تجربهنگاری 3
تجربهنگاری 3
ماهِ چهارم چالشِ نوشتن در سایت در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۳۰ به پایان رسید.
چهار ماه مداومت و استمرار در نوشتن همراه با کسب تجربیات فراوان.
تجربهنگاری ماه اول و دوم را در سایت نوشته بودم و اینک تجربیات من در پایان ماه چهارم:
وقتی کاری را با جدیّت آغاز میکنی و آن را به طور مستمر در چندین ماه انجام میدهی، مطمئنا دستاوردها و تغییرات زیادی خواهی داشت.
منتهی این تغییرات در ماههای اولیه بیشتر احساس میشود همانطور که من حس کردم ولی در ماههای بعد همان تغییرات باید در وجودت بنشیند و نهادینه شود.
// در چالش ماه اول، اگر شب قبل پیشنویس متن را آماده نمیکردم، فردای آن روز دچار استرس و اضطراب شده و حس میکردم دیگر زمان کافی ندارم.
اما در پایان ماه چهارم، حتی اگر ساعت ۱۰/۳۰ شب بدون ایده، پشت میزم مینشستم، تا قبل از ساعت ۱۲ شب پستم را در سایت منتشر میکردم.
// در این مدت هر چهقدر جلوتر رفتم، خودم را بیشتر شناختم.
برخی از نقاط ضعف و قوتم را پیدا کردم، در مورد آنها به مطالعه پرداختم و آموختههایم را در سایت نوشتم.
بزرگترین نقاط ضعفِ من، کمبود اعتماد به نفس و عزت نفسم بود،
دو ابزار مهم برای رسیدن به موفقیت در هر کاری.
احساس میکنم تا حدودی به این دو ابزار قوی دست یافتهام زیرا خودم و توانمندیهایم را باور کردهام.
//دیگر به دنبال تایید دیگران در نوشتههایم نیستم. مینویسم و منتشر میکنم و میدانم که با استمرار، نظم، تعهد و پشتکار به مرور به آنچه که میخواهم، دست مییابم.
// در ماه چهارم به نقطه ضعف دیگری در وجودم پیبردم.
ترس
چیزی که مانع پیشرفت من در زندگی شده است.
به مرور گذشته پرداختم و همه چیز را مانند یک فیلم سینمایی از نظر گذراندم و متوجه شدم که ترسهایم چقدر مرا از زندگی عقب انداخته است.
ترس همیشه مانع از این بود که از حقم دفاع کنم.
بیشتر اوقات حرف ناحق را شنیدم و دَم نزدم و از کنارش به راحتی گذشتم.
حدود ۷ یا ۸ ماه پیش، کتاب مرگ پیامآور را خوانده بودم. جبران خلیل جبران در بخشِ حق و حقیقت نوشته بود:
ای دوستداران حق، حقّتان چون تخممرغی است که مارها آن را میبلعند.
پس آن را بستانید.
زیرا او که از حق خود میگذرد، دیری نخواهد گذشت که از جان و فرزندان خود نیز میگذرد.
آن زمان این مطلب تلنگر کوچکی به من زد و برای ثانیهای مرا به فکر فرو برد ولی خیلی زود آن را فراموش کردم.
نوشتن، اعتماد به نفس و عزت نفس مرا بالا برد و مرا به این نقطه رساند که خودم و ترسهایم را بشناسم و بفهمم که ترسها با عزت نفس من چه کرده است و باید عشق و ایمان را با قدرت بیشتری جایگزین کنم؛
زیرا ترس صدای شیطان است.
// نوشتن باعث شد با هر مسئله و مشکلی که روبه رو میشوم، فکر کنم و ببینم که اگر سکوت کنم و از کنار آن رد شوم، در انتها چه خواهد شد
و اگر با دلیل و منطق حرف بزنم آن وقت به کجا خواهد رسید؟
نوشتن، تفکر عمیق را به من آموخت.
در انتها باید بگویم که نوشتن و تولید محتوا کار بسیار سختی است، مخصوصا اگر هر روز بنویسی.
گاهی دچار کمبود ایده میشوی، گاهی خستگی و کلافگی به سراغت میآید.
گاهی با خودت میگویی، بنویسم که چه؟
گاهی نوشتههایت، دلت را میزند و حس میکنی برای این کار زاده نشدهای.
گاهی هم هیچ چشماندازی نداری که بالاخره چه خواهد شد و این نوشتنها تو را به کجا خواهد رساند.
مسیر نوشتن، راهی بس دشوار است، راهی است که هیچ نقطهی پایانی ندارد.
اما اگر در این مسیر تنها دستاورد من، خودشناسی باشد، برایم کافی است.
زیرا وقتی خودم را بشناسم، میتوانم کارهای بزرگی انجام دهم.
برای بیتا کیهانی عزیز که سرپرستی این چالش را به عهده داشتند و دوستان عزیزم که در این چهار ماه با هم همراه بودیم، آرزوی موفقیت دارم.
مطالب بیشتر:
سلام مریم جان. خوشحالم که نوشتن و انتشار منظم محتوا دراین چهار ماه دستاوردهای خوبی برای شما داشته . امیدوارم با همین انرژی ادامه بدید . قطعا به موفقیتهای شگفتانگیزی دست خواهی یافت.
سلام بیتا جان
اگر کمک و حمایتهای تو نبود، قطعا میسر نمیشد. ممنونم❤❤❤❤❤
چه زیبا تجربه چهار ماه را در قالب نوشته به اشتراک گذاشتین. چرا که ما هم در این مدت با انواع این احساسات و افکار در جنگ و صلح بودیم . دورانب کوتاه اما مفید که زیر سایه وجود دوستانی سختکوش چون شما و دیگر دوستان و همراهان و حمایتها و راهنمایی های خانم کیهانی فیض بردیم.
امیدوارم تولید محتوا آن پیامد را برای شما داشته باشد که تبدیل به خاطراتی خوش و شگفتانگیز شوند.
ممنونم خانم اسماعیلی عزیز
امیدوارم همگی در این مسیر موفق باشیم و تجربیاتی خوشایند داشته باشیم.