مطالعه و یادگیری

یاد گیرنده‌ی حرفه‌ای شو.

برای این که یاد‌ گیرنده‌ی بهتری شویم چه باید بکنیم؟

اکثر ما گلایه می‌کنیم که؛ چرا این همه درس می‌خوانم ولی مطالب در خاطرم نمی‌ماند؟

چرا به سمینار و همایش می‌روم اما بعد از چند روز به غیر از مطالب جزئی، چیزی یادم نیست و تغییری شکل نمی‌گیرد؟

چرا در دوره‌های آموزشی شرکت می‌کنم ولی تاثیری ندارد؟

چرا کتاب می‌خوانم ولی بعد از مدت کوتاهی، اگر کسی موضوع کتاب را بپرسد نمی‌توانم تعریف کنم؟

و هزاران چرایی دیگر.

برای پاسخ دادن به این سوالات، ابتدا ببینیم یادگیری یعنی چه و بعد بررسی کنیم ویژگی‌های یک یاد گیرنده‌ی حرفه‌ای را داریم یا نه؟

یادگیری یعنی: پر کردن خلاء یا پل زدن بین آن‌چه که هستیم و آن‌چه که می‌خواهیم باشیم.

یک یادگیرنده ی حرفه‌ای باید پنج ویژگی اصلی را دارا باشد.

۱-باید باور داشته باشیم که می‌توانیم تغییر کنیم.

بیشتر اوقات وقتی که مطلبی را می‌خوانیم یا در کلاسی شرکت می‌کنیم در کمال ناباوری به خود می‌گوییم: مگر می‌شود؟ مگر من می‌توانم این کار را انجام دهم؟

به خود اطمینان نداریم و با شک و تردید مطالب را می‌‌شنویم یا می‌خوانیم و تصور می‌کنیم کسانی که یاد گرفته‌اند و این مسیر را پیموده‌اند، از ما بهتران هستند.

در صورتی که باید بدانیم تغییر؛ نیازمند تلاش فراوان است. وقتی که ما می‌خواهیم تغییراتی را در خود ایجاد کنیم باید پشتکار داشته باشیم و آنقدر تکرار و تمرین انجام دهیم تا بتوانیم فایل‌های قبل را در مغزمان پاک کرده و فایل‌های جدیدی را ایجاد کنیم. مغز ما در مصرف انرژی بسیار هوشمند عمل می‌کند اگر متوجه شود که برای یادگیری جدی هستیم، او هم توسط سلول‌های خود( نورون) مسیر عصبی جدیدی می‌سازد تا پیام‌ها سریعتر مخابره شده و ما راحت‌تر یاد بگیریم. ولی اگر ببیند بعد از یک یا دو بار تمرین، آن را رها کرده‌ایم مغز هم ما را جدی نمی‌گیرد.

به عنوان مثال اگر کودک نوپا بعد از یک بار زمین خوردن، برای بار دوم بلند نشود و دیگر راه نرود آیا می‌تواند راه رفتن را یاد بگیرد؟

اگر دوچرخه سواری بعد از یک یا دو بار زمین خوردن آن را رها کند، دوچرخه‌سواری را یاد خواهد گرفت؟

و دیگر این که نباید به دنبال تغییرات زود هنگام باشیم. مغز برای تغییرات نیاز به زمان، تکرار و استراحت دارد. نکته‌ی دیگر این که مغز ما معمولا چیزهایی را ذخیره می‌کند که مورد نیاز ماست. اگر بین مطالب آموخته شده و نیاز ما هیچ ارتباطی وجود نداشته باشد، مغز هیچ تلاشی برای نگه‌داری آن نمی‌کند.

۲- آیا هنگام یادگیری قلم و کاغذ کنار دست خود داریم و نت برداری می‌کنیم؟

آیا استایل نشستن ما هنگام یادگیری الهام‌بخش دیگران هست؟ آیا آنقدر جدی هستیم که دیگران با خود بگویند که فلانی در حال آموختن چه چیزی است که آنقدر با دقت گوش می‌دهد. یا این که در کنار گوش دادن به درس‌ها، دایرکت اینستاگرام را جواب می‌دهیم، استوری ها را چک می‌کنیم و کلا حواسمان همه جا هست؟  فقط دیدن و گوش کردن نمی‌تواند چاره‌ساز باشد. باید مغز درک کند که ما در امر یادگیری کوشا هستیم.

در مقایسه با نوشتن و صحبت کردن که بسیار فعال است، خواندن و گوش کردن کاری انفعالی‌ست. هر چند خواندن، صد در صد انفعالی نیست و بالاخره حرکت سر و چشمان را می‌طلبد ولی ما می‌خواهیم حداکثر استفاده را ببریم.

نویسنده و گوینده باید زحمت بکشند و مطالبی را ارائه دهند در حالی که خواننده و شنونده فعالیتی ندارند.

پس هنگام گوش دادن، نت برداری فراموش نشود و هنگام خواندن کتاب حتما زیر جملات مهم خط بکشیم، در حاشیه‌ی کتاب بنویسیم تا بهتر یاد بگیریم.

فردی به نام ابینگ‌هاوس بعد از تحقیقات فراوان، نموداری به نام نمودار فراموشی درست کرده است. او در این نمودار نشان می‌دهد که بعد از ۷ روز از آموختن مطلبی شاید ۲۰ درصد یا کمتر در خاطرمان بماند. او می‌گوید: برای این که مطالب را فراموش نکنیم باید آنها را در فواصل معینی ۳ بار مرور کنیم.

بار اول: ۲۰ دقیقه بعد از یادگیری مطلب

بار دوم: یک روز بعد

بار سوم: ۶ روز بعد از مرور دوم

این بهترین روش برای به خاطر سپاری مطالب است. به نظر من  مرور مطالب بسیار مهم است حتی اگر به ترتیب بالا هم نباشد.

۳- دقت کنیم ببینیم آیا مطلب را درست درک کرده‌ایم یا این که استاد مطلبی را گفته و ما چیز دیگری برداشت کرده‌ایم یا همچنان روی دانسته‌های قبلی خود مانده‌ایم.

طبق گفته‌ی برایان تریسی باید ذهنی باز داشته باشیم ما به هیچ وجه با ذهنی بسته و محدود نمی‌توانیم زندگی کنیم باید دریچه‌‌ی ذهن خود را باز کنیم و آگاهی را به وجود خود راه دهیم. ذهنی داشته باشیم که پذیرای همه چیز است و به هیچ چیزی وابسته نیست. اینگونه می‌توانیم در حین اموختن، نقادانه تحلیل کنیم تا رشد و پیشرفت داشته باشیم و یاد‌‌ گیرنده‌ی خوبی شویم.

۴- آیا مطالب را شخصی سازی می‌کنیم یا بلافاصله می‌گوییم این کار برای من میسر نیست؟

مارکوس پراندینی که از اساتید راهبردی و استراتژیک است به دانشجویانش می‌گوید: کار من این است که به شما بگویم استراتژی چیست و کار شما این است که در زندگی و کسب و کارتان پیاده کنید. باید ببینیم مطالبی را که گفته شده چطور می‌توانیم در زندگی خود پیاده کنیم؟

چطور به ما ربط پیدا می‌کند؟

به عنوان مثال می‌گویند برای رشد فردی باید روزی یک ساعت کتاب بخوانید. شاید این برای افرادی به خاطر شرایط کارشان میسر نباشد بنابراین باید به دنبال راهی دیگر بگردند. می‌توانند در مسیر رفت و آمد خود کتاب صوتی گوش بدهند و از فرصت‌های کوتاهی که بدست می‌آورند استفاده کنند.

در مورد ورزش هم مطالب بالا صدق می‌کند. اگر شرایط حضور در باشگاه را نداریم با پیاده روی یا حتی چند حرکت موثر در منزل می‌توانیم به نتیجه‌ی دلخواه برسیم.

۵- آیا عملگرا هستم؟

یادگیری به تنهایی ارزش چندانی ندارد. باید بیاموزیم، تکرار کنیم و بعد دست به اقدام و عمل بزنیم. ببینیم چگونه می‌توانیم در زندگی از آموخته‌ها بهره بگیریم. جملات جالب و کاربردی که می‌شنویم یا در کتاب‌ها می‌خوانیم، یادداشت کنیم در مورد آن‌ها فکر کنیم و ببینیم در کدام مقطع زندگی می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم. با افرادی که با ما هم‌مسیرهستند بحث و گفتگو کنیم تا مطالب بهتر در ذهن مان جاگیر شود.

همیشه یادگیری اسانتر از عمل کردن به مطالب است ولی یادگیری موثر، باید عملگرا باشیم.

اگر این ویژگی‌ها را در خود ایجاد کنیم، به مرور تبدیل به یک یادگیرنده ی حرفه‌ای می‌شویم.

 

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. ممنون بابت این مطلب بسیار مفید وارزنده.
    موفق باشید🙏🌹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن