این تمرین برای عموم علاقهمندان و فعالان نویسندگی داستانی و غیرداستانی و همینطور مدرسها و سخنرانان مفید است. تمرین کلمهبرداری در سایت شاهین کلانتری علاوه بر افزایش دایره لغات برای خلق ایدههای تازه نیز مفید است؛ کافی است دربارۀ بعضی از کلمات و عبارت پیشنهادی بیشتر بنویسید.
شرح تمرین به زبان ساده: از کلمات و عبارات و جملات زیر در نوشتههای داستانی یا غیرداستانی خودتان استفاده کنید. (یا به عبارتی زور بزنید هر طور که شده استفاده کنید!)
تمرین ۱۰:
خود نخود هر آش کردنها، جویندگان و پرسندگان، مسلسلوار به شلیک کلمات مشغول شد…، دلش له له میزده تا……، اختلاس هویت، با تبسمی که بر پوزه نشانده بود…، از خستگی قبض روح میشدند، اسباب رودل روحی، خوشفروش، راه حل موذیانه، دهانهای نوشان و صداهای خروشان، اگر چشم و گوش بدهکار و دل پذیرا باشد…، بُرنا دل، سرگشتۀ دلباختۀ جدابافته، پرت کرد میان سفرۀ حیرت جمع
متن من:در کافهای قرار داشتیم تا با تعدادی از دوستان دربارهی نوشتن یک کتاب گروهی گفتگویی داشته باشیم. من کمی زودتر از موعد مقرر رسیده بودم.کمکم جویندگان و پرسندگان نیز یکی بعد از دیگری از راه رسیدند.
صحبتهایمان ضمن نوشیدن قهوه با نظرات متفاوت دوستان در باب چگونگی نوشتن کتاب آغاز شد.
یکی از افراد که سرگشتهی دلباختهی جدابافته بود گفت: دلش له له میزده تا این جلسه زودتر فرا برسد بلکه به آرزوی دیرینه اش یعنی چاپ کتاب نائل آید.
دوست دیگری رشتهی سخن را در دست گرفت و ضمن در میان گذاشتن ایدهاش، مسلسل وار به شلیک کلمات مشغول شد و آنها را پرت کرد میان سفرهی حیرت جمع.
عجب غنای واژگانی! حض بردم.
سرم را چرخاندم ناگهان چشمم به فردی افتاد که تبسمی بر پوزه نشانده بود و چشم از کسی که در حال سخن گفتن بود بر نمیداشت.او در این میان به جای این که خودی نشان دهد و چیزی رو کند راهحل موذیانهای را برگزید.او رخصت نمیداد که دوستمان صحبت کند و مدام مابین کلامش میپرید و به نوعی شده بود: خود نخود هر آش کردنها.
و این ادامه داشت……
هنوز ساعتی نگذشته بود که در میان گفتگوها دچار حسی آغشته به ناامیدی و یاس شده بودم و دقیقا اسباب رودل روحی دیگران را نیز فراهم آورده بودند به طوری که همگی داشتند از شدت کلافگی و خستگی قبض روح میشدند.
در آن طرف کافه هم چند جوان با دهانهای نوشان و صداهای خروشان، دیگران را به تنگ آورده بودند.
در این جمع ناهماهنگ و ناسور مرد سالداری بود که محاسنش کاملا سفید گشته ولی دانا، برنا دل و سرزنده بود.
رو به جمع کرد و گفت: نکتهای در این میان سزاوار گفتن است. اگر چشم و گوش بدهکار و دل پذیرا باشد، میتوان آموخت. بیاموزید و با دیگران هم تقسیم کنید، در یک کلام خوشفروش باشید، خود واقعی تان را زندگی کنید و از اختلاس هویت دست بردارید.
✓این تمرین شما را به سمت و سویی میکشد که اصلا انتظارش را نداشتید. حتما امتحان کنید.