من هیچ غمی نداشتهام که خواندن یک صفحه کتاب ان را از بین نبرده باشد. شارل دومنتسکیو
برای من خواندن و نوشتن، قشنگترین و لذتبخشترین کارِ موجود در دنیاست.
زمانی که کتابی بدست میگیرم؛
از دنیا و هرچه در آن است،دور میشوم؛
با شخصیتهای کتاب و سرگذشتشان زندگی کرده؛
با آنها همذات پنداری میکنم؛
و میآموزم در شرایط مشابه، چگونه از آموختههایم در زندگی بهره بگیرم.
هنگام خواندن کتاب؛ روزهای سخت و بیرحم زندگی را، حتی برای ساعاتی به فراموشی میسپارم؛
زندگیام به رنگهای زیبای رنگین کمان در میآید و با هر خط آن مطالب ارزشمندی را فرا میگیرم.
کتابها، مرا به اندیشیدن وا میدارند، افکارم را بازسازی کرده و گرههای ذهنیام را باز میکنند.
با خواندن و نوشتن زندگیام معنا پیدا کرده؛ جهانبینیام گسترش یافته و برای آن خدا را بسیار شاکرم.
“پرندگان باغهای نور” از فریدون مشیری
کتاب را که باز میکنی؛
دو بال یک پرنده را گشودهای.
پرندهای که از زمین،
تو را به شهرهای دور،
تو را به باغهای نور میبرد.
ز هر کجا که بگذرد،
به ارمغانی از خِرَد،
به خانهی تو روشنی میآورد.
گشوده باد بالهای مهر او
که جاودانه بر فراز میپرد……