محتوا

آن‌چه از چرنوبیل آموختم

کتاب چرنوبیل را تمام کردم و آن را به ردیف کتاب‌‌های خوانده شده‌ی کتابخانه‌ام افزودم. با خودم فکر می‌کنم آیا به من هم چیزی افزوده شد؟

آیا چیزی آموختم که مرا در زندگی یک قدم به جلو ببرد و در ردیف انسان‌های رو به پیشرفت قرار دهد؟

به آن‌چه که خواندم بازمی‌گردم و آموخته‌هایم را فهرست‌وار می‌نویسم.

۱

خواندن کتاب چرنوبیل کنجکاوی مرا برانگیخت تا درباره‌ی کشور اوکراین تحقیق مختصری انجام دهم. وقتی در سال ۱۹۹۱ اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید اوکراین هم در زمره‌ی کشورهایی بود که مستقل شد. مردم اوکراین چه بعد از استقلال و چه قبل از آن روزهای سختی به خود دیده‌اند. آن‌ها در جنگ جهانی اول و دوم و جنگ‌ داخلی نقش‌ پررنگی داشتند. در دوره‌ی استالین دچار قحطی ساختگی شدند و بسیاری از گرسنگی مردند. در جریان فاجعه‌ی چرنوبیل بیشترین آسیب‌ها را دیدند. و اینک شاهد جنگ روسیه و اوکراین هستیم.

وقتی جنگ بین این دو کشور تازه آغاز شده بود فقط می‌دانستم که روسیه قدرتمند‌تر از اوکراین است و با خود می‌گفتم: چرا زلنسکی از کشته شدن و آوارگی مردم کشورش جلوگیری نمی‌کند و به هر قیمتی خواهان مبارزه است. اما اکنون می‌بینم که مدارا کردن زلنسکی  باعث براندازی دولت و از بین رفتن استقلال ۳۰ ساله‌‌شان می‌شود. این نگاه کوتاه به اوکراین گویای این است که مستقل شدن چالش‌برانگیز و دردناک است. همیشه مسالمت‌جویی پاسخگو نیست. گاهی باید قاطع و محکم ایستاد و حق خود را فریاد زد حتی اگر در ظاهر زیان‌بار باشد. فهمیدم که تاریخ درس زندگی است و از مطالعه‌ی آن گریزی نیست. در غیر این صورت پیوسته باید در آزمون و خطا باشیم.

۲

با کتاب چرنوبیل آموختم که من به عنوان یک شهروند باید بیش از پیش مراقب محیط زیست و منابع طبیعی باشم تا آیندگان هم از حق طبیعی خود بهره مند شوند.

۳

وقتی که خواندم اتحاد جماهیر شوروی از اواخر سال ۱۹۴۵ ساختن نیروگاه‌های اتمی و تولید انرژی هسته‌ای را سرلوحه‌ی کار خویش قرار داده اما به مدد دولت مردم فقط می‌دانستند که انرژی هسته‌ای پاک و ایمن است و از زیان‌های آن اطلاعی نداشتند آموختم که باید آگاهی خود را در زمینه‌‌های مختلف بالا ببرم زیرا اگر نادانی را پیشه کنم در رقم زدن سیاهی دخیل خواهم بود.

۴

با خواندن چرنوبیل آموختم با انسان‌های آسیب‌دیده‌ی پیرامونم بیشتر همدلی و همراهی کنم تا مرهمی بر زخم‌هایشان باشم.

و در نهایت بعد از چند سال که به طور جدی کتاب می‌خوانم دریافتم که هیچ کتابی اتفاقی سر راهم قرار نمی‌گیرد بلکه آمده است تا درسی را به من بیاموزد و مسیر تازه‌ای را برایم باز کند.

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. چه هوشمندانه مریم جان که در پایان هر کتاب این چنین خویش را به چالش می‌خوانی و پرونده آن کتاب را تکمیل و در خوانده‌های کتابخانه‌ات قرار می‌دهی. این‌گونه مگر می‌شود دیگر سرسری کتاب خواند؟ عالی بود.

    راستش مریم جان دوبار خواندمش و هر بار تصمیم گرفتم از زاویه نگاه خویش از اینگونه تحمیق کردن مردم توسط دولت روسیه بگویم اما دیدم که به درازا خواهد کشید، اما آنچه که دوباره در ذهنم ورق خورد این بود: خردمندانه زیستن اصل بی‌بدیلی است حتی اگر سعی کنند که بر فرد و ذهنیت حکم برانند و البته که ساده نخواهد بود چرا که گاهی ما گمان می‌کنیم ناهمرنگی با جماعت نادانیست و پس چون همه بر آنند، آن دانایی است.
    چه درس‌ها و دُرّهای گران‌بهایی برداشتی از این کتاب: همدلی و محیط زیست.

    زیباترین این‌که، این بار کتاب‌ها شما را می‌یایند و سرراهت می‌آیند.

    1. ممنونم مریم جان
      اندکند مردمانی که ناهمرنگی با جماعت رو انتخاب می‌کنند.
      وقتی به کتاب‌ها دل بدهیم آن‌ها هم از پستو بیرون‌می‌آیند و سر راهمان قرار می‌گیرند.💝

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن