زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط

زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. سقراط
زندگی نیازموده یعنی زندگی که مورد آزمایش و تجربه قرار نگرفته است. یعنی زندگی که هیچ تفکری پشت آن نبوده است.
در کتاب دنیای سوفی آمده است که؛ سقراط بیشتر وقت خود را در کوچه و خیابان بین مردم میگذراند. او روش جالبی برای آموزش دادن به مردم داشت. او به هر کسی برخورد میکرد، سوالی میپرسید و وانمود میکرد که پاسخ سوال را نمیداند و گفتگو را طوری پیش میبرد که طرف مقابل درست و غلط استدلالهای خود را میفهمید و به درک درستی میرسید. او به مردم چیزی اضافه نمیکرد بلکه کمک میکرد تا اندیشیدن را بیاموزند و به دانش درونی خود دست پیدا کنند.
به قول مولانا:
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
آیا ما اندیشیدن را اموختهایم؟
آیا معلمی از جنس سقراط داشتیم که به ما اندیشیدن را بیاموزد یا همیشه حفظ کردن مطالب را به ما آموختهاند؟
آیا باورها، ارزشها و اعتقادات مستقل خود را داریم؟
از خودمان میپرسیم:
من کیام؟ چه میخواهم؟ کجای راهم؟ مقصدم کجاست؟
البته شاید هم خیلی مقصر نباشیم. شاید هنوز به آن رشد فکری و روحی دست نیافته ایم. وقتی در مورد کهنالگوهای هفتگانه میخواندم فهمیدم چرا زندگی اکثر ما اندیشیده نیست؟
متوجه شدم که ما در ابتدا کودکی معصوم هستیم پر از گلایه، انتظار و توقع. وقتی درد و رنجی را تجربه میکنیم، یتیم میشویم و اگر آن درد و رنج را بپذیریم و از آن به عنوان پلهای برای رشد استفاده کنیم آن وقت است که پای در راه میگذاریم و سفر خود را آغاز میکنیم و به کهن الگوی جستجوگر میرسیم. در جستجوگر سوالاتی را مطرح میکنیم و به دنبال پاسخ سوالاتمان میگردیم.
یتیم خودش را در درد پیدا میکند اما جستجوگر باید خودش را در تنهایی پیدا کند. چرا در تنهایی؟
چون این جهان رنگارنگ جایی برای تفکر کردن نمیگذارد. این جهان همیشه به دنبال ضعفها و کمبودهای ماست. این جهان آدم خودساخته و اندیشمند را نمیخواهد. چه بسیار اندیشمندانی که به راحتی کنار گذاشته شدهاند. رسانهها با تزریق افکار و اطلاعات از پیش تعیین شده نمیگذارند کمی اندیشه کنیم و خودمان به معرفت درونی برسیم. تا تنهایی را تجربه نکنیم، دسترسی به آگاهی دشوار میشود
اکثر ما هنوز همان کودک معصوم هستیم. بسیار میبینیم که تا اتفاقی میافتد و سوژهای پیدا میشود اکثریت با افکار عمومی همراه میشوند بدون هیچ اندیشهای، بدون هیچ باور و عقیدهی مستقلی.
دکتر دینانی میگوید: اگر یاد گرفتی که از خودت سوال کنی و در مقام پاسخ دادن به سوالها برآمدی، آن وقت راه تعالی برای شما باز میشود.
وقتی برای سوالات خود، پاسخی یافتیم آن وقت به کهن الگوی جنگجو میرسیم و برای آنچه میخواهیم میجنگیم و یافتههایمان را زندگی میکنیم تا در نهایت به انسانی تاثیرگذار تبدیل شویم.
به قول مجتبی شکوری؛
زندگی زیستن پرسشهاست.