محتوا

سه جز اصلی مثلث کتابخوانی و نویسندگی من

سه اصل مهم کتابخوانی صحیح و ترویج آن  برای من به قرار زیر است.

۱-مطالعه

۲-مرورنویسی

۳-بازخوانی و بکارگیری

کتاب‌ها باید جزئی جدانشدنی از زندگی ما باشند مانند آب، هوا و غذا.

کتاب‌ها را باید با ژرف‌نگری و موشکافانه خواند البته بستگی دارد که چه نوع کتابی را برای خواندن انتخاب می‌کنیم. معمولا کتاب‌های آموزشی را باید با طمانینه و استدلال و کتاب‌های داستان را سریع‌تر و بدون استدلال خواند.

هنگام خواندن باید نکته‌برداری، حاشیه‌نویسی و هایلایت کردنِ جملات مهم را از یاد نبریم. کتابخوانی صحیح و اصولی یک مهارت است که باید آن را فراگرفت.

همیشه تلاشم بر این است که کتاب‌ها را به‌گونه‌ای بخوانم تا علاوه بر لذت‌بردن، نکات مهم آن را برای مدت طولانی‌تری به خاطر بسپارم. برای برآورده کردن این هدف به چند رویکرد نیاز دارم؛ مرور نویسی، بازخوانی و بکارگیری.

وقتی کتابی را می‌خوانم و به پایان می‌برم، بازمی‌گردم تا مروری برایش بنویسم. در ابتدا به سه سوال پاسخ می‌دهم.

۱-این کتاب از چه موضوعی صحبت می‌کند؟

۲-این کتاب برای چه کسانی مفید است؟

۳-این کتاب در مقایسه با کتاب‌های هم‌ردیف خود در چه سطحی قرار دارد؟

و بعد یک نمای کلی از کتاب را به مخاطب نشان می‌دهم و سعی می‌کنم به شیوه‌ای بنویسم تا مخاطب ترغیب شود و کتاب را تهیه کند و بخواند. وقتی می‌خواهم از کتاب‌ها بنویسم چون باید با دقت بیشتری آن‌ها را بخوانم بنابراین بهتر یاد می‌گیرم و زمان بیشتری در خاطرم می‌ماند.

بازخوانی کتاب

اما موضوع به همین جا ختم نمی‌شود باید به مرحله‌ی بعدی یعنی بازخوانی کتاب بروم. کتاب‌های ارزشمند را باید بیش از یک‌بار خواند. در وهله‌ی اول ما یک برداشت سطحی از کتاب داریم اما در دفعات بعدی می‌توانیم فراتر برویم و به لایه‌های زیرین کتاب دست یابیم و هر بار کشف جدیدی داشته باشیم.

بارها پیش آمده که در بازخوانی کتاب، شگفت‌زده و گاهی شرمگین شده‌ام که این جمله کجا بود؟ چطور آن را ندیدم؟ چرا با دقت نخواندم؟

اما بعدها فهمیدم ما با یک بار خواندن کتاب‌های مهم، نمی‌توانیم تمام مطالب را به ذهن بسپاریم و این تقریبا امری ناشدنی است. یکی از راه‌های سنجیدن پیشرفت خود، بازخوانی کتاب‌هایی است که در آن نظرات شخصی خود را نگاشته‌ایم.

بکارگیری

بازنگریِ این نظراتِ شخصی به ما می‌گوید که ما در این فاصله‌ به سمت جلو حرکت کردیم یا پسرفت کرده‌ایم، آیا آن‌چه را آموخته‌ایم به کار گرفته‌ایم یا فقط خوانده‌ایم و عبور کرده‌ایم.

بکارگیری آموخته‌ها از موارد مهم کتابخوانی است که به نظر من با یکبار خواندن حاصل نمی‌شود. بکارگیری آموخته‌ها نیازمند تکرار و تمرین است.

سه ابزار مهم نویسندگی من به قرار زیر است

۱-مطالعه‌کردن

۲-نوشتن

۳-کلمه برداری

نویسندگی، پیشه‌ی بسیار دشواری است و تمام نویسندگان مجرب و نوپا به آن اذعان دارند.

برای خوب نوشتن باید بسیار نوشت و بسیار نوشتن در دوره‌ای که جذابیت و عوامل حواس‌پرتی در پیرامونمان، فراوان است کار بسیار شاقی می‌باشد زیرا نشستن پشت میز؛  نیاز به  تمرکز ، همت و اراده‌ی بالا دارد.

نویسنده باید دقیق، کنجکاو، تیزگوش و تیزبین باشد. باید بتواند از هر تجربه‌ یا اتفاقی، متنی خواندنی استخراج کند.

نویسنده باید بداند که این راه به آسانی به مقصد نخواهد رسید و شاید هیچ‌گاه مقصدی در کار نباشد و لازمه‌ی آن مداومت و تلاش مستمر و لذت بردن از مسیر در عین خستگی و ناامیدی است.

نویسنده برای پیدایش ایده‌های نو، باید به طور مدام تخلیه‌ی ذهنی داشته باشد که آن‌هم با نوشتن صفحات صبحگاهی میسر می‌شود.

مطالعه

حال قبل از آن که نوشتن را بیاغازیم باید با مطالعه، خوراک کافی به ذهن خود برسانیم و بعد آن‌ها را پردازش کنیم. باید به قدری ذهن خود را غنی و پربار کنیم تا به مرور بتوانیم غیر از بهبود بخشیدن به افکار دیگران از خودمان چیزی بنویسیم.

برای یافتن سبک نوشتاری، ضروری است که از روی کتاب‌های نویسندگان  مورد علاقه‌مان رونویسی کنیم تا در لحن و فضای نویسنده قرار بگیریم پس باید مطالعه داشته باشیم تا نثرهای غنی و ارزشمند را بیابیم.

مطالعه کردن ما را نسبت به خودمان آگاه می‌کند، مخصوصا مطالعه‌ی رمان‌های خوب که ما را با شخصیت‌های متفاوتی رو‌به‌رو می‌کنند و موجب می‌شوند تا با آن‌ها هم‌ذات پنداری کنیم، کنش‌ها و واکنش‌های خود را عملا ببینیم و تجربه‌های زیسته‌ی مشابه‌ای را به خاطر بیاوریم که در نوشتن کمکمان کنند.

نویسنده‌ی خوب و متمایز، نویسنده‌ای است که بتواند از تجربیات زیسته‌اش و ترکیب آن‌ها با آموخته‌هایش متنی متفاوت خلق کند. نوشته‌ای که مهر و امضای خودش زیر آن باشد نه کپی از نویسندگان دیگر.

برای نوشتن نیاز به واژگان وسیع داریم. بهترین راه برای افزایش واژگان، کلمه‌برداری در حین مطالعه است تا کلمات جدید به مرور وارد نوشته‌هایمان گردد و بتوانیم آثاری زیبا و پرمغز بیافرینیم.

گستردگی واژگان موجب گستردگی جهان ما می‌شود و از این رو علاوه بر آفرینشِ نثر زیبا به زندگی فردی و اجتماعی ما هم کمک خواهد کرد، اما چگونه؟

وقتی واژگان گسترده‌ای داریم احساسات خود را بهتر بیان می‌کنیم، احساساتی اعم از شادی، غم، خشم و اضطراب. با بیان درست احساسات ارتباط بهتری با خود و دیگران برقرار می‌کنیم. آن‌وقت برای توضیح دادن موضوعی چه به صورت مکتوب یا شفاهی دچار لکنت‌ قلم و زبان نمی‌شویم و می‌توانیم منظورمان را بهتر و راحت‌تر به دیگران بفهمانیم و از بسیاری سوءتفاهمات پیش‌گیری کنیم.

شهریار مندنی‌پور می‌گوید: نویسنده شدم تا بتوانم بگویم که حس‌هایی در این دنیا هست که آن‌ها را نمی‌شود با جملات معمولی گفت.

با کلمه‌برداری از کتاب‌ها کاربرد آن‌ها را در جملات می‌بینیم و در جای درست از آن‌ها استفاده می‌کنیم.

وقتی واژگان گسترده داشته باشیم و مترادف آن‌ها را بدانیم سریعا اولین کلمه‌ای که به نظرمان آمد وارد نوشته‌مان نمی‌کنیم.

به قول شهریار مندنی‌پور، اولین کلمه‌ای که به ذهن می‌آید، بهترین نیست، والله نیست، به خدا نیست، به پیر و پیغمبر نیست، به همین آفتاب لب‌بام نیست، به گوشه‌ی‌ جانماز مادربزرگ نیست،این تن را کفن کردی نیست، به کلمه که اول کلام بود و جز آن هیچ بود، نیست…

بنابراین  پایه و اساس یک نوشتار خوب برای من؛ زیاد نوشتن، مطالعه‌ی دقیق و موشکافانه و دایره‌ی واژگانی گسترده است.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. بسیار زیبا نوشتی عزیزم لذت بردم.
    نوشتن روزانه ذهن را از انباشتگی تهی می‌کند و بر افزودن آموخته‌ها مهیا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن