قصری از امید
قصری از امید
کلمات هایلایت شده بازیگران متنمن هستند و به کمک آنها متن زیر را نوشتهام.
تو، در اتاقی سرد و بیروح در بستر درد آرمیده بودی اما من، در دلم قصری ساخته بودم آکنده از نور امید.
تو، تا خط پایان چند گام بیشتر فرصت نداشتی اما من، در التهاب یافتن راهی بودم برای حضورت، برای بودنت.
تو، در آینه با چشمان غمگین و تبدارت خود را میدیدی و اشکهایت سرازیر میشد، اما من چشم به راه دود شدن غمها و غصههایت بودم و سکوت پر هیاهوی اتاق در انتظار پایان شادیهایت بود.
در باز شد و آن یاور همیشه حاضر در چارچوب در ظاهر شد اما ثانیهای آن هجمه از غم را تاب نیاورد، عقب رفت و در را به آرامی بسته شد.
امید را با تکتک سلولهای بدنم در همهچیز و همه جا میکاویدم؛
در تیرهترین ابرها
در طراوت باران
و در قعر دریاها.
اما هر چه با قدرت به آن میچسبیدم با شتاب بیشتری از من فرار میکرد.
چشم به راه سخاوتش بودم زیرا بارها ارتفاع رحمانیت و بخشندگیاش را لمس کرده بودم اما افسوس!
دیگر نوازش دستهایت برایم آرزویی دستنیافتنی شد.