از کافه نادری تا کافه فیروز/ مهدی اخوان لنگرودی
«از کافه نادری تا کافه فیروز»
اغلب ما ترانهی گُل یَخ را با صدای کوروش یغمایی شنیدهایم اما شاید ندانیم این ترانه از معروفترین سرودههای مهدی اخوان لنگرودی است.
مهدی اخوان لنگرودی؛ نویسنده، شاعر و ترانهسراست که با ترانهی ماندگار گل یخ به شهرت رسید.
اکنون میخواهم از کتابی صحبت کنم با عنوان از کافه نادری تا کافه فیروز به قلم این نویسنده که در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید.
نویسنده در این اثر از خاطراتی مینویسد که در دورهمیهای کافه نادری و کافه فیروز رقم خورده است. با خواندن این خاطرات با آثار، روحیات و شخصیت بیش از هفتاد نویسنده و شاعر آشنا میشویم. نام برخی از این هنرمندان بسیار شنیده شده ولی برخی دیگر به دلایلی ناشناخته ماندهاند.
«چکیدهای از کتاب»
او را در لنگرود پسرِ ارباب خطاب میکردند. از نوجوانی شعر میسرود. در اواخر دوران دبیرستان با معلمی به نام پشوتن آل بویه آشنا شد که شعر و ادبیات ناب را به خوبی میشناخت و در تهران زندگی میکرد. آنها گهگاهی در لنگرود همدیگر را میدیدند تا این که لنگرودی بعد از پایان دوران دبیرستان به تهران رفت تا در دانشگاه ملی درس بخواند. پشوتن اولین کسی بود که راه سرودن شعر و شاعری را برایش هموار کرد.
یک شب پشوتن به او گفت: آماده باش تا با هم به کافه نادری و کافه فیروز برویم تا تو را به شاعران و نویسندگان معرفی کنم. آن زمان پاتوق اغلب شاعران، نویسندگان و روشنفکران، کافه نادری و کافه فیروز بود. او با این پیشنهاد دچار تردید و دلهره شده بود، چون خود را در حد و اندازهای نمیدید که در محفل شاعرانِ با تجربه و پیشکسوت حاضر شود.
پشوتن به او گفت: «عبور روشنایی ماهی کوچولو که نباید همیشه در رودخانه باشد، هدف دریاست. تو باید با بزرگان شعر آشنا شوی. آخر تو از گروه عاشقانی، هر چند در ابتدای راه… اصلاً میدانی خانهات در آن دورهاست… تو باید این راه را تا خانهات بپیمایی وگرنه تنها نشستن و سکوت کردن متعلق به جنس تو نیست! مگر شعر اخوان ثالث را فراموش کردهای؟ خاموشی/ سرآغاز فراموشی است».
اینچنین بود که او وارد دنیای شاعران بزرگ شد و میکوشید تا از معاشرت و همجواری با آنها استفاده کند و در جهت رشد و شکوفایی هر چه بیشتر گام بردارد.
آنها هنگام غروب در کافه نادری یا فیروز دور هم جمع میشدند و دربارهی مسائل سیاسی روز گفتوگو میکردند. شعرهایشان را میخواندند و با هم تبادل نظر میکردند و گاهی به گردشهای شبانه میرفتند.
شاعران جوانتر به چند دلیل کافه فیروز را به نادری ترجیح میدادند.
۱-چون بیشتر آدمهای با تجربه و سطح بالا به نادری میرفتند.
۲- شیرینی و قهوهی کافه نادری گرانقیمت بود.
و سوم این که با نگاه چپگرایانه در دوگانگی کامل بود.
به کافههای بالاشهر هم نمیرفتند چون فکر میکردند همنشینی با آدمهای آنجا باعث تخریب ذهنیت روشنفکری آنها میشود.
آن روزها چون بیشتر هنرمندان چپگرا بودند؛ شعرهای سیاسی، انقلابی و مردمی میسرودند و در واقع این نوع شعر در نگاه مردم پذیرفته شده بود. حتی تخلصی که شاعران برای خود انتخاب میکردند باید گویای امید، هیجان و حرکت به سوی نور بود مانند تخلص شاملو( الف. بامداد) و تخلص اخوان ثالث( م.امید).
آنها باید شعرهایی میسرودند که آتشین باشد و پایههای حکومت شاه را متزلزل کند بدینجهت اشعار عاشقانه مورد توجه مردم و روشنفکران نبود حتی خواندنش را گناه میدانستند مانند شعرهای فریدون مشیری. البته ساواک هم بیکار نمینشست و به شدت با این شاعران برخورد میکرد.
برای مثال میتوان شعر طولانی عقاب از پرویز ناتل خانلری را نام برد که سر از وزارت رژیم درآورد.
گشت غمناک دل و جان عقاب/ چو از او دور شد ایام شباب/ دید کش دور به انجام رسید/ آفتابش به لب بام رسید/ باید از هستی دل برگیرد/ ره سوی کشور دیگر گیرد/…
لنگرودی با برخی از شاعران، دوستی نزدیک و صمیمانهتری داشت و در این اثر بیشتر به آنان پرداخته است، مثل نصرت رحمانی، حمید مصدق و خسرو گلسرخی.
نصرت رحمانی میگفت:«آن دم شاعر خواهی بود که پا بر فرق تاج و تخت آوازه کوفتهای و از نکبت نام و ننگ فراغت یافتهای».
حمید مصدق که شبی آنچنان دلتنگ شده بود که برای دیدنش به لنگرود آمد و تا سپیدهی صبح را با هم در کنار دریا و به شهرگردی گذراندند. حمید مصدق با شعر ماندگار آبی، خاکستری، سیاه.
من اگر برخیزم/ تو اگر برخیزی/ همه برمیخیزند/ من اگر بنشینم/ تو اگر بنشینی/ چه کسی برخیزد؟/ چه کسی با دشمن بستیزد؟/ چه کسی پنجه در پنجهی دشمن دون آویزد؟/…
و خسرو گلسرخی رفیق مهربانش. خسرو همیشه به او میگفت: «سرودن اشعار عاشقانه و غنایی را کنار بگذار. شاعر چریک کم داریم».
چه خاطراتی را با هم ساخته بودند. شاید ماجرای کت و شلوار مشترکشان را شنیده باشید که با زحمت تهیه کردند و آخر هم نصیب دزد شد. لنگرودی در وین بود که خبر اعدام خسرو را شنید. او آن زمان برای خونریزی معده تحت درمان بود ومیگوید؛ با شنیدن این خبر خونریزی معدهام دو برابر شد.
از دکتر رضا براهنی منتقد سرشناس میگوید که ما آن روزها شعر میسرودیم و فقط یکدیگر را تحسین میکردیم اما دکتر براهنی از راه رسید و نقدِ شعر را مُد کرد. هیچ کسی از او دل خوشی نداشت چون نقدهای تند و تیزش دامن همه را میگرفت حتی احمد شاملو. اما من معتقد بودم که ادبیات هر مملکتی باید منتقد داشته باشد تا با دید موشکافانهاش راه و چاه را به هنرمند نشان دهد.
نویسنده؛ خاطرات فراوانی را نقل میکند که همه خواندنی هستند. به قول سارتر: «گذشته را با یک سر تکان دادن نمیشود دور ریخت».
و من؛ با خواندن این اثر به دههی چهل و پنجاه سفر کردم، با فرهیختگان بسیاری نشست و برخاست کردم و از حضورشان بهره بردم.
با کتابهای ارزشمندی آشنا شدم از جمله کتاب پالیزبان از مهرداد اوستا و ای تاریخ ما را به یاد داشته باش از هوشنگ بادیه نشین.
خاطرات لنگرودی فضای سیاه و خفقانآور آن زمان را به نمایش میگذارد و به ما نشان میدهد که در هر دولتی اگر قشر روشنفکر بخواهند در کنار مردم بایستند و دادخواهی کنند تحت فشار قرار میگیرند.
به باور من آشنایی با اخلاق، منش و روحیات هنرمندان موجب میشود تا با رغبت بیشتری آثارشان را بخوانیم و درک کنیم. زمانی که در جریان زندگی فروغ فرخزاد قرار گرفتم و از احوالاتش آگاه شدم تمام اشعارش را در عرض چند روز خواندم، در صورتی که قبل از آن هیچ کششی به خواندن شعر نو نداشتم.
امروز دیگر کافه فیروز وجود ندارد، کافهای که در و دیوارهای آن تماشاگر شاعران و نویسندگان و روشنفکران بسیاری بود. اما خوشبختانه کافه نادری هنوز پابرجاست. کافهای که یادآور گذشتهی درخشان و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری است.
از آثار دیگر مهدی اخوان لنگرودی میتوان؛ اینبلا، آنوبیس، یک هفته با شاملو در اتریش و… را نام برد. او در سال ۱۳۹۹ در وین درگذشت.
مریم جان آنقدر خوب نوشتی که به وضوح تصویرسازیِ واضحی در ذهن از آن زمان بهدست میدی و همراه آن نسل و دوره میکنی خواننده را.
من متاسفانه شناختی از این عزیزان و سرنوشتشان نداشتم گرچه پیشتر نام یکی دو نفر یا شعرشان را شنیده بودم. خب جایی در متن مسرور از همدلی شان میشدم و جایی از تاختن همیشگیِ تاریخیِ تاریکی بر روشنایی بر سینه اندوهی مینشست.
خوشحالم رفیق که با هر بار مرورخوانیات تجریهای نو از کتابی یا کتابهایی نو بر میگیرم. بازوی توانمند کتابخوانی و نوشتارت قدرتمندتر رفیق.
ممنونم رفیق جان که با من و کتابهام همراهی میکنی.
من این کتاب رو خیلی دوست داشتم چون هم با فضای اون زمان آشنا شدم هم با ادمهای فرهیختهی بسیاری و البته با اشعار معروفشون.
باز هم ممنون💝