معرفی کتاب

یک عالم بی‌کسی به قلم وحید اصالت‌فر

رمان یک عالم بی‌کسی تازه‌ترین اثر وحید اصالت‌فر است.

او در این اثر به شرح یک موضوع اجتماعی پرداخته است. موضوعی که اهمیت بسزایی دارد ولی به نظر می‌رسد که در جایگاه فراموش‌شدگان قرار گرفته است.

نویسنده، داستان بچه‌هایی را روایت می‌کند که زندگی خانوادگی را لمس نکرده‌اند و معنایی برای آن متصور نیستند. داستان زندگی رعنا، مهران، مهری، حسام، نیما و بی‌شمار بچه‌هایی که سرنوشتشان همانندی بسیاری با یکدیگر دارند.

صفحات آغازین کتاب به دلیل روایت چند داستان موازی شاید کمی گیج‌کننده به نظر برسد اما با اندکی صبوری بعد از خواندن چند بخش کوتاه، روند داستان شکل می‌گیرد و ما به تدریج با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم. داستان زندگی هر شخصیتی از زبان‌ خودش روایت می‌شود.

قصه با خودگویی مهران در یک پرورشگاه شروع می‌شود. پرورشگاهی که می‌تواند در هر گوشه‌ای از شهرهای ایران با هر جغرافیایی قرار گرفته باشد.

رعنا در سه سالگی به فرزندخواندگی پذیرفته می‌شود در حالی که برادر کوچکترش هنوز در پرورشگاه به سر می‌برد. رعنا بعد از سال‌ها متوجه می‌شود که دختری پرورشگاهی است و برادر کوچکتری دارد که آنجا رها شده است از این‌جا به بعد تحمل زندگی برای او دشوار می‌شود و مشکلات فراوانی را رقم می‌زند.

حسام همیشه از این که خواهرش را به فرزندخواندگی پذیرفته‌اند و بین آن‌ دو جدایی انداخته‌اند، گله‌مند است.

مهری در دو سالگی به فرزندخواندگی پذیرفته‌ شده است. او در سن ۲۸ سالگی و سه روز مانده به روز عقدش متوجه این مطلب می‌شود و می‌‌توان باقی قضایا را حدس زد.

مهران ساکن پرورشگاه است و شاهد این رفت‌و‌آمد‌هاست. با دلتنگی‌ها و عشق بی‌ثمرش روزگار را سپری می‌کند تا این که زمزمه‌ی مستقل شدن و ترک پرورشگاه به گوشش می‌رسد و حیران مانده که چه کند. تنها شانس او این است که در رشته‌ی حقوق قبول شده است و به زودی وارد دانشگاه‌ می‌شود. به همین دلیل تا حدودی آسوده‌خیال است چون می‌تواند تا اتمام تحصیلات در خوابگاه بماند و همینطور داستان‌ غم‌افزای بچه‌های دیگر.

نویسنده در رمان ساده، جذاب و واقعی یک عالم بی‌کسی می‌خواهد نگاه جامعه‌ی ایرانی را به سمت بچه‌های صدمه‌خورده‌ی پرورشگاه بازگرداند تا شاید از انفعال و بی‌توجهی خارج شوند و فعلی اساسی صورت پذیرد.

او در خلال داستان دغدغه‌های بچه‌ها را برای ما بیان می‌کند؛ از‌ دلسوزی‌های تحقیرکننده، از تمسخرهای گستاخانه، از شرمگین بودن مداوم، از رها شدن در جامعه بعد از سن ۱۸ سالگی بدون هیچ پشتوانه‌ای بدون آموختن هیچ حرفه‌ای و بدون هیچ مسکن و مأوایی.

گاهی این رنج‌ها به حدی فراخ و از توان خارج است که به خودکشی، فرار و دزدی منجر می‌شود.

فریدون مشیری چه زیبا می‌گوید:

من برآنم که درین دنیا

خوب بودن-به خدا- سهل‌ترین کارست

و نمی‌دانم

که چرا انسان،

تا این حد،

با خوبی

بیگانه‌ست.

و همین درد مرا سخت می‌آزارد!

آنچه که در داستان زندگی اکثر شخصیت‌ها به چشم می‌خورد این است که فرزندپذیران با این مسئله رویارو هستند که چگونه و چه زمانی به فرزندخوانده‌هایشان واقعیت را بگویند. گویا ضروری‌ است در این‌ مورد آموزش‌های لازم داده شود تا شاهد آسیب‌های متوالی نباشیم.

در این قصه تنها سامان را می‌بینیم که در آرامش و صلح با خود و دیگران به سر می‌برد زیرا حقایق را در زمان‌ مناسب و صادقانه به او‌گفته‌اند.

نکته‌ی مهم دیگری که نویسنده به آن توجه بسیاری مبذول داشته است این است که فرزند پذیری از بین دو هم‌خون آسیب دیگری را رقم می‌زند که ما از ابتدا تا انتهای داستان شاهد این غم سنگین بر دل فرزند رها شده در پرورشگاه هستیم.

این اثر در ۲۰۰ صفحه توسط انتشارات مهر و دل به چاپ رسیده است.

پیش‌تر از این نویسنده کتابی با عنوان می‌خواهم بیدار بمانم را معرفی کرده بودم.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

6 دیدگاه

  1. درود، وقت به شادی مریم عزیز
    انسان‌ها اغلب خودخواه هستند. این نکته‌ای غیر معمول نیست. جامعه به شکل طبیعی بایستی جهت‌گیری خیرخواهی جمعی داشته باشد. شوربختانه در مواجهه با بچه‌های ناخواسته یا جامانده از زندگی طبیعی این مهم صورت نمی‌پذیرد. ناخودآگاه جمعی، بچه‌های عزیز بی‌سرپرست را در یتیم‌خانه‌ها رها می‌کند، بی‌آنکه به پرورش راستین آنها با مشارکت اجتماعی بپردازد. وقتی هم به سراغ این کودکان برای پذیرش سرپرستی می‌رود، بیش‌تر برای پرکردن تنهایی سنگین خودش است. بچه‌ها برای او عروسکی متحرک هستند. بی‌رحمانه می‌تواند آنها را با قلبی دوپاره به خانه‌ای بیاورد که برادر یا خواهر کودکی آن پشت جامانده است. هر چند هزینه این بی‌تدبیری خودخواهانه را در سال‌های طلوع واقعیت سنگین پرداخت خواهد کرد.
    بهروز و پیروز باشید

    1. سلام خدمت دکتر جاوید عزیز، چقدر مسرور شدم از کامنت بی‌نظیر شما، دقیقن همینطور هست که می‌فرمایید. خواندن این کتاب خیلی برای من تلخ و سیاه بود. بی‌نهایت از حضورتون ممنونم.🌺

  2. درود عزیزم بسیار زیباست باوجود یکه پرازدرد اما بسیار زیباست

  3. چقدر خوب ومفید درباره ی کتاب توضیح دادید.
    همیشه این موضوع که کودکی را سرخیابان بگذارندیکی از دردمند ترین دغدغه هایم بوده است.چگونه می توانند؟

    1. ممنونم که مطالعه‌کردید. می‌دونید هیچ‌وقت نمی‌تونیم این ادم‌ها رو بفهمیم چون شرایطشون رو درک نمی‌کنیم. چون در موقعیت اون‌ها نیستیم. ولی بچه‌ها واقعن گناهی ندارند.☹️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن