طی دو هفته به بیرون پرتاب شد. همه تصور میکردند که بخشی از نیروگاه آتش گرفته است اما این یک آتشسوزی معمولی نبود.
و این طور شد که در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ در ساعت ۱:۲۳:۴۴ ثانیهی بامداد، بزرگترین فاجعهی تاریخ بشری که هیچگاه از صحنهی روزگار محو نخواهد شد به وقوع پیوست.
آتشنشانان اولین گروهی بودند که وارد عمل شدند و هیچکدام از این عملیات زنده بیرون نیامدند.
مردم صبح روز واقعه زندگی عادی خود را از سر گرفتند آنها نمیدانستند چه اتفاق هولناکی افتاده است. دولت شوروی میخواست روی این فاجعه سرپوش بگذارد تا مردم آگاه نشوند و خبر به بیرون درز پیدا نکند. چون آنچه که برای رهبران شوروی اهمیت داشت امنیت ملی بود نه ایمنی و سلامتی مردم. اما زمانی که سوئد، دانمارک، فنلاند و نروژ مقادیر غیرعادی مواد رادیو اکتیو را گزارش کردند، دولت شوروی ناگزیر از گفتن حقیقت شد.
همه چیز و همه جا آلوده بود. ذرات رادیواکتیو روی همه جا نشسته بود. مردم نمیتوانستند عمق فاجعه را درک کنند چون مقابل دشمنی قرار گرفته بودند که قابل دیدن نبود و در ضمن آگاهی کافی در مورد انرژی هستهای نداشتند زیرا همیشه از رهبرانشان شنیده بودند که انرژی هستهای پاک و ایمن است.
سه روز بعد به دستور دولت، شهر پریپیات که نزدیکترین شهر به نیروگاه چرنوبیل بود و کارکنان نیروگاه در آنجا سکونت داشتند تخلیه شد و بسیاری از روستاهای اطراف بعد از تخلیه در زیر خاک مدفون شدند. تمام حیوانات اعم از اهلی و وحشی را کشتند. درختان، زمینهای زراعتی و محصولات کشاورزی را نابود کردند.
هنگام تخلیهی شهر تعدادی از سالمندان چون جایی برای رفتن نداشتند و نمیخواستند خانهی خود را رها کنند ماندند و از همان آب و میوه و دام آلوده تغذیه کردند .
افراد زیادی به نام مامور پاکسازی مشغول کار شدند تا محوطهی نیروگاه را از مواد رادیواکتیو پاک کنند. کارگران معدن زغالسنگ نیز زیر آن کفهای ساختند تا مواد رادیواکتیو وارد سفرههای آب زیرزمینی نشود. اغلب آنها به جهت جذب بالای تشعشعات بعد از مدت کوتاهی جان سپردند و کسانی که ماندند به بیماریهای سختی مبتلا شدند و بارها زیر تیغ جراحی رفتند.
کودکان زیادی با معلولیت شدید و نادر به دنیا آمدند و بسیاری دیگر به سرطان تیروئید، سرطان خون و بیماریهای تنفسی و… مبتلا شدند و بسیاری از کودکان بیسرپرست شدند. پزشکان اجازه نداشتند که هیچ کدام از این بیماریها را به مواد رادیواکتیو نسبت دهند و اگر تخطی میکردند عواقب سختی در انتظارشان بود.
Adi Roche فعال ایرلندی در سال ۱۹۹۱ بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پروژهی بینالمللی کودکان چرنوبیل را بنیانگذاری کرد تا به کودکانی که قربانی فاجعهی چرنوبیل بودند کمک کند.
اکنون چرنوبیل و شهر پریپیات به شهر ارواح و حیات وحش بدل گشته است. گردشگران زیادی هر ساله به آنجا سفر میکنند تا از منطقه دیدن کنند. آنجا هنوز هم منطقهی ممنوعه است و شاید تا صد سال آینده هم به همین منوال باشد. دانشمندان میگویند: اگر در نزدیکی چرنوبیل جنگلی آتش بگیرد یا سازهای که دور بقایای راکتور ۴ ساختهاند فرو ریزد، شاهد فاجعهای بدتر از فاجعهی چرنوبیل خواهیم بود.
کتاب حاضر ویراستهی دیوید اریک نلسون در سال ۲۰۱۰ است که توسط نشر ققنوس و با ترجمهی شهربانو صارمی در ۱۹۱ص به چاپ رسیده است.
سوتلانا الکسیویچ نویسندهی بلاروسی نیز در سال ۱۹۹۷ کتابی منتشر کرد به نام صداهایی از چرنوبیل. او با بیش از ۵۰۰ نفر از پرستاران، پزشکان، پاکسازیکنندهها، فیزیکدانها، اتشنشانها و مردم عادی که شاهد قضیه بودند مصاحبه کرد که جمعآوری این مستندات و روایتها و در نهایت نوشتن این کتاب ده سال به طول انجامید. سوتلانا؛ برای این راویت شجاعانه و همدلی با مردم چرنوبیل برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. کتاب او منبعی شد برای فیلمسازان، محققان، پژوهشگران و نویسندگان دیگر.
من و چرنوبیل.
تصور اینکه مردم چرنوبیل در عرض چند دقیقه زندگی و سلامتیشان دستخوش تلاطم شد و مجبور شدند خانههای خویش را با تمام تعلقاتشان بگذارند و بروند بسیار وحشتناک و غمانگیز است. دلم به درد آمد؛
برای مردم اوکراین که در طول تاریخ چه مصائبی را متحمل شدند.
برای رنجها و دردهای مادری که دختری با نقصهای عجیب به دنیا آورد، بدون واژن، بدون مقعد و با یک کلیه.
برای زنی که چشمبهراه عشقش بود. پرستار به او میگفت: تو باید بفهمی! اون دیگه همسرت نیست. مرد محبوبت نیست. اون فقط شیء آلوده به رادیواکتیوه با بالاترین درصد مسمومیت. او میگفت: اما من عاشقشم، دوسش دارم.
برای پدری که از مرگ دختر کوچکش در اثر ابتلا به سرطان میگفت و از بیعدالتی روزگار.
برای مرد جوانی که میخواست قهرمان وطنش باشد اما قربانی وطن شد.
دلم به درد آمد برای تمام قربانیان چرنوبیل که هیچ کجا جایشان نبود چون چرنوبیلی بودند.
دیدم که بشر چگونه با ساختهی دست خود محیط زیست را که حق تمام موجودات است به نابودی کشاند و فاجعهای را رقم زد که تا دیرگاه اثراتش پایدار خواهد ماند.
همیشه گفتهاند: تاریخ بخوانید تا درس بگیرید و اشتباهات را دوباره تکرار نکنید. اما قبل از چرنوبیل و بعد از چرنوبیل حوادث هستهای بسیاری در مقیاس کوچکتر اتفاق افتاد و این نشان داد که بشر هیچگاه از تاریخ درس نمیگیرد.
دیدم که دولتمردان در هر کشوری فقط به منافع خویش میاندیشند ولی تاوان خطاهایشان را مردم میپردازند.
چرنوبیل فاجعهای بود که به یک منطقه و به یک کشور محدود نمیشد بلکه در کمتر از یک هفته تبدیل به فاجعهای جهانی شد. اما نکته اینجاست کسانی که قربانی این فاجعه بودند هنوز اعتقاد دارند که بهترین، پاکترین و ایمنترین انرژی، انرژی هستهای است.
گفتنیها دربارهی چرنوبیل بسیار است اما نه واژههای اندکم میتواند حق مطلب را ادا کند و نه در این مجال میگنجد.
پایان
خیلی واضح هست که دلت در طول خواندن یکی از سیاهترین بخشهای تاریخ بدجور از لمس این همه درد و جنایت و آسیب و ویرانی به درد آمده.
وقتی مرور یک کتاب چنین متاثر کننده باشد خواندن جزئیات خود بار روانی فراوانی بههمراه دارد اما هر سطری از تاریخ در هر مرحله ای که خوانده شود نقطه سفیدی است میان آن همه سیاهی و جهل. همه ما با خواندن و روشن شدن میتوانیم حداقل اندکی از تاریکیِ حرص، طمع یا نادرستی فاصله بگیریم و این خود یعنی گامی به جلو برای اینکه در سیاهی نقش کمرنگ تری داشته باشیم.
برای اینکه کمکم آن خیال سودا زده که انسان خود را بالاترین و متفاوتترین موجود هستی دید و تیشه برداشت و ندانست که ابتدا بر ریشه خود میزند و حالا با این همه ادعا و رشد و پیشرفت هنوز سودای جنگهای مرگبارتر از جنگهای کنونی را دور نمیبیند، هر کداممان گامی فراتر نهاده این زنجیرهای که خود در هستی و طبیعت و زندگی پاره کردیم، با روشن شدن حتی نقطهای هرچند کم سو و کم نور، لااقل اگر التیام ممکن نیست از تخریب بیشتر توسط “آز ” انسانیمان بکاهیم.
این بار نیز به مدد بار سنگین این کتاب رفتی، کتابی سرشار از رنج و تباهی و سیاهی. درود مددیار کلمات کتابهای پر از التهاب که همدلی و همراهیشان کردی و ما را نیز فراخوان دادی به “آگاهی” از اینکه هر کداممان از جهلمان نزداییم در رقم زدن سیاهی حتماً دخیل خواهیم شد.
ممنونم از نظر ارزشمندت.
از آگاهی گفتی. میدونی اگر نسبت به مسائل پیرامونمون از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اگاهی داشته باشیم در زندگی بهتر عمل میکنیم. مردم چرنوبیل اگاهی لازم رو نداشتند و در ضمن بعد از این فاجعه دولت تمام مقالات و کتابهای مربوط به انرژی هستهای را جمعآوری کرد تا مردم همچنان در ناآگاهی بمانند. شاید اگر اگاه بودند صدمات کمتری را متحمل میشدند.
درست گفتی. اگر هر کسی راه خودش را درست انتخاب کند در مجموع شاهد سیاهی و تباهی کمتری خواهیم بود.
ممنونم که با من و کتابهایم همراهی میکنی. 🌷