مطالعه و یادگیری

یکی از دلایل مهم کتاب‌گریزی

مطالعه و یادگیری

یکی از دلایل مهم کتاب‌گریزی

در میان جمعی از دوستان نشسته بودم که صحبت از کتاب و کتابخوانی شد. به جوانی که کنار دستم بود گفتم: فکر می‌کنم مدتی است که کتاب نمی‌خوانی می‌توانم علتش را بپرسم؟ گفت: کتابخوان‌هایی در اطرافم هستند که مرا از هر چه کتاب است دل‌زده کرده‌اند. گفتم: چرا؟ گفت: چون ادعا می‌کنند سالهاست کتاب می‌خوانند اما در این سال‌ها نتوانسته‌اند هیچ تغییری در سبک زندگی، ارتباطات و کسب و کار خود بدهند. اگر مطالعه‌ کردن هیچ تغییری در زندگی ما ایجاد نکند پس فایده‌ی کتابخوانی چیست؟ بعد از اندکی گفت‌و‌شنود قرار شد مطالعه را از سر بگیرد.

شاید بگویید؛ این یک توجیه و مفری برای مطالعه نکردن است. اما من می‌گویم؛ ما انسان‌ها مانند یک زنجیر به هم متصل هستیم. ما بر هم تاثیر می‌گذاریم. پت ویلیامز در کتاب بخوان برای زندگی می‌گوید: من می‌خوانم چون می‌خواهم بهتر باشم و به بهتر شدن دیگران هم کمک کنم. عکس این مطلب هم می‌تواند صادق باشد. پس پر‌بیراه نیست که این جوان نوپا در مسیر آگاهی با دیدن این افراد به مطالعه بی‌رغبت شود.

چرا ما با خواندن‌ کتاب‌ها تغییر نمی‌کنیم؟

شاید ما کتاب‌های خوبی را انتخاب نمی‌کنیم و یا کتاب‌های خوب را خوب و دقیق نمی‌خوانیم. ما حین خواندن کتاب اگر به جمله‌ای یا پاراگرافی می‌رسیم که مهم و کلیدی به نظر می‌رسد باید بتوانیم مصداق‌ عینی آن را در زندگی خود بیابیم تا آن‌چه را می‌اموزیم بکار بگیریم.

مدتی پیش در حال ورق زدن کتاب جمهورِ افلاطون بودم تا ببینم کتاب در چه سطحی نوشته شده است و آیا ترجمه‌ی آن خوب و روان است یا نه. به پاراگرافی رسیدم که در زیر می‌نویسم.

افلاطون می‌گفت: توقع نداشته باش که ما نگهبانان را به قدری خوشبخت کنیم که اصولا دیگر نگهبان نباشند. این توقع مانند آن است که ما جامه‌های فاخر بر برزگران بپوشانیم و تاج طلا بر سر آن‌ها بنهیم و به آن‌ها اجازه دهیم که زمین‌ را فقط وقتی شخم بزنند که دلشان بخواهد و یا کوزه‌گران را در کنار آتش گرد آوریم تا بر تخت تکیه کنند و بنوشند و بخورند تا هر وقت مایل شدند کار کنند. بهتر است احتیاط کنی و از این گونه پندها ندهی زیرا اگر آن‌ها را بپذیریم برزگر دیگر برزگر نخواهد بود و کوزه‌گر دیگر کوزه‌گر نخواهد بود و چون هیچ‌کسی به حرفه‌ی خود عمل نخواهد کرد پس هیچ چیز در جای خود قرار نخواهد گرفت.

یادم آمد روزی در خانه‌ی یکی از خویشان مهمان بودیم. ایشان خانمی را دعوت کرده بودند تا از مهمانانشان پذیرایی کند. چون تعداد مهمان‌ها زیاد بود برای کمک و همراهی با آن خانم از جا برخاستم. همان لحظه دوستم‌ مرا به کناری کشید و گفت: این خانم قرار است برای زحمتی که در این‌جا متقبل می‌شود دستمزد دریافت کند. این‌ کار تو او را متوقع می‌کند و از این به بعد کارش را به درستی انجام نمی‌دهد.

یک روز هم به مغازه‌ی همسرم رفته بودم که دیدم یک نیسان مقابل مغازه پارک کرده است و همسرم در حال تخلیه‌ی اجناس و چیدنشان در کنج مغازه است در حالی که شاگرد مغازه پشت دخل ایستاده بود و با تلفن صحبت می‌کرد.

به صحت سخنان افلاطون پی بردم. ما به علت نداشتن آگاهی و ارتباط درست نمی‌گذاریم افراد جایگاه خویش را بشناسند، وظایف مربوطه را به عهده بگیرند و مسئولیت‌پذیر باشند.

آیا اصلا کتاب‌ها باید ما را تغییر دهند؟

کتاب هم مانند بسیاری از وسایل دیگر یک ابزار است. باید فعالانه با آن برخورد کنیم. حین خواندن کتاب با نویسنده وارد گفت‌و‌گو شویم. زیر جملات مهم کتاب خط بکشیم. یادداشت‌برداری کنیم. افکار و نظرات خود را بنویسیم. اگر با کتاب‌ها منفعلانه برخورد کنیم آن‌ها هم با ما همانطور رفتار خواهند کرد.

۱

برای تغییر باید بکوشیم کتاب‌های خوب را خیلی خوب بخوانیم.

۲

سبد مطالعاتی متنوعی داشته باشیم تا شاهد رشد و آگاهی در تمام جنبه‌های زندگی باشیم.

۳

به دنبال طرح سوالات خوب باشیم. سوالات خوب باعث می‌شوند اندیشه‌ی خود را بکار گیریم، خود را بهتر بشناسیم و نیازهایمان را تشخیص بدهیم. شاید نیازمان تقویت اعتماد به نفس، عزت نفس یا بهبود روابط زناشویی یا ارتباط بهتر با فرزندان باشد. وقتی به نیازهای خود پی بردیم می‌توانیم کتاب‌های مرتبط را بیابیم. کتاب‌ها بهتر از هر مربی می‌توانند گره‌گشای مشکلات و ارتقا دهنده‌ی ما به سطوح فکری بالاتری باشند.

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

  1. مریم عزیزم بسیار زیبا نگاشته‌ای و به مشکل مهمی اشاره کرده‌ای که جای بسی غور و تأمًل‌ دارد.

    ویکتور‌ هوگو می‌گوید: سعی‌ کن فیلسوف شوی خردمند آسیب‌ناپذیر است.

  2. چه مقاله‌ی روان و جالب و شیرینی بود مریم جان.
    مشابه اون شخصی که ابتدای مقاله نوشتی که کتاب‌خوانه ولی تغییری در سبک زندگیش دیده نمیشه، من هم فردی رو می‌شناسم. اما با این تفاوت که تغییر رو فقط در جاهایی که تمایل داره اعمال میکنه. در روابط فردی و خیلی شخصیش هیچ تفاوتی دیده نمیشه. برعکس در روابط کاری بسیار کاردان و پایبند به اصول انسانی برخورد مبکنه. متاسفانه نمیدونم این مشکل از کجا میاد. فقط تصورم اینه که خودخواهی زیاد عامل چنین رفتاری میشه.

    1. سلام.
      می‌دونی زهرا جان یک چیزهایی ذاتی هست مثل تعهد و پایبندی و….
      البته منظورم این نیست که نمی‌توانیم این ویژگی‌ها را در خود پرورش دهیم.
      شاید این دوستی که می‌گویی تک بعدی مطالعه می‌کند. ما نیاز داریم موضوعات مختلف را بخوانیم تا در تمام جنبه‌ها شاهد رشد باشیم، نه در حد کمال در حدی که لااقل آشنا باشیم. همانطور که گفتم کتاب‌ها ابزار هستند ما باید از آن‌ها درست استفاده کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن