مطالعه و یادگیری

اولین سطح خواندن تحلیلی/ قسمت دوم

از دیدگاه مارتیمرجی.‌آدلر

پیش‌نیاز: اولین سطح خواندن تحلیلی/ قسمت اول

کتابی که در دسترس شما قرار می‌گیرد و شناخت کافی از آن ندارید مانند اسکلت انسان است که ابتدا با گوشت و پوست و سپس با لباس پوشیده شده است.

برای رسیدن به ساختار کتاب، وظیفه‌ی خواننده‌ی تحلیلی آن است که با چشمانی نافذ همچون اشعه‌ی ایکس از پوست و گوشت کتاب عبور کند و به اسکلت آن برسد. 

زیرا فهمیدن ساختار کتاب برای درک تحلیلی لازم و ضروری است.

برای این تشخیص نیاز داریم که قاعده‌ی دوم و سوم را که در قسمت اول بیان کردم به خوبی یاد بگیریم.

قاعده‌ی اول لزوم رده‌بندی کتاب بود که در مورد آن صحبت کردیم.

قاعده‌ی دوم می‌گوید:

باید بعد از خواندن کتاب بتوانید وحدت موضوع کتاب( خلاصه‌ای از آن) را در یک یا حداکثر چند جمله یا یک پاراگراف کوتاه بیان کنید.

باید بتوانیم برای خود و دیگران وحدت موضوع کتاب را شرح دهیم.

خواننده‌ای که می‌گوید: آن را می‌فهمم ولی نمی‌توانم بیان کنم، احتمالا خودش را نیز گول می‌زند.

قاعده‌‌ی سوم می‌گوید: اجزای کتاب را مشخص کرده و رئوس مطالب آن را بنویسید.

به عنوان مثال:

کتاب مانند خانه‌ی بزرگی است که اتاق‌های متعددی با ابعاد و اشکال مختلفی دارد و هر یک از آن‌ها تا حدودی مستقل هستند اما کاملا مستقل و مجزا نیستند بلکه با راهرو یا پله یا معبر دیگری با هم ارتباط دارند در غیر این صورت خانه قابل سکونت نخواهد بود.

کتاب خوب هم مانند خانه‌ای خوب دارای اجزای مرتب و مستقلی است که باید با هم ارتباط درست و منظمی داشته باشند وگرنه کتاب قابل درک نخواهد بود.

همیشه نیاز نیست که به تنهایی وحدت موضوع کتاب را کشف کنید.

گاهی عنوان کتاب به‌قدری شفاف است که بازگوکننده‌ی تمام مطالبی است که باید خوانده شود.

گاهی نیز با خواندن مقدمه می‌توان به وحدت موضوع کتاب پی برد.

ولی به طور کلی با خواندن تمام کتاب به درستی می‌توان از عهده‌ی این کار برآمد.

البته نکته‌ای که وجود دارد این است که برداشت خوانندگان از یک کتاب کاملا متفاوت است ولی دلیلی ندارد که تمام برداشت‌ها درست باشد چون کتاب یکی است.

تشخیص اجزای کتاب کمی زمانبر و دشوار است ولی در پیدا کردن وحدت موضوع کتاب می‌تواند بسیار موثر باشد.

چگونه اجزای کتاب را مشخص کنیم؟

فرض می‌گیریم کتابی پنج فصل دارد.

باید مشخص کنیم هر فصل در مورد چه موضوعی است و بعد دوباره برگردیم و مشخص کنیم هر فصل در چه مواردی صحبت می‌کند این کار بسیار دشوار است ولی یک خواننده‌ی خوب به مرور یاد می‌گیرد که چگونه کتابی را شروع کند و تمام این قواعد را به مرحله‌ی اجرا درآورد.

 قاعده‌ی چهارم می‌گوید: نویسنده حتما سوال یا مسئله‌ای در کتاب مطرح کرده که باید آن را یافته و پاسخ مناسبی برایش پیدا کنیم.

مانند:

باید به دنبال چه نتایجی بود؟

این کتاب چه هدفی را دنبال می‌کند؟

برای رسیدن به نتیجه‌ای معین چه کارهایی باید انجام داد؟

.

.

.

 

در کل هر اثر باید دارای وحدت موضوع، شفافیت و انسجام باشد.

در حقیقت این یک تعریف برای آثار خوب است.

اثری منسجم است که بخش‌های آن به شکل منظمی با یکدیگر در ارتباط باشند.

پایان اولین سطح خواندن تحلیلی

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن